Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
To pick somebodys pocket.
جیب کسی را زدن
Other Matches
To value somebodys acvice .
قدر پند ونصیحت کسی را دانستن
To jump down somebodys throat.
ناگهان وسط حرف کسی پریدن
To open somebodys eyes to something.
چشم وگوش کسی را باز کردن
To soften somebodys heart .
دل کسی را نرم کردن
To get in somebodys hair . To irritate someone.
موی دماغ کسی شدن
To put the words in somebodys mouth.
حرف دردهان کسی گذاشتن
To put a bullet thru somebodys body.
گلوله ای دربدن کسی قرار دادن
To make an attemp on somebodys life .
قصد جان کسی را کردن
To rub salt in somebodys wound .
نمک بر زخم کسی پاشیدن
pocket
محاصره شدن
pocket
درجیب پنهان کردن
pocket
بجیب زدن
pocket
نقدی
pocket
حباب
pocket
فرورفتگی
pocket
جیب دار درجیب گذاردن
she had him in her pocket
کاملابراواختیارمیکرد
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
pocket
جیب
pocket
کیسه هوایی
pocket
پولی
pocket
کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket
پاکت تشکیل کیسه در بدن
pocket
کوچک جیبی
pocket
پیش رفتگی خط جبهه
pocket pistol
طپانچه جیبی
pocket pistol
بغلی عرق
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
pocket veto
رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
slash pocket
جیب عمودی درجهت درزلباس
the furniture of ones pocket
دارایی جیب
pocket watch
ساعت جیبی
pocket piece
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pocket computer
کامپیوتر جیبی
pocket book
دفتر بغلی
pocket book
کیف بغلی
pocket billiards
بیلیارد امریکایی با 51 گوی رنگی و 6 کیسه از شماره 1تا 51 بین 2 بازیگر
pocket battleship
رزمناو تندرو و سبک
pocket calculator
ماشین حساب جیبی
trouser pocket
جیب شلوار
pocket borough
حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
pocket picking
جیب بری
pocket meter
سنجه جیبی
pocket lamp
چراغ قوه
pocket lamp
لامپ کوچک
pocket judgment
سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
pocket judgment
سند قطعی لازم الاجرا
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
pocket edition
چاپ جیبی کتاب
vest pocket
جیبی
vest pocket
مخصوص
inset pocket
جیبمخفی
interior pocket
جیبداخلی
mock pocket
جیبساختگی
outside ticket pocket
جیبکوچکبیرونی
patch pocket
جیبرویسینه
seam pocket
جیبرویدرز
stake pocket
جیبتودهای
top pocket
حفرهفوقانی
vertical pocket
جیبعمودی
welt pocket
جیبنواری
pocket-sized
جیبی
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
They picked my pocket.
جیبم رازدند
hidden pocket
جیبمخفی
gusset pocket
جیبپاکتی
front pocket
جیبجلو
vest pocket
جیب جلیقه
watch pocket
جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
back pocket
جیبپشتی
batten pocket
بادبان
bottom pocket
سوراخمیزبیلیاردبرایتوپ
centre pocket
گودال
centre pocket
مرکزی
door pocket
جیبدر
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
exterior pocket
کیفبازشو
flap pocket
جیبلبهدار
foot pocket
قالب پا
fork pocket
محفظهانشعابی
watch pocket
جیب ساعتی
air pocket
دست انداز هوایی
lime pocket
پوشش اهک
air pocket
چاه هوایی
pocket rule
خط کش جیبی
[ابزار]
called pocket
کیسه تعیین شده از طرف بازیگر
chip pocket
شیار دندانههای اره
pocket rule
خط کش تاشو
[ابزار]
pocket rules
خط کش های جیبی
[ابزار]
pocket rules
خط کش های تاشو
[ابزار]
out of pocket expenses
هزینه واقعی
out of pocket expenses
هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
one pocket billiard
بیلیارد با 51 گوی هدف که هر بازیگر سعی دارد 8 گوی را در کیسه انتخابی خوداندازد
empty pocket
ادم بی پول یا تهی کیسه
i am rials in pocket
سه ریال در جیب دارم
i am rials in pocket
سه ریال سود بردم
i am 0 rials out of pocket
05 ریال زیان
pocket handkerchief
دستمال جیبی
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
armature pocket
شیار ارمیچر
pocket money
پول جیب
pocket calculator
حسابگر جیبی
pocket calculators
حسابگر جیبی
pocket handkerchiefs
دستمال جیبی
pocket knife
چاقوی جیبی
pocket knives
چاقوی جیبی
air pocket
منفذ
air pocket
بادگیر
poker pocket billiards
بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
burn a hole in one's pocket
<idiom>
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
To put ones hand in ones pocket.
