Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
To order a meal.
سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
Other Matches
marching order
[travel order]
دستور پیشروی
[ارتش]
meal
خوراکی
meal
شام یا نهار ارد
meal
بلغور
meal
غذا
mealie meal
ذرتغلهشدهpig
meal tickets
ممر درآمد
Please partake of this meal .
لطفا" از این غذا صرف کنید
meal tickets
وسیلهی امرار معاش
meal tickets
راه کار و کاسبی
meal times
زمان وعده های غذا
square meal
غذایمقوی
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
meal time
موقع خوراک
meal break
استراحت ناهار
meal break
افراشتن پرچم ناهار زنگ ناهار
meal offering
هدیه اردی
corn meal
ارد گندم - ارد جودوسر
meal offering
پیشکشی اردی
meal time
هنگام غذاخوری
meal tickets
کوپن غذا
meal tickets
بلیط غذا
meal ticket
وسیلهی امرار معاش
to makea meal of
خوردن
we squared for our meal
حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
Enjoy your meal!
<idiom>
نوش جان!
meal bug
شته مو
meal ticket
بلیط غذا
meal ticket
کوپن غذا
indian meal
ارد ذرت
fish meal
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
meal time
وقت خوراک
meal ticket
راه کار و کاسبی
to makea meal of
صرف کردن
meal ticket
ممر درآمد
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for .
برای نان شب معطل مانده ام
We had a foul meal for lunch.
نهار گندی خوردیم
It's time to prepare the meal.
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
to the order of
بحواله کرد
to the order of
به حواله کرد
in order that he may go
برای اینکه برود
to order
<idiom>
به ترتیب
by order of
حسب الامر
by order of
فرمان
out of order
از کار افتاده
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
to the order of
در وجه
in order that i may go
برای اینکه بروم
re order
سفارش دوم باره
In this order. In this way.
باین ترتیب
second order
مرتبه دوم
out of order
<idiom>
کارنکردن
out of order
<idiom>
برخلاف قانون ،نامناسب
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
in order
دایر
in order
صحیح
in order
درست
in order that
تا اینکه
well-order
خوش ترتیب
[ریاضی]
in order that
برای اینکه
first order
مرتبه اول
order
[placed with somebody]
دستور
[ازطرف کسی]
order
سبک معماری
order
دستور دادن سفارش
order
ترتیب
order
امر
order
مرتبه
order
راسته
order
کد عمل
order
سفارش
order
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order
رتبه
order
دستور سفارش
order
ترتیب انجام کار
order
سفارش دادن
order
شیوه
order
نظام معماری
order
دستورالعمل دستور
order
سفارش دادن کالا یا جنس
order
مرتب کردن
order
حکم
order
حواله
order
حواله کرد حواله کردن دستور
order
نظم دادن
order
فرمان نظم
order
خرید سفارش خرید
order
سفارش دادن تنظیم کردن
out of order
درهم برهم
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
order
منظم کردن
order
ن
out of order
خراب
out of order
نادرست
in order to ...
برای
[اینکه]
order
سفارش دادن دستور دادن
order
نظم
order off
حکم خروج
in order to ...
تا
[اینکه ]
order
دستور
order
دستور دادن
order
دستورعملیاتی
order
دستورالعمل
superior order
امر مافوق
the goods are on order
کالا را سفارش داده ایم
superior order
دستور مافوق
order of council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
order of discharge
حکم تصفیه
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
sort order
نظم ترتیب
short order
خوراکی که زود مهیا میشود
second order reaction
واکنش مرتبه دوم
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
second order factor
عامل مرتبه دوم
order of discharge
حکم برائت ذمه
second order conditions
شرایط ثانوی
order of fire
روش تیراندازی
route order
فرمان ستون راه رو
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
order of the day
برنامه روزانه
order of the day
معادل agenda
order of the day
دستور جلسه
order off the field
حکم خروج
order time
زمان سفارش کالا
provisional order
دستور موقت اداری
processing of the order
انجام سفارش
post order
حواله پستی
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
payable to order
قابل پرداخت به حواله کرد
pay order
سندپرداخت حقوق
pay order
لیست پرداخت حقوق
partial order
ترتیب جزئی
order of service
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
order of matrix
مرتبه ماتریس
order of magnitude
مرتبه بزرگی
review order
لباس وتجهیزات و وسائل کامل
review order
لباس وتحملات سان
referral order
درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
reculaulation order
تنظیم محاسبه مجدد
place an order
سفارش دادن
purchase order
سفارش خرید
purchase order
دستور خرید
public order
نظم عمومی
probation order
دستور یا حکم تعلیق مجازات
order of fire
ترتیب توالی اتش
order of fire
ترتیب احتراق موتور
partial order
پاره ترتیب
the line is out of order
سیم خراب است
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
Ionic Order
[معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
Gigantic Order
[شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی]
[معماری]
Giant Order
شیوه غول ستونی
[معماری]
German Order
سبک معماری آلمانی
[نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order
سبک معماری فرانسوی
Doric Order
سبک معماری دوریک
Orinthian Order
معماری کلاسیک
[در یونان و رم]
Composite Order
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
Bassae Order
[معماری یونی یونان]
balustrade Order
ترتیب نرده ستون ها
Attic Order
ستون بندی آتنی
in good order
<adj.>
تروتمیز
in good order
<adj.>
مرتب
Order theory
ترتیب جزئی
[ریاضی]
Lattice
[order]
شبکه
[ریاضی]
Lattice
[order]
توری
[ترتیب]
[ریاضی]
structure
[first order]
ساختار
[ریاضی]
to order somebody back
کسی را احضار کردن
to order somebody back
کسی را معزول کردن
to order somebody back
کسی را فراخواندن
in good order
<adj.>
منظم
assemblage of Order
ستون بندی مختلط
arch order
[شیوه ی ستون بندی طاق]
point of order
اخطار نظامنامهای
work order
برگ کار
work order
درخواست انجام کار حکم کار
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order
ترتیب واژه ها
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
warning order
دستور اگهی
trial order
سفارش ازمایشی
transfer order
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order
معامله به قصد فرار از دین
transaction in order
liability avoid to
to set in order
منظم کردن
to set in order
درست کردن
points of order
اخطار نظامنامهای
corinthian order
ساختارقرمتی
doric order
سبکمعمارییونانقدیم
American order
[سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
Agricultural Order
سرستون
[سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
standing order
اوامر ویژه
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
good order
خوش ترتیب
[فلسفه]
pecking order
<idiom>
راه ارتباط بایکدیگر
My stomach is out of order.
مزاجم مرتب کارنمی کند
Is your passport in order ?
آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
In chronological order.
بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
social order
سازمانوساختاراجتماعی
postal order
هزینهپستی
law and order
اطاعتازقانون
third order reaction
واکنش مرتبه سه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com