English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
To pull out ( extract ) atooth . دندان کشیدن
Other Matches
extract گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extract استخراج کردن
extract زبده خلاصه
extract عصاره
extract شیره
extract بیرون کشیدن استخراج کردن
extract اقتباس کردن
extract بیرون کشیدن استخراج
extract حذف داده مورد نیاز یااطلاع از پایگاه داده ها
extract دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extract عصاره گیری
extract چکیده خلاصه وضعیت
extract خلاصه زبده
extract عصاره جوهر
extract عصاره گرفتن
extract copper مس استخراج شده
extract of rhubard عصاره ریوند
extract of rhubard شیره ریوند
ether extract ماده الی محلول دراثر
extract of liquorice رب سوس
extract of malt شیره سمنوی جو
to extract a root ریشه گرفتن [ریاضی]
to extract a root جذرگرفتن [ریاضی]
pull through در سختی بکسی کمک کردن
pull over اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
pull over ژاکت
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
pull together همکاری کردن
pull up جلوگیری کردن
pull up جلو افتادن رسیدن
pull up صعود
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
pull up کاستن سرعت اسب
pull away کنار گرفتن
pull away عقب نشینی کردن
pull over پیراهن کش ورزش
pull through در تنگنا کمک یافتن
pull off نیروی کشش برقی
pull off مقاومت کردن
pull over عرق گیر
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
pull it out پیروزی در واپسین لحظات
pull down دریافت کردن
pull down کاستن
pull down خراب کردن
pull up اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
pull up to به چیزی رسیدن
to pull off بردن
to pull out از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
to pull through جنس
to pull through رها شدن
to pull together باتفاق زیستن
Pull yourself together. حواست را جمع کن
pull (something) off <idiom> باانجام رساندن کامل کارها
to pull together با هم کارکردن
pull through <idiom> بهبود یافتن
pull up توقف کردن [اتومبیل]
to pull through موفق شدن
to pull through کامیاب شدن
to pull off باوجود دشواری انجام دادن
to pull off برداشتن
pull up to با چیزی برابر شدن
pull up with به چیزی رسیدن
pull up with با چیزی برابر شدن
to have the pull of برتری داشتن بر
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
to pull اغراق گفتن
to pull افسانه جعل کردن
to pull down ویران کردن
to pull down خراب کردن بی بنیه کردن
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
to pull down ارزان کردن
to pull in دست از کار یا رویه خودکشیدن
to pull in داخل واگن خانه شدن
to pull through به هدف خود رسیدن
pull-out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull بیرون کشیدن بازیگر
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull-out بیرون امدن
pull POP
pull کشیدن
pull کشش
pull-out ترک کردن
pull بازیابی داده از پشته
pull in توقیف کردن
pull-in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-in متوقف شدن
pull-in توقیف کردن
pull کندن پشم کندن از
pull 1 way give
pull چیدن
pull in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in متوقف شدن
pull کشیدن دندان
pull out عازم شدن
pull بطرف خود کشیدن کشش
pull out بیرون امدن
pull برتری جزئی و مختصر
pull out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-out عازم شدن
pull out ترک کردن
pull-back مانع
to pull up a plant گیاهی را ازریشه دراوردن
to pull to pieces از هم سوا کردن
pull back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
to pull to pieces خرد کردن
to pull to pieces عیب جویی کردن از
pull back فنر
to pull to pieces از هم جداکردن
pull-back بازداشت
to pull the wires سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
to pull the wires تحریکات کردن
pull a fast one <idiom> تقلب کردن
pull-backs فنر
pull-backs چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-backs بازداشت
pull-backs مانع
pull-back فنر
to pull on one's stockings جوراب پا کردن
to pull on one's stockings چوراب بپاکشیدن
pull-back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
to pull the strings گربه رقصاندن
to pull the wires گربه رقصانی کردن
to pull round بهبودی یافتن
to pull caps هایهو برپا کردن
to pull up by the roots ریشه کن کردن
pull the plug <idiom> افشاء راز کسی
pull the rug out from under <idiom> بهم ریختن نقشه شخصی
pull up stakes <idiom> کوچ کردن
pull ahead جلو زدن [در رانندگی]
to pull down a building خراب کردن ساختمانی
to pull down a building متلاشی کردن ساختمانی
to pull strings از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
pull strings <idiom> رشوه دادن
pull rank <idiom> تحت تفثیر قراردادن
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
to pull up by the roots از بیخ دراوردن
to pull up by the roots بیخ کن کردن
pull handle دستهکشش
pull rod میلهکشش
pull strap نوارکشش
pull back بازداشت
To pull the trigger . ما شه تفنگ را کشیدن
pull back مانع
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
pull one's socks up <idiom> پیشنهاد عالی دادن
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
pull someone's leg <idiom> سربه سرکذاشتن
pull out of a hat <idiom> اختراع کردن
pull the plug <idiom> شغل مناسب
pull a horse دهنه اسب را کشیدن
pull oneself together خود را جمع کردن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
drawbar pull فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
dead pull کوشش بیهوده
pull-outs خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull release وسیله قطع کشش مین
pull release عامل قطع کشش
pull round رفع نقاهت کردن
pull round بهبودی یافتن
pull shot ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
pull the bell زنگ را بزنید
pull out quote عبارت استخراج شده
pull the bell ریسمان زنگ رابکشید
pull the pace جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
pull-outs بیرون امدن
give a pull at کشیدن
hamstring pull کشیدگی عضله پشت ران
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
pull a face ادا در اوردن
mzgnetic pull کشش مغناطیسی
pull bread مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
pull by the leg دست انداختن
pull device ماسوره کشش مین
pull device عامل کششی
long pull اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
leg pull دست اندازی
leg pull گول زنی
hydrostatic pull کشش ایستابی
pull down menu فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
pull down menu شود
pull instruction دستورالعمل بازیابی
pull gear چرخ دنده بالابر
pull-outs عازم شدن
to pull caps نزاع کردن
to pull a result نتیجه گرفتن
to pull a horse توی دهن اسب زدن
to pull at a pipe با کوشش اب از لولهای کشیدن
to pull a proof نمونه چاپی دراوردن
to pull a proof نمونه دراوردن باماشین فشاردستی که ...سوی خودبکشند
to pull any one across a river کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one's sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull any one's ear کوش کسیرا کشیدن
to pull any one's ear کسیراگوشمالی دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com