Dictiornary-Farsi | To lose ones sight . To go blind. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
To lose ones sight . To go blind.	کور شدن


Other Matches

lose sight of <idiom>	ندیدن ،فراموش کردن
not to lose sight of	ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
lose one's sight	کور شدن
to lose one's sight	کور شدن
The blind can not lead the blind. <proverb>	کور کى مى تواند کور دگر را راهنمایى کند.
blind leading the blind <idiom>
to lose f.	لاغرشدن
lose	زیان کردن
to lose ones he	گیج شدن
lose one's way <idiom>	گم شدن
lose out <idiom>	بد شانسی آوردن ،مقام نیاوردن ،باختن
lose	نداشتن چیزی دیگر پس از این
lose	گم کردن
lose	منقضی شدن باختن
lose	از دست دادن
lose	تلف کردن
lose out	شکست خوردن
lose	شکست خوردن
lose out	توفیق نیافتن
to lose way	کند شدن
lose	از دست رفتن
to go and lose	بخاطر غفلت از دست دادن [اصطلاح روزمره]
lose	باختن
to lose ones he	سرخودرابباد دادن
to lose something	مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something	چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
lose	مفقود کردن
lose time	وقت تلف کردن
to lose one's life	درگذشتن
to lose one's life	مردن
to lose face	آبروی خود را از دست دادن
to lose track [of]	فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
lose one's shirt <idiom>	پول زیادی را از دست دادن
lose one's temper <idiom>	از کوره دررفتن
to lose weight	لاغر شدن
lose one's head <idiom>	دست پاچه شدن
lose touch with <idiom>	از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
to lose an eye	ازیک چشم نابیناشدن
lose temper <idiom>	عصبی شدن
to lose interest	جلب توجه نکردن
to lose one's nerves	خود را باختن
to lose one's nerves	دست پاچه شدن
to lose one's nerves	متانت را از دست دادن
to lose one's temper	ازجادر رفتن
to lose one's temper	متین بودن خونسردی نشان دادن
to lose patience	شکسبایی را از دست دادن
to lose patience	بی طاقت شدن
to lose patience	تاب و توان رااز دست دادن
to lose plant	مردن
to lose plant	پژمرده شدن
to lose scent	گم کردن
to lose interest	بی میل شدن
to lose heart	مایوس شدن
to lose face	پست شدن
lose one's marbles <idiom>	دیوانه شدن
lose heart <idiom>	سست ودلسرد شدن
lose ground <idiom>	به عقب رفتن ،ضعیف تر شدن
lose face <idiom>	به خاطراشتباه ،با قصور خجالت زده بودن
She is beginning to lose her looks .	قیافه اش را دارد از دست می دهد
Those who lose must step out.	هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
to lose courage	بی جرات شدن
to lose courage	ترسیدن
to lose face	نام نیک یا اعتبارخودرا ازدست دادن
to lose ground	پس نشستن
to lose ground	عقب نشینی کردن
to lose the t. of a discourse	رشته سخن را ازدست دادن
to lose one's life	جان دادن
to lose sleep over something [someone] <idiom>	بخاطر چیزی [کسی] نگران بودن ا [صطلاح روزمره]
lose the case	محکوم شدن در دعوی
to lose sleep over something [someone] <idiom>	بخاطر چیزی [کسی] دلواپس بودن [صطلاح روزمره]
lose one's head	دیوانه شدن
lose of ball	لورفتن توپ
lose ground	فرصت خود را ازدست دادن
lose time	وقت هدر دادن
lose time	هدر دادن زمان
lose track of <idiom>	ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
to lose one's life	فوت کردن
to lose one's reason	عقل خود را ازدست دادن
to lose one's reason	غیر عاقلانه شدن
lose time	تلف کردن زمان
lose ground	عقب افتادن
To lose ones enthusiasm(ardour).	شل شدن (بی علاقگ )
To win (lose ) a bet .	شرطی رابردن (باختن )
To lose onehead . To get into a panic.	دست پاچه شدن
To be out out of breath . To lose ones wind .	از نفس افتادن
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ?	چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
