Dictiornary-Farsi | To part ones hair . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (2 milliseconds)

English	Persian
To part ones hair .	فرق سر باز کردن


Search result with all words

part the hair	فرق بازکردن
to part the hair	فرق باز کردن
to part the hair	فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to part one's hair	فرق سر خود را باز کردن
Other Matches

let down one's hair <idiom>	تمدد اعصاب کردن
out of one's hair <idiom>	ازشر کسی راحت شدن
against the hair	ازبیراهه
hair	مو
hair	موی سر
She had let her hair down .	موهایش را ریخته بود روی شانه اش
hair	زلف
keep one's hair on	دست پاچه نشدن
to keep ones hair on	دست پاچه نشدن
to keep one's hair on	خون سردبودن
to keep one's hair on	دست پاچه نشدن
to a hair	بادقتی هرچه تمامتر
to a hair	موبمو
keep one's hair on	خونسردبودن
in one's hair <idiom>	عصبانی کردن شخصی
to let down one's hair	کنترل از دست دادن
to let down one's hair	غفلت کردن از خود
hair	گیسو
hair	[الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
hair trigger	باسانی حرکت کننده
hair esthesiometer	بساوایی سنج مویی
hair trigger	ماشه دوم تفنگ
hair worm	کرم رشته
hair worm	کرم پیوک
hair worm	کرم مویی
he did not turn a hair	خم به ابرویش نیاورد
he did not turn a hair	هیچ خستگی وانمودنکرد
matted hair	موی کرک شده
hair tint	رنگ مو
hair stroke	نازک کاری درخوشنویسی
hair stroke	خط نازک بالا یا پایین حروف نوشته یا چاپی
hair spring	فنر رقاصک
hair line	طناب مویی
hair line	خط سربالایی دراخرحروف
hair pencil	قلم مو
hair pulling	مو کنش
hair pulling	کندن مو
hair raiser	مهیج
hair raiser	موی برتن سیخ کننده
hair seal	خوک پرموی بی گوش
hair shirt	پیراهن مویی که برای ریاضت میپوشند
hair sieve	الک مویی
hair space	فضای باریکی درچاپ
hair space	باریکه
hair splitter	ادم مو شکاف
hair splitting	موشکافی
hair splitting	موشکاف
pubic hair	موی زهار
split hair	موشکافی
tangled hair	موی ژولیده یادرهم وبرهم
hair shaft	ساقهمو
camel hair	پارچهکلفتو پشمی
hair-grip	تل - گلسر
My hair is growing.	موهایم دارد بلند می شود
To dye ones hair.	موها را خاموش کردن
My hair is falling.	موهایم دارد می ریزد
goat hair	موی بز [الیاف نازک و پشمی بز که بیشتر در قسمت های ظریف و تزئینی بافت بدلیل ظرافت آن بکار می رود. بهترین نوع آن مربوط به بز کشمیری هندوستان است که از لحاظ ظرافت و لطافت سبیه ابریشم است.]
It is exact to hair.	مو نمی زند ( کاملا"یکسان است )
mane hair	موی یال
My hair is falling out.	موهای سرم دارند میریزند.
some hair gel	کمی ژل مو
hair roller	بیگودی
hair grip	سنجاقسر
hair dryer	سشوار
hair's breadth	آنچهبهفاهراتفاقنیفتادهاست
loss of hair	آلوپسی [پزشکی]
hair loss	آلوپسی [پزشکی]
loss of hair	ریزش مو [پزشکی]
hair loss	ریزش مو [پزشکی]
to powder the hair	پودر به مد یا بسرزدن
to put up ones hair	مویاگیس خودرازنانه درست کردن
wavy hair	موی فردار
wavy hair	گیسوی مجعد
hair bulb	ساقهمو
hair clip	گلسر
I'd like some hair gel.	من کمی ژل مو میخواهم.
hair crack	شکاف خوردگی ترک خوردگی
camels hair	پارچه پشم شتر
hair brush	ماهوت پاک کن
disheveled hair	زلف پریشان
disheveled hair	موی ژولیده
hair raising	مهیج
cross hair	خط داخل دوربین
cross hair	تار موی وسط دوربین
hair raising	ترسناک
hair-raising	مهیج
hair-raising	ترسناک
camels hair	کرک یاپشم شتر
hair follicle	پیاز مو
camel's hair	کرک یا پشم شتر پارچه پشم شتر
hair compass	پرگار سوزنی
hair crack	ترک موئی
hair cells	یاختههای مویی
hair crack	ترک مویی
I'd like a shampoo for greasy hair.	من یک شامپو برای موهای چرب میخواهم.
hair of golden wire	گیسوان طلایی
I found a hair in the soup .	توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
