English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
To have power and influence. تیغ برایی داشتن
Other Matches
influence تاثیر
influence نفوذ
outside influence نفوذ بیرونی یا خارجی
influence توانایی
use one's influence اعمال نفوذ کردن
influence اعتبار
influence برتری تفوق
influence ترغیب کردن
influence وادارکردن
influence تاثیر کردن بر
influence تحت نفوذ خود قراردادن
influence نفوذکردن بر
influence تجلی
to use one's influence upon اعمال نفوذ کردن بر
influence value ارزش تاثیر
influence value ضریب تاثیر
inductive influence تاثیر القائی
circle of influence دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
area of influence منطقه اثر
area of influence منطقه نفوذ
sphere of influence منطقه نفوذ
influence line خط تاثیر
influence mine مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
He has no influence in this company . دراین شرکت کاره ای نیست
personal influence نفوذ شخصی
exercising influence دست اندرکار
radius of influence شعاع تاثیر
social influence نفوذ اجتماعی
combination influence مکانیسم عامل مرکب
undue influence اعمال نفوذ ناروا
influence sweep پاکسازی میدان مین بااستفاده از امواج رادار یارادیویی
planetary influence تاسیس ستارگان یا کواکب
he is an influence in politics فلانی نفوذ سیاسی دارد
ship influence تاثیر عبور کشتی
ship influence عامل محرکه عبور کشتی
combination influence عامل ترکیبی
influence mine مین مجاورتی
hunger for power [craving for power] میل شدید به قدرت
combined influence mine مین با مکانیسم عامل مرکب مین مجهز به مدار باحساسیت مرکب
error due to external influence خطای محیطی [ریاضی]
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
in power صاحب مقام
will-power عزم راسخ
will-power تصمیم
power on روشن کردن
will-power اراده
power saw دستگاه اره
in power دارای اختیارات
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
power up برق
power up روشن کردن
will to power قدرت خواهی
useful power توان مفید
useful power قدرت مفید
will-power قدرت اراده
e. power قوه مجریه
power زور
power [over somebody/something] قدرت [ بر کسی یا چیزی]
outside power جریان خارجی
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
will power <idiom> قدرت
power i طرح شماره یک بازی با سه مدافع
power down قطع برق خاموش کردن
e. power نیروی اجرایی
power down قطع نیرو
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power saw اره ماشینی
power راندن
power درشت نمایی قدرت دوربین
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
power توان از دست رفته
power برقی
power دستگاه برقی
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power خاموش کردن یک وسیله
power توان
power حذف توان کامپیوتر
power دولت
power قوه
power انرژی
power توانایی
power شدت
power مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
power اقتدار و اختیار
power قوه یا توان
power توقف منبع تغذیه الکتریکی
power که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power نیرو
power قدرت دیدذره بین
to the power of [three] به توان [سه] [ریاضی]
power قدرت
power برق
power برتری
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power توان [ریاضی]
power توان نیرو
power اقتدار سلطه نیروی برق
power توان برقی
power زور بکاربردن
power نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power قوه [ریاضی]
power قدرت نیرو
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
pulling power نیروی کشش
r f power supply منبع توان بسامد رادیویی
tractive power نیروی کشش
radiant power شاره تابان
power spectrum طیف توانی
power supplay منبع قدرت
power structure ساخت قدرت
power stroke مرحله قدرت
power supply منبع تغذیه
predictive power قدرت پیش بینی
power volleyball والیبال قدرتی
power supplay منبع تغذیه
power head سر موتور
power surge برق ناگهانی
power system شبکه نیرو
power system سیستم قدرت سیستم انرژی
power test ازمون قدرت
power transformer مبدل تغذیه
power transformer ترانسفورماتور شبکه ترانسفورماتور قدرت
power transmission انتقال انرژی
power transmission انتقال قدرت
power traverse مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
power turret برجک برقی
power unit پیش راننده
power supply تامین کننده برق
power supply منبع انرژی
power user کاربر پیشرفته
power supply مبدل برق
power steering فرمان خودکار
power dissipation اتلاف قدرت
power forward مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
power fuel سوخت
power function تابع توان
power function این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
power function تابع توانی
power function تابع قدرت
power hacksaw اره کمانهای
power hacksaw کمان اره
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
power house کارخانه برق
power installation تاسیسات جریان قوی
power forward فوروارد قوی
power form تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
power factor ضریب قدرت
power distribution پخش قدرت
power dive شیرجه رفتن هواپیما
power dive شیرجه
power dive با استفاده از نیروی موتور طیاره
power consumption مصرف برق
power endurance توان استقامت
power factor ضریب توان
power consumption مصرف قدرت
power consumer مصرف انرژی مصرف توان
power consumer مصرف برق
power jack جک
power law قانون توانی
power level تراز توان
power pack دستگاه تنظیم برق
power pack جعبه تغذیه
power play نقشه تهاجمی
power play حمله دسته جمعی
power play وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
power politics سیاست زور
power politics سیاست جبر زور طلبی
power rammer زمین کوب مکانیکی
power shovel ماشین خاک کش
power shovel بیل مکانیکی
power slide لغزش به کنار در پیچ مسیر
power output توان خروجی
power outege قطع برق
power outege قطع قدرت
power loss اتلاف توان
power loss تلف قدرت
power loss گمگشتگی قدرت
power mains شبکه جریان قوی
power mains شبکه نیرو
power meter دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
power mower چمن زن یا علف چین موتوری
power of production نیروی تولید
power of reservation حق اعتراض
power of reservation حق نگهداری وذخیره کردن
power of the keys اختیارات کلیسای پاپ
power source منبع قدرت
TV power button دکمهروشنکنندهتلوزیون
power blackout قطع برق
power failure قطع برق
power cut قطع برق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com