Dictiornary-Farsi | To press ones luck . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
To press ones luck .	لگد به بخت خود زدن


Search result with all words

press (push) one's luck <idiom>	به شانس بستگی داد
to push your luck [British English] to press your luck [American English]	زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
Other Matches

Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck	بد آوردن
we are down on our luck	بخت بما پشت کرده است
to try one's luck	بخت خودرا ازمودن
to try one's luck	بخت ازمایی کردن
what luck	در رهگیری هوایی یعنی نتیجه انجام ماموریت چه طور بود
luck	شانس
come and take p luck with us	بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
as luck would have it	خوشبختانه یا بدبختانه
luck	خوشبختی
luck	اقبال
luck	بخت
I wish you the best of luck.	بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
luck out <idiom>	خوش شانسی آوردن
in luck <idiom>	خوش شانسی آوردن
to be out of luck <idiom>	از اسب افتاده بودن
he had the luck to escape	بختش یاری کرد که گریخت
pot luck	هرچه دردیگ پیدا شود
luck penny	پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money	پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
bad luck	بدبختی
bad luck	بخت بد
good luck to you	خدا به همراه
good luck	خوش بختی
to have bad luck <idiom>	از اسب افتاده بودن
hard luck	بدبختی
hard luck	بخت بد
hard-luck story	نالهوزاریکردنبهقصدکمکگرفتن
it is indicative of bad luck	نشانه بدبختی است
Don't push your luck!	[این وضعیت را] ریسک نکن!
to bring good luck	شگون داشتن
to bring good luck	خوش یمن بودن
to bring good luck	خوش قدم بودن
Lets go to my house for pot luck .	برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
It brought me good luck . he was I'll – omened,	بد قدم بود
Death is good luck for the unlucky . <proverb>	براى آدم بدبخت مرگ خوشبختى است .
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.	او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
in the press	زیر چاپ
to press up	سوی بالافشار دادن
to press up	با فشار بالابردن
in the press	تحت طبع
press	بالا زدن وزنه از روی سینه به بالای سر
press-up	از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press	ماشین فشار
press	عامل موثر
press	دستگاه فشار
press	تاکتیک دفاعی فشرده
press	قاب راکت تنیس
press	فشردن
press	له کردن
press	قفسه
press	فشار روی دفاع
press	فشار دادن با انگشتان
press	مطبوعات
press	فشار دادن
press up	از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press	چاپ
press	دادن
press	دستگاه پرس
press	ازدحام کردن اتوزدن
press	فشار
press	ازدحام
press	جمعیت
press	فشاراوردن
press	چاپ فشار
press	عصاره گرفتن
press	فشردن زور دادن
press	ماشین چاپ
press	مطبعه
press	مطبوعات جراید
press	وارداوردن
screw press	قید
screw press	منگنه
punching press	پرس سوراخ کننده
straightening press	پرس مستقیم کنی
rolling press	الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
solids press down	دج ها سوی پایین فشار می اورند
solids press down	اجسام جامد سوی
punch press	پرس منگنه
press board	مقوای فشرده
press brake	پرس خمشی
press campaign	مبارزه مطبوعاتی
sewing press	ماشین کتابدوزی
press cast	ریختن تحت فشار
press casting	ریخته گری فشاری
press fit	پرس شده
press gallery	جای ویژه مخبرین جراید درمجلس
press gallery	لژ نمایندگان مطبوعات
press hot	فشردن گرم
press key	تکمه فشاری
press law	قانون مطبوعات
press mark	علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
press part	بخش فشرده
press vice	منگنه
press bed	بخش زیرین پرس
tiger press	حرکت از بالانس ساق دست به روی کف دست
press officer	سخنگوییکارگانیاموسسه
stop press	خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
wine press	چرخشت
to press back	با فشار عقب بردن
