English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (8 milliseconds)
English Persian
To live in a fools paradise . گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
Other Matches
fools paradise خوشی بی اساس یا خیالی الکی خوشی
paradise بهشت برین
paradise جنت
paradise پردیس
paradise باغ
paradise پارک
paradise فردوس
paradise سعادت خوشی
paradise تفرجگاه
bird of paradise یکجور مرغ که پرهای بسیارزیبایی دارد
fool's paradise خوشحالی موهوم
fool's paradise شادی احمقانه
fool's paradise شنگولی
earthly paradise باغ عدن
earthly paradise بهشت روی زمین
bird of paradise مرغ بهشتی
garden of paradise باغ بهشت
paradise rug طرح درختی باغ و گل [در این طرح انواع درخت، گل و پرنده زمینه طرح را در بر می گیرند و نمادی از طبیعت بوجود می آورند که گاه به آن طرح بهشتی می گویند.]
birds of paradise یکجور مرغ که پرهای بسیارزیبایی دارد
birds of paradise مرغ بهشتی
fools دلقک مسخره
fools گول زدن
fools فریب دادن
fools دست انداختن
fools نادانی و حماقت کردن
fools دیوانه
fools کرم میوه ها
fools لوده
fools ابله
fools احمق
fools نادان
fools cap کاغذ با قطع وزیری
fools cap کلاه قیفی
fools parsley شوکران
fools coat جامه چل تکه لوده ها یکجور نرم تن دوکپهای
fools cap کلاه لوده ها کاغذ بزرگ برگ
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
The answer to fools is silence. <proverb> جوب ابلهان خاموشى است .
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
april fools' day روز اول اوریل
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the. <proverb> مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
to live through something تاب چیزی را آوردن
where do you live کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
live down باخاطرات زنده ماندن
to live in پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
to live through something چیزی را تحمل کردن
live-in زیست کننده در محل کار
live-in سرخانه
live on بازهم زنده بودن
live on بزندگی ادامه دادن
live down <idiom> جبران خطاواشتباه
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
live به سر بردن
live موثر
live زنده
live مهمات جنگی
live برقدار
live تحت پتانسیل
live جریان دار
live :زنده
live زنده کردن
live تیراندازی جنگی
to live through something طاقت چیزی را داشتن
live : زندگی کردن زیستن
live سرزنده
live دایر
live فشنگ جنگی
live زنده بودن
live wires سیم زنده
live wires سیم برقدار
live wire آدم پر حرارت و با پشتکار
live wires آدم پر حرارت و با پشتکار
live wire سیم زنده
live wire سیم برقدار
we eat that we may live میخوریم برای اینکه زنده باشیم
to live to oneself تنها زندگی کردن
to live in reproach بخواری یا مذلت زیستن
to live in privacy تنهازیستن
to live in luxury خوش گذرانی کردن
to live in luxury درنعمت زیستن
to live in luxury با تجمل زندگی کردن
He did not live long enough to … آنقدر عمر نکرد که ...
to live outside Tehran بیرون از تهران زندگی کردن
to live outside Tehran در حومه تهران زندگی کردن
to live out [British E] در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
to live in poverty [want] در تنگدستی زندگی کردن
How can you know the value of water -you who live . <proverb> تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
To live off ones capital . ازمایه خوردن
live out of a suitcase <idiom> تنها بایک چمدان زندگی کردن
How many people live here ? چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
To live in affluence . درنازونعمت زندگه کردن
Where dose she live ? کجا زندگی می کند ؟
to live in cloves روی تشک پرقو زندگی کردن
does your father live ایا پدر شما زنده است
live in a small way با قناعت زندگی کردن
live in a small way بدون سر و صدا زندگی کردن
live lining ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
live load بارزنده
live load سربار
live load بار زنده
live ammunition مهمات جنگی
live load بار رونده
live load بارموثر
live oak بلوط ویرجینیا
live forever ابرون ریشه دار
live forever ابرون گس
live forever زندگی ابدی
live ball توپ زنده
live ball توپ در جریان
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
it is impossible to live there در انجا میسرنیست
live bag توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد
live bearing زنده زا
live box جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
live data داده موثر
live exercise تمرین رزمی حقیقی
live exercise تمرین با تیر جنگی
live fire تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
live out the night شب را بسر بردن
live out the night شب را صبح کردن
live round گلوله جنگی
to live beyond one's means بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
to live fast خوش گذرانی کردن
to die or to live مردن یازیستن
live stock چارپایان اهلی
live stock مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
live up to one's income به اندازه درامد خود خرج کردن
long live پاینده باد
live vessel شناوه با خدمه
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
to live en pension شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
to live extempore کردی خوردی زندگی کردن
to live in a small way با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
long live زنده باد
to live extempore دست بدهن بودن یازندگی کردن
live round تیر جنگی
live steam بخار زنده
to live fast ولخرجی کردن
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
to live at the expense of society بار دیگران شدن
to live at hack and manger درفراوانی زیستن
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
to live a long life عمر دراز کردن
live copy paste کپی الصاق مستقیم
live from hand to mouth <idiom> پول بخور نمیر داشتن
live high off the hog <idiom> خیلی تجملاتی زندگی کردن
To live a long life . عمر طولانی (زیاد ) کردن
I live in the apartment(flat) below. درآپارتمان زیری زندگه می کنم
The doctors dont think she wI'll live. پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
(live off the) fat of the land <idiom> بهترین از هرچیز را داشتند
I live a very regular life . زندگی خیلی منظمی دارم
May his soull live in peace. روحش شاد باشد
To live from hand to mouth . دست به دهن زندگه کردن
To live a seeluded life. درگوشه تنهائی بسر بردن
to live like animals [in a place] در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
to live at the expense of society روی دوش جامعه زندگی
We live in the Machine Age . ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
live load reduction کاستن از بار زنده
Most home helps prefer to live out. بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin. اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
To live on borrowed money . To play for time . این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
They live abroad for the greater part of the year. آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com