Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (8 milliseconds)
English
Persian
To interrupt someone. To butt in.
تو حرف کسی دویدن
Other Matches
interrupt
وقفه
interrupt
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupt
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt
ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt
نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupt
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupt
اتصال به واحد پردازش مرکزی از خارج سیستم که به رسانههای خارجی امکان استفاده از امکانات وقفه CPU را میدهد
interrupt
ناتوان کردن وقفه
interrupt
جدا کردن
interrupt
قطع کردن
interrupt
منقطع کردن
interrupt
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt
وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupt
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupt
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt
توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupt
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupt
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt
سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupt
لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupt
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupt
حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
interrupt
گسیختن
interrupt
خط وقفه که فعال شده است
interrupt
حرکت دادن وقفه
interrupt
توقف
system interrupt
وقفه سیستم
clock interrupt
وقفه زمان سنجی
to interrupt a friendship
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
to interrupt a view
جلو منظرهای را گرفتن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
vectored interrupt
سیگنال وقفه که پردازنده را به یک تابع در آدرس مشخص هدایت میکند
vectored interrupt
وقفه برداری
to interrupt any one's speech
سخن کسیرا گسیختن
automatic interrupt
قطع خودکار
automatic interrupt
وقفه خودکار
scanned interrupt
وقفه پویش شده
program interrupt
قطع برنامه
interrupt driven
وقفه گرا
interrupt vector
بردار وقفه
external interrupt
وقفه خارجی
to interrupt any one's speech
در میان سخن کسی امدن
non maskable interrupt
سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
priority interrupt
وقفه اولویت
interrupt a connection
قطع شدن یک اتصال
interrupt handler
گرداننده وقفه
program interrupt
وقفه برنامه
interrupt serrice routine
روال سرویس وقفه
machine check interrupt
وقفه بررسی ماشین
daisy chain interrupt
یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
To interrupt someone . To cut some one short.
حرف کسی را قطع کردن
machine check interrupt
وقفه مقابله ماشین
get off one's butt
<idiom>
سرش شلوغه کارش شروع شده
to butt out
پیش امدگی پیداکردن
butt
شاخ زدن
butt
ته قنداق تفنگ
butt
هدف
butt
قنداق تفنگ
butt
ته سیگار
butt and butt
نوک بنوک
butt
فیلترسیگار کف
butt
کف قنداق
butt
لولا فرنگی
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt
دسته چوب ماهیگیری
butt
پشته
butt
خوردن
butt
از سریا لب جفت شدن
butt
نوک
butt
لبه لولای فرنگی
butt
ته درخت
butt
کپل
butt
بیخ
butt
ضربه زدن
butt
پیش رفتن
butt
پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
butt
بشکه ته
butt and butt
لب بلب
butt guide
حافظلبه
butt rib
تیغه انتهایی
butt of a joke
هدف یا علت جوکی
[مانند شخصی]
to butt weld
از سرجوش دادن
water butt
سطلیکهمخصوصجمعآوریبارانیاستکهازبام میریزد
hammer butt
لبهچکش
hammer butt
نوک
butt grip
محلقرارگرفتندست
blade butt
انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
butt-strap
لبهمحلاتصالدستهبهفرم عینک
butt section
قسمتهدف
butt cap
کلاهکلبه
BUTT of a joke
هدف یا علت جوکی
ingot butt
سرشمش
butt hinge
لولافرنگی
butt stroke
ضربه با ته قنداق
butt strap
بخیه جوشکاری
butt shaft
نیزه
butt shaft
تیر
butt welding
جوشکاری شکافی
butt ending
ضربه غیر مجاز با انتهای چوب
butt seam
جوش درز
butt ring
حلقه نزدیک دستگیره چوب ماهیگیری
butt plate
صفحه فلزی روی ته قنداق تفنگ
butt plate
صفحه ته قنداق تفنگ
butt plate
صفحه کف قنداق
butt joint
ضربه
butt joint
اتصال دو ورقه بصورت لب به لب و بدون روی هم امدن لبه ها
butt joint
اتصال لب به لب
butt stroke
سخمه ته قنداق
butt weld
جوش لب به لب
butt welded
از سر جوش خورده
gun butt
ته تفنگ
gun butt
قنداق تفنگ
gun butt
ضربه زدن با قنداق تفنگ
gun butt
کف قنداق
head butt
با سر به حریف زدن
ingot butt
لبه شمش
butt welding
جوشکاری درزی
butt joint riveting
اتصال لب به لب
fash butt welding
جوش برجسته
double u butt weld
جوش لب به لب یو دوبل
pressure butt welding
جوشکاری لب به لب فشاری
double u butt joint
اتصال لب به لب یو دوبل
double i butt weld
جوش درزی ای دوبل
single u butt joint
اتصال لب به لب "یو"
single j butt weld
جوش لب به لب "جی "
butt seam weld
جوشکاری شکافی
resistance butt welding
جوشکاری لب به لب مقاومتی
single u butt weld
اتصال لب به لب "یو"
flash butt welding
جوشکاری لب به لب
butt seam weld
جوشکاری درزی
double bevel butt weld
جوشکاری لب به لب
double flanged butt joint
اتصال لب به لب- لبه دوبل
egg butt snaffle bit
متهمیخیتخممرغیشکل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com