Though the wolf may lose his teeth but never loses. <proverb>	گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
To pick up (to lose) the thread of conversation.	رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
To sever ones ties . to lose interest.	قطع علاقه کردن
To give up in despaer . To lose hope .	قطع امید کردن
blind	غیر خوانایی
blind	چراغ اعلام خطر
blind	تاریک ناپیدا
blind	چشمک زدن علامت دادن
blind	گرفتن
blind	نابینا
blind	چراغ چشمک زن
blind	بی بصیرت
blind	درز یاراه
blind	خیره کردن
blind	:کورکردن
blind	:چشم بند
blind	اغفال کردن
blind	پناه
blind	سنگر
blind	: کور
blind	مخفی گاه
blind	هرچیزی که مانع عبورنور شود
blind	در پوش
blind	کمینگاه
blind	پرده
blind	مخفی گاه [جامعه شناسی]
blind	پوشش مخفی [جامعه شناسی]
to go it blind	بی پرواکاری راکردن
to go it blind	بی گداربه اب زدن
to be blind to	ندیدن
to be blind to	نفهمیدن
blind	طاقنما
blind	بدون دید مستقیم پرسنل
blind	کور کردن
blind	آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
born blind	کور مادرزاد
snow blind	برف کوری
spanish blind	دریچه کرکرهای
stone blind	کاملا کور
blind window	پنجره نما
double blind	دوسوکور
blind cloth	پردهکرکره
Roman blind	درپرشرومانی
snow blind	برف کور
day blind	روزکور
ventilation blind	پیش پنجره
blind zone	منطقه کور
color blind	رنگ کور
word-blind	کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
colour blind	کوررنگ
blind drunk	مستمخمور
sand blind	دارای چشم تار
color blind	فاقد حساسیت نسبت برنگ
gravel blind	تقریبا کور
moon blind	روزبین
moon blind	دچار اماس نوبتی
murphy blind	چشم بند اسب
night blind	شبکور
roller blind	پرده فنردار قرقره ایی
sun blind	سایبان
strike blind	با ضربه کور کردن
sun blind	پرده پنجره
hoodman blind	مرد کلاهدار
hoodman blind	لوطی
hoodman blind	اوباش
hoodman blind	گردن کلفت
he strike him blind	چنان زد که کورش کرد
he is blind to kindness	مهربانی نمیفهمد چیست
green blind	نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
gravel blind	دارای چشم تار دارای دید کم
moon blind	شبکور
blind valley	کور دره
blind alley	کوچه بن بست
blind a lley	کوچه بن بست
blind analysis	تحلیل بی نام
blind arcade	طاقنما
blind bridle	لگام چشمبنددار
blind circuit	مدار یک طرفه
blind circuit	مداری که ارسال پیام در ان یک طرفه انجام میشود
blind coal	زغال سنگ بی شعله
blind diagnosis	تشخیص بی نام
blind dialling	توانایی مودم برای شماره گیری حتی وقتی که خط به نظر خراب است با استفاده از برخی خط وط خصوصی
Venetian blind	پنجره کرکره
blind flange	فلانژ سرپوشیده
blind flange	فلانژ کلاهک
To know someone blind spots.	رگ خواب کسی را بدست آوردن
blind date	قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind storey	تریبون کلیسا
blind alleys	شاخه بن بست
blind alleys	کوچه بن بست
blind dates	قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind spot	نقطه کور
blind spot	نقطه ضعف
blind spots	نقطه کور
blind spots	نقطه ضعف
blind alley	شاخه بن بست
blind fold	چشم بستن
blind fold	کورکردن
blind matching	همتاسازی بی نام
blind nut	مهره کور
blind side	سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
blind of one eye	یک چشم
blind one eye	از یک چشم کور
blind pass	پاس بدون دید یار
blind rivet	پرچ کور
blind pipe	لوله کور
blind pass	پاس کور
blind pass	کالیبر کور
blind score	امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
blind search	جیستجوی بی نتیجه
blind fold	با چشم بسته
blind gate	دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
blind hole	سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
blind hole	سوراخ کور

To lose ones sight . To go blind.

کور شدن