English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English Persian
To pack a suitcase. چمدان بستن
Other Matches
Please take my suitcase. خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
suitcase چمدان
suitcase نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
suitcase ابزاردان
my suitcase چمدانم
live out of a suitcase <idiom> تنها بایک چمدان زندگی کردن
pack فشرده سازی
pack تعداد کارت پانچ ها یا دیسکهای مغناطیسی
pack با نمایش چندین حرف داده با یک حرف ذخیره شده
pack قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
pack تعداد دیسکهای مغناطیسی ثابت یا متغیر
pack بسته کردن
pack فشردن
pack ذخیره حجمی از داده به صورت کاهشی
pack up بستن
six-pack نیم دوجین
six-pack شش قوطی
to pack off بیرون کردن
to pack off روانه کردن
pack off روانه کردن
pack up دست از کارکشیدن
pack ارقام دهدهی ذخیره شده در فضای کوچکی با استفاده از فقط چهاربیت برای هر رقم
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack وسیله محمول
pack فرستادن
pack بارکردن بردن
pack کوله پشتی
pack بقچه
pack دسته گروه
pack توده کردن بزور چپاندن
pack قرار دادن
pack بسته بندی کردن
pack بسته
pack بسته کردن یکدست ورق بازی
pack محمول بادواب
pack بزور جا دادن
pack متراکم کردن فشردن
pack دو رقم دهدهی با کد دودویی در یک کلمه کامپیوتری
pack بار
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
trade pack بسته بندی تجاری
to pack a jury جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
survival pack بسته نجات
summit pack کوله قله
power pack جعبه تغذیه
power pack دستگاه تنظیم برق
pack staff بارنگهدار
wolf pack گله گرگ
wolf pack حمله گرگ
wolf pack حمله چندزیردریایی با هم به هدف
I'd like a face-pack. من ماسک صورت میخواهم.
a face-pack ماسک صورت
power pack باتری [مهندسی برق یا الکترونیک]
A pack of lies . یک مشت دروغ
face pack مادهایکهبرایتمیزکردنپوستصورتاستفادهمیشود
film pack جایفیلم
emery pack جاسوزنی
cigarette pack بستهسیگار
pack ice یخ شناور
pack ice یختوده
pack ice رجوع شود به pack ice
pack animal چهارپا
gravel pack پوشش شنی
flat pack بسته مسطح
dry pack مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود
dismountable pack بسته قابل پیاده سازی
disk pack گروه بسته
disk pack بسته دیسک
disk pack گرده بسته
amphibious pack تک اب خاکی
amphibious pack بارهای اب خاکی
ab power pack جعبه تغذیه ا.ب
climbing pack کوله پشتی
pack animals حیوان باربر
pack animals چهارپا
pack animal حیوان باربر
imagery pack بسته حاوی عکسهای هوایی یک منطقه مشخص
nondismountable pack بسته غیرقابل پیاده سازی
pack annealing التهاب لفافی
pack road جاده مال رو
pack horse بارگیر
pack saddle زین مخصوص بار
pack horse یابو
pack horse اسب بارکش
pack box بسته
pack saddle زین بارگیری
pack frame کوله پشتی زین دار
pack cloth لفاف بارپیچی
pack box پاکت
pack board وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
pack artillery توپخانه محمول با دواب توپخانه محمول توپخانه کوهستانی
pack staff بغچه نگه دار
to pack a weapon [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
a pack of ravening wolves یک گروه گرگ ژیان
portable disk pack بسته دیسک قابل حمل
to pack a weapon [colloquial] مسلح بودن
consolidated pack ice مجموعه یخهای شناور
pack annealing furnace کوره التهاب لفافی
To collect (pack)the household goods. اسباب خانه را جمع کردن
The kings horse has been called a pack horse. <proverb> به اسب شاه گفتند یابو .
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com