English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
To lock horns with someone. To take issue with someone. با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
Other Matches
horns شاخکها
horns شاخها
horns بوقها
draw in one's horns <idiom> پول کمی خرج کردن
take the bull by the horns <idiom> چند نوع فعالیت داشتن
horns of a rhinoceros شاخکرگدن
horns of a mouflon شاخقوچکوهی
horns of a giraffe شاخهزرافه
to take the bull by the horns دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
actuating horns اهرمهایی که کابلهای کنترل به انهامتصل شده و توسط انها سطوح فرامین را حرکت میدهند
Take thd bull by the horns. <proverb> گاو را از شاخهایش بگیر .
A cow without horns and tail. <proverb> گاو بى شاخ و دم .
issue توزیع کردن
issue مسئله قضیه تحویل جنس
issue صدور مطلب
issue توزیع
issue صادرکردن
issue مسئله
issue عمل
issue موضوع
issue موضوع شماره
issue نتیجه بحث
issue کردار اولاد
issue صادر کردن
of no issue بی نتیجه
of no issue بیهوده
over issue زیاد انتشاردادن
over issue اضافه براعتبار رواج دادن
at issue موضوع بحث
issue افتتاح کردن
issue ممر
issue موضوع دعوی
issue انتشار
issue انتشار دادن صدور
issue نوع
issue نژاد
issue بر امد
issue پی امد
issue نشریه فرستادن
issue بیرون امدن
issue خارج شدن
issue صادر شدن
issue ناشی شدن
issue انتشار دادن
issue رواج دادن
fiduciary issue اسکناسهای اعتباری
loose issue تدارکات روباز
loose issue تدارکات خارج شده از بسته بندی
the German issue مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
to issue instructions دستور صادر کردن
to put to the issue بطور متنازع فیه مطرح کردن
to put to the issue در معرض داوری گذاشتن
unit of issue واحد توزیع
unit of issue مبنای توزیع
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
I wI'll not comment on this issue. درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
issue priority ترتیب تقدم توزیع
issue priority تقدم توزیع اماد
issue commissary مسئول توزیع
issue a guarantee صدور ضمانتنامه
issue a credit افتتاح اعتبار
issue commissary کارپردازی یادفتر توزیع
issue note برگه صدور
issue of fact نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
issue of law نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
gratuitous issue لباس پیشکش
gratuitous issue اماد پیشکشی
issue pea داغ نخود
general issue تدارکات عمومی ارتش
general issue ملزومات ارتش
issue price قیمت اعلام شده
bond issue صدور اوراق قرضه
basic of issue مبنای واگذارکردن اقلام
basic of issue مبنای توزیع
issue [outcome] پایان
to die without issue بدون اولاد مردن
issue [outcome] بر آمد
to revisit an issue مسئله ای را بازدید کردن
side issue مسئله فرعی
side issue موضوع فرعی
issue [outcome] نتیجه [بحثی ]
issue a warning اخطار صادر کردن
This question is not at issue. بحث روی این موضوع نیست.
May be I can interest you in this issue . شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
To settle the issue one way or the other. تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
bank of issue بانک ناشر اسکناس
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on). صلاحت نیست با من طرف بشوی
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
starting with the issue of July 1 هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
to issue marching order دستور پیشروی دادن [ارتش]
Dont sidetrack the issue. خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
issue [of something] [ID card or check] انتشار [اسکناس] [اوراق بهادار]
issue [of something] [ID card or check] صدور [چیزی] [کارت شناسایی] [چک]
to carry something to a successful issue چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
join issue with a person با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
he rode me off on a side issue نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
basic issue list اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
free issue system سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
free issue materials موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
To stick to the main topic ( issue ). از موضوع اصلی خارج نشدن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
To bring a matter to successful issue . کاری را به نتیجه رساندن
Lets pass on (proceed) to the main issue. برویم سر مطلب اصلی
lock up بازداشتگاه
lock up حبس کردن
lock up حبس
lock up توقیف بازداشت کردن حبس کردن
lock up در محلی محصور کردن
lock عمل جلوگیری از نوشتن روی فایل
to lock out نگاه داشتن
lock همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
lock قفل کردن بستن قفل
lock مانع دستیابی به سیستم یا فایل شدن
to lock out پشت در
to lock off جدا کردن
to lock somebody [yourself] out [of something] در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
lock up <idiom> اطمینال کامل از موفقیت
lock up زیر قفل نگه داشتن
lock قفل کردن
lock up وضعیتی که در ان امکان انجام عمل دیگری نمیباشد
lock محکم نگهداشتن
lock قفل
lock طره گیسو
lock بوسیله قفل بسته ومحکم شدن محبوس شدن
lock قفل شدن
lock راکدگذاردن
lock up وضعیت عملیات خطا که بدون قط ع برق قابل ترمیم نیست
lock چفت و بست مانع
lock بغل گرفتن
lock محل پرچ یااتصال دویاچند ورق فلزی قفل کردن
lock away درجای قفل شده نگه داشتن
lock سدبالابر چشمه پل
lock سد متحرک
lock قفل چخماق تفنگ
lock دسته پشم
lock in از بیرون در را روی کسی بستن
lock چفت
lock out حبس کردن تحریم کردن
lock out قفل کردن
lock out بسته شدن کارخانه
lock out تعطیل کارخانه
lock out درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
lock out تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
lock out حبس کردن
lock قفل شدن گیره دریچههای کانال ناو
lock چفت شدن
lock on باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
lock قفل گلنگدن
lock on قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
Without wishing to belittle [disparage] [denigrate] the importance of this issue, I would like to ... بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
lock rail ریلقفلشده
key lock قفلرمزی
control lock وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
cylinder lock قفل میلهای
dead lock وقفه
drawbar lock قفلمیلهکشنده
vapor lock قطع کامل جریان سیال
equipment lock قفلتجهیزات
check lock مهره پشت گیر
arm lock قفلبازو
canal lock سرمتحرککانال
cycle lock قفلدوچرخه
column lock قفلپایه
lock ring حلقهقفل
lock switch کلیدقفل
lock-chamber منفذقفل
mortise lock قفل و بست
combination lock قفل حروفی
letter lock قفل حروفی
advisory lock قفلی که فرآیند روی یک قسمت از فایل می گذارد تا سایر فرآیندها به آن داده دستیابی نداشته باشند
air lock راهروی فشار
air lock دریچه هوابند
air lock اطاقک فشارهواپیما
ankle lock فیتیله پیچ
bail lock قفل قرقره ماهیگیری
lock-up garage صندوقامانات
check lock ساعت امتحان کننده
tubular lock قفلمیلهای
tape lock قفلنوار
swivel lock قفلچرخان
switch lock دکمهقفل
lock dial تنظیمقفل
dead lock کوچه بن بست
hydraulic lock قفل هیدرولیکی
firing lock قفل اتش
ignition lock قفل موتور
lock washer واشر پشت گیر
lock washer واشر قفلی
elf lock گیس جنی
elf lock زلف ژولیده
net lock سیم بند چهارراه
net lock قفل چهارراه
elf lock موی درهم برهم
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
door lock قفل
door lock کلید خانه
lock code رمز قفل
percussion lock ماشه تفنگ
pollack or lock یکجور ماهی روغن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com