English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (8 milliseconds)
English Persian
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
Other Matches
passenger مسافر
outside passenger مسافری که بیرون یا بالای دلیجان می نشیند
passenger گذرگر
passenger عابر مسافرتی
passenger رونده
passenger train قطارمسافربری
passenger cabin کابینمسافران
foot passenger پیاده پا رهسپار
foot passenger مسافر پیاده
passenger car اتومبیل سواری
passenger terminal ترمینالمسافران
passenger liner کشتی مسافری
passenger liner کشتی مسافربری
passenger mile میل مسافرتی
passenger mile طول راه مسافرت به حسب میل
passenger pigeon کبوتر وحشی امریکای شمالی
passenger station ایستگاهمسافرین
passenger platform سکویمسافرین
passenger aircraft هواپیمای مسافربری
car passenger سرنشین خودرو [اتومبیل رانی]
car passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
passenger plane هواپیمای مسافربری
passenger car واگن مسافری
motor vehicle passenger سرنشین خودرو [اتومبیل رانی]
passenger transfer vehicle وسلهجابجاییمسافرین
motor vehicle passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
passenger car trailer تریلرخودروی سواری
The passenger was admitted into the USA. به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
mobile passenger steps پلههایمتحرکمسافرین
universal passenger steps پلههایعمومیمسافرین
to pick up برداشتن
to have one's pick انتخاب کردن
to pick at any one از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
to pick off چیدن
to have one's pick برگزیدن
to pick up سوارکردن
to pick up برچیدن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick off کندن
to pick over بازرسی کردن و برگزیدن
to pick out سوا کردن برگزیدن
to pick thanks خود شیرینی کردن
to pick thanks بوسیله سخن چینی
to pick on عیب جویی کردن از
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to pick out جدا کردن
to pick off تک تک انداختن
to pick off یکی یکی باتیرزدن
to pick up پیدا کردن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
pick up <idiom> دریافت صدای رادیو و...
pick up <idiom> دستگیر کردن شخص
pick up <idiom> برداشتن چیزی ازروی زمین
When should I pick you up? کی عقب شما بیایم؟
pick نخ پود [در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
Pick, what you like [want] ! هر کدام را می خواهی بردار!
pick up <idiom> اتفاقی
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
pick up برداشتن
To pick on someone . To have it in for someone . با کسی لج افتادن
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
pick-me-up <idiom> بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
pick on <idiom> حرف بد به کسی زدن
pick out <idiom> انتخاب کردن
pick up <idiom> دریافت کردن
pick up <idiom> سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
pick-me-up نوشابه مقوی
pick خلال دندان
pick مضراب
pick نوک زدن به برگزیدن
pick at خرده گرفتن بر
pick at بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
pick زخمه
pick کلنگ
pick off چیدن
pick off یکی یکی با تیر زدن
pick دزدیدن
pick off رد شدن از راننده دیگر
pick خلال گوش
pick سیستم عامل چند کاربره
pick me up نوشابه مقوی
pick که روی mainframe و کامپیوترهای PC یا کوچک کار میکند
pick چند کاره
pick کلنگ زدن
pick کلنگ دو سر
pick-up کندن
pick هرنوع الت نوک تیز
pick out جدا کردن
pick out انتخاب کردن دریافتن
pick باخلال پاک کردن
pick up اشنا شدن
pick up یارگیری
pick کلنگ زدن و
pick کندن
pick چیدن
pick کلنگ
pick-up پیک اپ
pick بازکردن
pick خلال دندان بکاربردن
pick ناخنک زدن
pick عیبجویی کردن
pick up برچیدن
pick up سوار کردن مسافر
pick over برگزیدن
pick up بدست اوردن
pick up کندن منظم کردن
pick over چیدن
Don't pick on me. سر به سر من نگذار.
pick-me-ups نوشابه مقوی
pick up speed <idiom> افزایش سرعت
pick up the tab <idiom> صورت حساب کسی را پرداختن
ear pick گوش پاک کن
pick-ups کندن
pick-ups پیک اپ
pick-up artist مردلاس زن
to pick up women <idiom> دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
pick-up artist مشتاق زن
pick-up artist مرد زن پرست
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
pick-up artist زن دنبال کن
pick someone's brains <idiom> اطلاعات دقیق به کسی
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
pick up and delivery بارگیری و تحویل
pick to pieces سخت مورد انتقاد قرار دادن
pick to pieces پاره پاره کردن
to pick rags کهنه برچینی کردن
to pick to piece پاره پاره کردن
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
pick of the basket گل سرسبد
pick and steal ناخنک زدن
pick and roll ایجاد سد و چرخش
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick and choose درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
to pick a hole in عیبجویی کردن از
to pick a hole in سوراخ کندن در
pick up oneself خود را نگه داشتن
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
pick up the pieces زمین را شکستی اردهاراریختی
pick wickian شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
pick wickian روشن بین
pick's disease بیماری پیک
pick's syndrome نشانگان پیک
pick's syndrome بیماری پیک
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
to pick a hole in سوراخ کردن
toe pick تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
tooth pick خلال دندان دندان کاو
ice pick چکش یخ شکن
Pick on someone your own size. برو با هم قدهای خودت طرف بشو
To pick at ones food . از روی سیری خوردن
pick wickian ساده بی تکلف
pick a back برپشت
ice pick یخ خرد کن
pick up health بهبود یافتن
pick-up arm دستهبلندشونده
magnetic pick up پیک اپ مغناطیسی
master pick پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
pick a back بردوش
pick a cherry ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
Afro pick شانه مخصوص فر
pick a quarrel <idiom> باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
double leg pick up زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
inductive displacement pick up پیک اپ القائی
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
To pick flowers(fruit). گل ؟(میوه ) چیدن
To pick somebodys pocket. جیب کسی را زدن
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
To pick an apple off the tree. سیبی را از درخت کندن [چیدن] .
To try to pick up some information . to nose around. To pry about . سر وگوشی آب دادن
These football players are the pick of the bunch . این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
to pick up somebody [to find sexual partners] بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com