English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
To go back on ones promise . to renege . زیر قول خود زدن
Other Matches
To go back on ones word . To renege. زیر حرف خود زدن
renege دبه کردن
renege انکار کردن
renege ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
renege گول زدن
i promise to come قول میدهم بیایم
to a one's promise بقول خودوفاکردن
promise قول دادن پیمان بستن
promise نوید انتظار وعده دادن
promise پیمان
promise عهد
promise وعده
promise قول
to promise well مایه امیدواری بودن
keep a promise <idiom> به قول خود وفا کردن
to promise well خوش اتیه بودن
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
To make someone promise . از کسی قول گرفتن
true to one's promise خوش قول
i cannot positively promise نمیتوانم قول قطعی بدهم
land of promise زمین موعود
i rest upon your promise پشت گرمی
i rest upon your promise من به وعده شما است
promise the moon <idiom> آماده انجام کار
parol promise قرارداد شفاهی
person to his promise کسی را ملزم به ایفای وعده کردن
To break a promise. عهد وقولی را شکستن
unfaithful to one's promise بد عهد
to stand by one's promise سر قول خود ایستادن
untrue to one's promise بد عهدی کردن
breach one's promise بد عهدی
promise of marriage قول یا پیمان عروسی
breach of promise نقض قول
written promise قولنامه
to break one's promise شکستن عهدوقول
To keep ones word. To stand by ones promise . سر قول خود ایستادن
To give ( make ) a promise of help . قول کمک دادن
demanding the fulfilment of a promise استیفاء
these cloud promise rain این ابرها خبر از بارندگی میدهند
Be slow to promise and quick to perform. <proverb> در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back <idiom> برگشتن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off عقب زدن
to back somebody up یاری کردن به کسی
back of پشت سر
back of در پشت
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
back off عقب رفتن
back off عقب بردن
at the back در پشت
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back up دور زدن [با اتومبیل]
to get back to somebody به کسی خبر دادن
come back دوباره مد شدن
back تیر اصلی پشت بند
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
to keep back جلوگیری کردن از
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back بک راست
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
on ones back بستری
to back up یاری یاکمک کردن
to come back برگشتن
to keep back مانع شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to look back سرد شدن
to go back برگشتن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to come back پس امدن
look back سر خوردن
look back سرد شدن
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
To back down . کوتاه آمدن
Welcome back. رسیدن بخیر
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to keep back بازداشتن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
behind his back پشت سراو
back-up معکوس ریختن
back عقب
back پشت
to back out [of] الغاء کردن
back پس
to back out [of] دوری کردن [از]
back عقبی گذشته
back پشتی
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up پشتیبانی یا کمک
back سطح ازاد
to back روی چیزی شرط بستن
back که یک باتری پشتیبان دارد
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back کمک کردن
back مدافع خط میدان
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back بک
back پشت چیزی نوشتن
back سوارشدن
at the back of در عقب
back بدهی پس افتاده
back پشتی کردن پشت انداختن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back پشت سر
back جبران ازعقب
back مدافع
back پشتیبان
back فهرنویسی کردن
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back درعقب برگشت
back پاداش
back بعقب رفتن بعقب بردن
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up پشت قرار دادن
back up معکوس ریختن
at the back of پشت
back up پشتیبانی یا کمک
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back فهر
back up جاگیری پشت یار
back up تقویت کردن تقویتی
at the back of به پشتی
back پشت نویسی کردن
to back out [of] نکول کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up تکمیل کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back-up جاگیری پشت یار
back-up تقویت کردن تقویتی
back سمت عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back جهت مخالف جلو
back-up پشت قرار دادن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up تکمیل کردن
back پشت را تقویت کردن
back binding گیرهپشتچوباسکی
back board جلدپشتی
back pad بالشتکپشتی
back line خطکناری
back crossbar خطعرضیعقبی
back-pedals حرف خودرا پس گرفتن
back-pedals انکار کردن
centre-back میانیعقب
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
back straight مستقیمامعکوس
back belt بندپشتکمر
camera back قسمتهایپشتیدوربین
laid-back بیشتاب
laid-back آرام
centre back نیمهعقب
back pocket جیبپشتی
back beam میلهپشتی
back-pedals افهار ندامت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com