Comb ( brush ) your hair .	موهایت را شانه کن
one's hair stands on end	موی تن ادم راست میشود
I'd like a shampoo for dry hair.	من یک شامپو برای موهای خشک میخواهم.
My hair stood on end .	مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
To get in somebodys hair . To irritate someone.	موی دماغ کسی شدن
hair stand on end <idiom>	سیخ شدن موها ازترس
I'd like a shampoo for normal hair.	من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
hair colour [British]	رنگ مو
You have cut my hair very short .	سرم را ( موهایم را ) خیلی کوتاه کردید
cross hair reticule	تار چلیپا
einnow not thy hair	زلف بربادمده
hair pin bend	مارپیچ
hair pin bend	مارپیچ کوهستان
root-hair zone	بخشموییریشه
He (his hair) turned grey.	مویش خاکستری شد
hair roller pin	سوزنبیگودی
Not to turn a hair. Not to bat an eyelid.	خم به ابرو نیاوردن
Straight hair (road,line).	موی ( جاده و خط ) صاف
Thick ( sparse , thin ) hair .	موی پرپشت ( کم پشت )
make one's hair stand on end <idiom>	ترسیدن
It makes ones hair stand on end .	موبرتن آدم راست می شود
semi-permanent hair color [American]	رنگ مو
To spilt hair . To make a fine distinction .	مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
part	نقش بازگیر
part	برخه
to take part [in]	شرکت داشتن [در]
part way	بخشی از راه
part	قطعه یدکی
part	سهم ناحیه
part	قسمت
part	قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part	نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part	قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
part	سهم
in part <idiom>	تا یک اندازه
A part of the whole .	جزئی از کل
part	بخشی از چیزی
take part in <idiom>	درچیزی شرکت داشتن
part	عضو
part	جداکردن
on his part <adv.>	از طرف او [مرد]
for my part <adv.>	از طرف من
on your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
for your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
on your part <adv.>	از طرف تو
for your part <adv.>	از طرف تو
themselves [for their part] <adv.>	از طرف آنها
on their part <adv.>	از طرف آنها
on my part <adv.>	از طرف من
for his part <adv.>	از طرف او [مرد]
on your part <adv.>	از طرف شماها
from your part <adv.>	از طرف شماها
for your part <adv.>	از طرف شماها
on my part <adv.>	از سوی من
for my part <adv.>	از سوی من
for their part <adv.>	از طرف آنها
part	بخش
part	خرد جزء مرکب چیزی
part	جزء مساوی
part	عنصر اصلی
part	عضو نقطه
part	مکان
part	اسباب یدکی اتومبیل
part	مقسوم
part	تفکیک کردن تفکیک شدن
on her part <adv.>	از طرف او [زن]
for her part <adv.>	از طرف او [زن]
on your part <adv.>	از طرف شما
for your part <adv.>	از طرف شما
part	قطعه
part	پاره
as part of	بخشی از
part	جدا شدن
part off	جدا کردن
in part	در یک قسمت
in part	تایک اندازه
take the part of	طرفداری کردن
take part	سهیم بودن
take part	سهیم شدن
take part	دخالت یا شرکت کردن
take part	مداخله کردن شرکت کردن
take part	دخالت کردن
name part	بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
on his part	از طرف او
better part	قسمت بیشتر
on the other part	از طرف دیگر
part with each other	ازهم جدا شدن
two part	کاغذ
two part	با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
for the most part	بیشتر
for my part	من که
part	جزء
part way	تا اندازهای
for my part	از سهم خودم
for the most part	اکثرا
part way	نیمه
part owners	افراد شریک المال
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
replacement part	مضایقه
part and parcel	جزء لاینفک
part [American E]	فرق سر [مدل مو]
replacement part	قطعه یدکی
fractional part	جز کسری