English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (8 milliseconds)
English Persian
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
Other Matches
pick someone's brains <idiom> اطلاعات دقیق به کسی
peoples قوم
peoples خلق
peoples مردم
peoples مردمان
peoples جمعیت قوم
peoples ملت
peoples اباد کردن پرجمعیت کردن
peoples ساکن شدن
semitic peoples ملتهای سامی
semitic peoples نژادهای سامی
brains کله
to have brains باهوش بودن
brains ذکاوت فهم
if i had brains <idiom> اگر عقلم رسیده بود
brains مغز کسی را در آوردن بقتل رساندن
brains مغز
brains مخ
brains هوش
He has brains. او [مرد] آدم باهوشی است.
To draw on peoples taste and talent . از ذوق وسلیقه مردم مایه گرفتن
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
to blow out one's brains اعصاب کسی را خورد کردن
rack one's brains <idiom> سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
rack one's brains <idiom> به مغز خود فشار آوردن
to pick over بازرسی کردن و برگزیدن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick out سوا کردن برگزیدن
to pick out جدا کردن
pick up سوار کردن مسافر
to have one's pick برگزیدن
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to pick off تک تک انداختن
pick up کندن منظم کردن
pick up اشنا شدن
pick up یارگیری
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
pick over چیدن
to pick on عیب جویی کردن از
to have one's pick انتخاب کردن
to pick at any one از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
to pick off چیدن
to pick off کندن
to pick off یکی یکی باتیرزدن
pick up بدست اوردن
to pick thanks خود شیرینی کردن
to pick thanks بوسیله سخن چینی
pick up <idiom> اتفاقی
pick up <idiom> دریافت صدای رادیو و...
pick up <idiom> دستگیر کردن شخص
pick up <idiom> برداشتن چیزی ازروی زمین
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
When should I pick you up? کی عقب شما بیایم؟
pick نخ پود [در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
pick up <idiom> سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
to pick up برچیدن
to pick up برداشتن
to pick up سوارکردن
to pick up پیدا کردن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
pick up <idiom> دریافت کردن
To pick on someone . To have it in for someone . با کسی لج افتادن
pick-me-up <idiom> بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
pick on <idiom> حرف بد به کسی زدن
pick out <idiom> انتخاب کردن
Pick, what you like [want] ! هر کدام را می خواهی بردار!
pick up برداشتن
pick که روی mainframe و کامپیوترهای PC یا کوچک کار میکند
pick مضراب
pick زخمه
pick کلنگ
pick دزدیدن
pick عیبجویی کردن
pick-up پیک اپ
pick ناخنک زدن
pick بازکردن
pick نوک زدن به برگزیدن
pick خلال دندان بکاربردن
pick باخلال پاک کردن
pick خلال دندان
pick کلنگ دو سر
pick چند کاره
pick me up نوشابه مقوی
pick سیستم عامل چند کاربره
pick کلنگ زدن
pick-me-up نوشابه مقوی
pick هرنوع الت نوک تیز
pick خلال گوش
pick at خرده گرفتن بر
pick کلنگ زدن و
pick-up کندن
pick out جدا کردن
pick out انتخاب کردن دریافتن
pick off رد شدن از راننده دیگر
pick over برگزیدن
pick off یکی یکی با تیر زدن
pick off چیدن
pick کلنگ
pick up برچیدن
pick کندن
pick at بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
pick چیدن
pick a quarrel <idiom> باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
Pick on someone your own size. برو با هم قدهای خودت طرف بشو
pick-up artist مرد زن پرست
pick-up artist مشتاق زن
pick-up artist زن دنبال کن
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
pick-ups پیک اپ
pick-ups کندن
pick up the tab <idiom> صورت حساب کسی را پرداختن
pick up speed <idiom> افزایش سرعت
Don't pick on me. سر به سر من نگذار.
to pick up women <idiom> دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
pick-up artist مردلاس زن
To pick at ones food . از روی سیری خوردن
pick to pieces سخت مورد انتقاد قرار دادن
to pick a hole in سوراخ کردن
to pick a hole in سوراخ کندن در
to pick a hole in عیبجویی کردن از
to pick and choose درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
pick and steal ناخنک زدن
pick and roll ایجاد سد و چرخش
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
pick a cherry ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
pick a back برپشت
pick a back بردوش
pick of the basket گل سرسبد
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
pick's syndrome بیماری پیک
pick to pieces پاره پاره کردن
pick up and delivery بارگیری و تحویل
pick up oneself خود را نگه داشتن
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
pick wickian شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
pick wickian ساده بی تکلف
pick wickian روشن بین
pick's disease بیماری پیک
pick up the pieces زمین را شکستی اردهاراریختی
pick's syndrome نشانگان پیک
master pick پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
magnetic pick up پیک اپ مغناطیسی
pick-me-ups نوشابه مقوی
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
toe pick تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
tooth pick خلال دندان دندان کاو
Afro pick شانه مخصوص فر
pick-up arm دستهبلندشونده
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
ear pick گوش پاک کن
ice pick چکش یخ شکن
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
to pick rags کهنه برچینی کردن
to pick to piece پاره پاره کردن
ice pick یخ خرد کن
pick up health بهبود یافتن
To pick flowers(fruit). گل ؟(میوه ) چیدن
double leg pick up زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
To pick an apple off the tree. سیبی را از درخت کندن [چیدن] .
To pick somebodys pocket. جیب کسی را زدن
inductive displacement pick up پیک اپ القائی
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
To try to pick up some information . to nose around. To pry about . سر وگوشی آب دادن
These football players are the pick of the bunch . این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
to pick up somebody [to find sexual partners] بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com