دست توی جیب کردن ( پول خرج کردن )
hand-warmer pocket
جیبگرم کنندهیدست
hand warmer pocket
جیببقل
front top pocket
جیببالایجلویشلوار
pants pocket
[American E]
جیب شلوار
bottle pocket billiard
بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
ast welt pocket
جیبپیشسینهای
to pocket a tidy sum
<idiom>
پول خوبی به جیب زدن
trousers pocket
[American E]
جیب شلوار
pick up
سوار کردن مسافر
pick
کلنگ زدن
pick out
انتخاب کردن دریافتن
pick out
جدا کردن
pick off
رد شدن از راننده دیگر
pick
هرنوع الت نوک تیز
pick over
چیدن
pick
سیستم عامل چند کاربره
pick up
<idiom>
دریافت صدای رادیو و...
pick up
برداشتن
When should I pick you up?
کی عقب شما بیایم؟
pick up
برچیدن
pick up
<idiom>
اتفاقی
pick-me-up
نوشابه مقوی
pick me up
نوشابه مقوی
pick
که روی mainframe و کامپیوترهای PC یا کوچک کار میکند
pick over
برگزیدن
pick
خلال گوش
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
pick
خلال دندان
pick
باخلال پاک کردن
pick
کلنگ زدن و
pick
کندن
pick out
<idiom>
انتخاب کردن
pick on
<idiom>
حرف بد به کسی زدن
pick
چیدن
pick
کلنگ
pick-me-up
<idiom>
بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
pick off
یکی یکی با تیر زدن
To pick on someone . To have it in for someone .
با کسی لج افتادن
pick up
<idiom>
دریافت کردن
pick
خلال دندان بکاربردن
pick
مضراب
pick
زخمه
pick
کلنگ
pick
دزدیدن
pick
عیبجویی کردن
pick up
<idiom>
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
pick
ناخنک زدن
pick
بازکردن
pick
نوک زدن به برگزیدن
pick
کلنگ دو سر
pick-up
پیک اپ
to pick off
چیدن
to pick off
کندن
to pick off
یکی یکی باتیرزدن
to pick off
تک تک انداختن
to pick on
عیب جویی کردن از
to pick out
جدا کردن
to pick out
سوا کردن برگزیدن
pick
نخ پود
[در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
pick at
بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
Pick, what you like
[want]
!
هر کدام را می خواهی بردار!
pick off
چیدن
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
pick at
خرده گرفتن بر
pick-up
کندن
pick
چند کاره
to have one's pick
برگزیدن
to have one's pick
انتخاب کردن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick over
بازرسی کردن و برگزیدن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
pick up
بدست اوردن
to pick at any one
از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
pick up
<idiom>
برداشتن چیزی ازروی زمین
pick up
<idiom>
دستگیر کردن شخص
pick up
یارگیری
pick up
اشنا شدن
pick up
کندن منظم کردن
to pick up
پیدا کردن
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
to pick thanks
خود شیرینی کردن
to pick up
سوارکردن
to pick thanks
بوسیله سخن چینی
to pick up
برداشتن
to pick up
برچیدن
to pick on
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
money burns a hole in his pocket
<idiom>
پول تو دستش بند نمی شود
broad welt side pocket
جیبپهنپهلو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com