Dictiornary-Farsi | To reach ones destination. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 59 (1 milliseconds)

English	Persian
To reach ones destination.	بمقصد رسیدن


Search result with all words

A load askew does not reach its destination . <proverb>	بار کج به منزل نمى رسد .
Other Matches

immediate destination	مقصد بعدی
destination	مقصد
destination	محلی که چیزی ارسال میشود مکانی که داده ارسال میشود
destination	را قرار می دهید
destination	صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
destination	سرنوشت
immediate destination	اولین مقصد
destination	تقدیر
destination file	فایل مقصد
destination inspection	بازدید در مقصد
destination port	بندر مقصد
destination port	بندر تحویل کالا
final destination	مقصد نهایی
moveable by destination	منقول در حکم غیر منقول
port of destination	بندر مقصد
destination carrier	کشتی حامل ناو تعمیراتی بمقصد یاتعمیرگاه
named point of destination	نقطه مشخص در مقصد
named place of destination	مقصد مشخص
named port of destination	بندر مقصد مشخص
freight payable at destination	هزینه حمل در مقصد پرداخت میشود
reach	حصول
reach	نائل شدن به کشش
to reach down	پایین اوردن
to reach down	سوی پائین دراز کردن
reach	رسیدن به
reach	دراز کردن دست
reach	بس بودن
reach	کفایت کردن
reach	کافی بودن
reach	بسنده بودن
reach	رسایی
reach	میدان
reach	ناحیه
reach	وسعت حدود
reach	استطاعت
reach	توانایی
reach	دسترسی
reach	هدف
reach	برد
reach	رسیدن
reach	دسترس
to reach a place	بجایی رسیدن
to reach for knowledge	دانش کوشیدن
within reach of gunshot	کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
as far as the eye can reach	تا چشم کار میکند
reach an agreement	به توافق رسیدن
I cant reach the shelf .	دستم به قفسه نمی رسد
to reach for knowledge	برای یافتن
beam reach	پرتورسائی
I cannot reach the shelf.	قدم به قفسه نمی رسد
reach rod	اهرم کنترل از راه دور
broad reach	حصولپهناور
close reach	نزدیکبهنقطهپایان
reach out with an olive branch	[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
Foxes when they cannot reach the grapes say they a. <proverb>	روباه دستش به انگور نمى رسد مى گوید ترش است .
to reach an amicable settlement	دستیافتن به حل و فصل دوستانه [حقوق]
reach out with an olive branch <idiom>	[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]

To reach ones destination.

بمقصد رسیدن