to press charges against someone	ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
in the press conference	در مصاحبه مطبوعاتی
yellow press	مطبوعات جنجالی
to press ahead with	با زور ادامه دادن
press report	گزارش خبری
press cutting	برش دهنده فشاری
press corps	گروهیازخبرنگارانکهباهمکارمیکنند
to press against any thing	بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
to press for an answer	با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to press the button	دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
to send to the press	برای چاپ فرستادن
press chamber	حفرهفشار
treadle press	ماشین چاپ پایی
etching press	ماشینچاپقلمزن
garlic press	سیرخودکن
lithographic press	چاپزغالی
pollen press	فشارگرده
press bar	دستهفشار
press wheel	چرخفشار
press-gangs	دسته مامور جلب مشمولین
copying press	منگنه سوادبرداری
crank press	پرس کششی اهرم
cutting press	پرس قطع کننده [مهندسی]
die press	فشردن
drawing press	پرس کششی
drill press	متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
drill press	دستگاه مته
legg press	تمرین تقویت عضلههای پا بافشار دادن وزنه به بالا با پاخوابیده به پشت
drop press	پتک خودکار اهنگری
extrusion press	اشترانق پرسه
baling press	بالینگ پرس
filter press	صافی فشاری
folding press	پرس خم کاری
freedom of the press	ازادی مطبوعات
freedom of the press	ازادی نگارش
gutter press	نگارش هایامطبوعات پست
forging press	پرس چکش کاری
press-ups	از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press-ganging	دسته مامور جلب مشمولین
press-ganged	دسته مامور جلب مشمولین
press-gang	دسته مامور جلب مشمولین
press gangs	دسته مامور جلب مشمولین
press conference	مصاحبه مطبوعاتی
press conferences	مصاحبه مطبوعاتی
press gang	دسته مامور جلب مشمولین
press boxes	لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
press box	لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
baling press	پرس متعادل
bench press	پرس میزی
briquetting press	پرس متعادل یا بالینگ پرس
c frame press	پرس با قالب "سی " شکل
cabbaging press	پرس هیدرولیک
clean and press	حرکت پرس وزنه برداری
clothes press	گنجه جا رختی
hot press	اهار زدن
printing press	ماشین چاپ
hydrostatic press	منگنه ابی
oil press	چرخ روغن گیری
need press theory	نظریه نیاز- فشار
press releases	مطلب مطبوعاتی
moulding press	منگنه
power press	پرس
mechanical press	پرس
liberty of the press	ازادی مطبوعات
letter press	نوشته وابسته به عکسها
letter press	مواد چاپی
press release	مطلب مطبوعاتی
oil press	دستگاه عصاری
hydraulic press	پرس هیدرولیکی
hot press	منگنه ماشین اهار
hot press	مهره کشیدن
press attache	وابسته مطبوعاتی
pneumatic press	پرس بادی
press agent	مامور اگهی و تبلیغ
plate press	پرس صفحه باتری
percussion press	پرس ضربهای
hot press	جلادادن
hot press	مهره
hot press	پرس کردن گرم
hot press	برق انداختن
column screw press	پرس پیچی ستونی
press of sail or canvas	بادبان بفراخور باد
power press extrusion	طریقه اشترانق پرس
press cast process	فرایند ریخته گری فشاری
beam bending press	پرس خم کننده میله
press copy book	دفتر کپیه
drop forging press	پرس اهنگری حدیدهای
air operated press	پرس بادی پنوماتیکی
Press the elevator button.	تکمه آسانسور رافشار بدهید
rotating table press	پرس مدور
i gave it a slight press	انرا کمی فشار دادم
press campaingn or stunt	مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
stretch press die	قالب انبساطی
the press of modern life	فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
concrete tile press	پرس صفحهای بتن
gap frame press	پرس "سی " شکل
hand screw press	پرس پیحی دستی
double action press	پرس دو واکنشی
press of sail or canvas	ان مقداربادبان که باد اجازه دهد
to correct yhe press	چیز چاپ شده غلط گیری کردن
pressing: standing press	پایهفشار