English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (7 milliseconds)
English Persian
To go out of fashion (style). بدام افتادم
Other Matches
in fashion متداول
fashion طرز طریقه
fashion look لباس و آرایش طبق مد روز
To go out o fashion . از مد افتادن
come into fashion <idiom> مدشدن
to go out of fashion ازمدافتادن
to go out of fashion دیگرمتداول نبودن
in fashion مرسوم
out of fashion غیر متداول
new fashion طرز نوین
fashion بشکل در اوردن
fashion مد ساختن
fashion اسلوب
fashion مد
fashion طرز
fashion سبک
fashion درست کردن
fashion رسم
fashion شکل
fashion روش
the whirligig of fashion دوران دایمی مد
To become fashionable . To come into fashion . مد شدن
fashion plate ادم شیک پوش
fashion plate شکل یا عکس ژونال مد
fashion monger ادم خودساز
This is the latest mens fashion. این آخرین مد لباس مردانه است
She was dressed in the latest fashion . آخرین مد لبا ؟ پوشیده بود
old-style روش گاهشماری قدیمی
style سبک بافت
style آرایش [سازمانی یا سیستمی]
style ساخت [سازمانی یا سیستمی]
old-style حروف باریک و خمیده به جلو
there is no style about her سرووضعش زیبایی
there is no style about her ندارد
style ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
there is no style about her لباس یا وضعش متداولی است
style نامیدن
style سلیقه
style سبک متداول
style خامه سبک نگارش
style روش
style فاهر , نوشتار, اندازه قلم , رنگ , فضا و حاشیههای متن در نوشته فرمت شده
style قلم
style معمول کردن مد کردن
style سبک
style شیوه
style میله متداول شدن
Mejidian style طرح مجید [این طرح جلوه ای از طرح محرابی و ترکیب با گل فرنگ است که بدلیل علاقه عبدالمجید، سلطان ترکیه به این طرح آنرا به او نسبت داده اند.]
bald style روش و مکتب ساده وبی لطافت
castle style [نوعی معماری قرن هجدهم میلادی با کنگره و مزغل و پله های مارپیچی]
cathedral style [احیای سبک گوتیک در اوایل قرن نوزدهم میلادی]
managerial style سبک مدیرانه
Free style [سبک قرن نوزده در احساس سبک کلاسیک و دومستیک]
Lombard style سبک لومبارد
Lancet style [سبک گوتیکی اواخر قرن نوزده مرسوم به سبک نیزه ای]
Isabellino style سبک ایزابلین
Isabellian style سبک ایزابلین
Indian style [سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
Hirsau style [نوعی معماری به سبک رومی در آلمان و استرالیا]
Federal style سبک معماری فدرال
English style [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
dragon style [سبک دراگون که سبک هنری وایکینگ های اسکاندیناوی بوده است.]
court style سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
chateau style [سبک معماری قرن نوزدهم فرانسه که ترکیب سبک های گوتیک و رنسانس بود.]
easy style سبک سلیس
severe style شیوه جدی
pointed style سبک قوس تیزه دار
easy style انشای روان
orientalizing style سبک شرقی
orientalizing style شیوه خاورمابی
elegant style انشا فریف
line style سبک خط
life style سبک زندگی
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
in a narrative style بسبک داستان
in a narrative style بشکل روایت
style of architecture سبک معماری
style sheet الگویی که برای تولید خودکار نحوه یا نوع یک متن مثل روش کار , کتاب , برنامه ,... از پیش فرمت و قالب بندی شده باشد
style sheet مجموعه تعاریف
cramp one's style <idiom> محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
brush style طرح قلم
type style سبک فونت
brush style قالب قلم
cognitive style سبک شناختی
style sheet ورق تعاریف
ease of style روانی انشا
ease of style سبک سلیس
Italian Villa style [سبک التقاطی مورد استفاده در قرن نوزدهم بومی ایتالیا]
context style of a expression سیاق عبارت
His style of writing is rather colourless and lifeless. سبک نویسندگیش خشک وبی روح است
attacking [style of play, player] <adj.> حمله
attacking [style of play, player] <adj.> مهاجم
attacking [style of play, player] <adj.> تهاجمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com