English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
To reveal ones intentions (aims). To put ones cards on the table. دست خود را رو کردن
Other Matches
lay one's cards on the table <idiom> صادقانه معامله کردن
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
reveal نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveal اشکار کردن
reveal فاش کردن معلوم کردن
to reveal itself اشکار شدن
to reveal itself فاش شدن معلوم شدن
to reveal itself از پرده برون افتادن
To appear. To reveal . ظاهر شدن ( ظاهر کردن)
He banged the table with his fist . He thumped the table . با مشت کوبیدن روی میز
aims به نتیجه رسیدن قراول رفتن
aims رهبری
aims مراد راهنمایی
aims گمان جهت
aims نشانه گرفتن .
aims قصد داشتن هدف گیری کردن
aims نائل شدن
aims رسیدن
aims ارزیابی کردن شمردن
aims فرض کردن
aims نشان هدف
aims مقصد
aims : دانستن
aims هدف کلی
aims قصد
aims : حدس
aims هدفگیری
aims هدف
aims منظور
aims میدان
intentions نیت
intentions قصد و منظور
intentions غرض مفهوم
first intentions دومین تصورات
intentions عمد تعمد
intentions غرض
intentions تمایل
intentions سگال
intentions خیال
intentions قصد
intentions منظور
intentions اراده
second intentions چون تصورنوع درخت و مانند ان
second intentions دومین تصورات
he aims at riches مقصودش مال اندوزی است میزندبرای ثروت
good intentions حسن نیت
his intentions are good خیال بدی ندارد
his intentions are good قصدش خوب است
in the cards <idiom> انتظار داشتن
cards برگ
cards فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
cards ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
cards قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
cards پنبه زنی
cards یک کارت پانچ
cards امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards ماشین پرداخت پارچه
cards ورق بازی کردن
cards کارت تبریک کارت عضویت
cards ورق بازی گنجفه
cards مقوا
cards کارت ویزیت بلیط
cards کارت
cards ورق
cards تخته مدار چاپ شده که به سیستم متصل است برای افزایش کارایی آن
cards کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
cards بخشی از حافظه که حاوی نمایش داقیق اطلاعات روی کارت است
cards روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
cards بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
cards کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
cards ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
cards برگه
cards برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
cards خط ی از اطلاعات پانچ شده درباره یک حرف که موازی با قسمت کوتاه تر کارت است
cards وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
cards کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
cards وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
cards ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
cards مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
cards مین فلز برای تختههای مدار
cards تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
cards سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
playing cards ورق گنجفه
to show ones cards قصد خودرا اشکارکردن
control cards کارتهای کنترل
playing cards ورق بازی , برگ
playing cards گنجفه
credit cards کارت یاورقه خرید نسیه
credit cards کارت اعتباری
identity cards شناسنامه
report cards کارنامه
program cards کارتهای برنامه
green cards کارت سبز
house of cards ساختمان سست بنیاد [اصطلاح مجازی]
stack the cards <idiom> برای کسی نقشه کشیدن
house of cards طرح پوشالی [اصطلاح مجازی ]
show one's cards <idiom> برگ آس را رونکردن
play one's cards right <idiom> از فرصتهای خود سودبردن
house of cards <idiom>
vaccination cards دفترچه های واکسیناسیون
To deal the cards . ورق دادن
To play cards . ورق بازی کردن
To stack the cards . ورق زدن ( تقلب درقمار )
house of cards ساختمان با ورقهای پاسور
To cheat at cards. درقمار ( ورق بازی ) تقلب کردن
vaccination cards دفترچه های مایه کوبی
Shall we play a game of cards? یک مسابقه ورق با هم بازی بکنیم؟
hold all the trump cards <idiom> کنترل کامل داشتن
I fiddled afew invitation cards. باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
table look up مراجعه به جدول
two way table جدول دو سویی
inner table میزداخلی
get table بدست اوردنی
get table دست یافتنی
table look up جستجوی جدول
the f. of a table بطوریکه
the f. of a table باید
table مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند
look up table جدول مراجعهای
under the table <idiom> زیرمیزی
Could we have a table outside? آیا ممکن است میز ما بیرون باشد؟
table saw تابلونمایشگر
table لیست تولید شده توسط کامپایلر یا سیستم محل اندازه و نوع متغییرها , توابع و ماکروها در یک برنامه
table جدول
table مطرح کردن
table کوهمیز
table در فهرست نوشتن
table روی میز گذاشتن
table معوق گذاردن
table از دستور خارج کردن
table فهرست
table تو گذاردن
table لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش
table طرح کردن
table لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
table به صورت جدول دراوردن
table میزبازی
table به جدولی انتقال دادن
table لوح جدول
table خوان
table سفره
table لیست
table میز
table ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
training table میز ناهارخوری در اردو
table flap قسمتی از میزکه خوابانیده یابلند میشود
table instrument وسیله رومیزی
table lamp لامپ استاندارد
table land زمین هموار
to rap on the table دست یا چیز دیگری روی زمین
to lay on the table بوقت دیگر موکول کردن
type table نوع جدول سازمان
transfer table میز انتقال
table d'hote خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
turn table سینی گردش درسمت
turn table میز سمت
turn table میز چرخش
truth table جدول درستی جذول صحت
table comparator مقایسه کننده نوارها
truth table روش بیان تابع منط ق به عنوان خروجی یک مجموعه ورودیهای ممکن
periodic table جدول دورهای
truth table دو مقدار
truth table جدول درستی
trivet table میز سه پایه
time table جدول زمانی ورود و عزیمت
time table جدول زمان بندی
table linen دستمال سفره
tide table نمودار جزر ومد یاکشند
tier table میز کوچک
table talk صحبتهای خصوصی و غیررسمی در سر میز غذا مفاوضه
table of equipment جدول ساز و برگ
table spoon قاشق سوپ خوری
table set دستگاه میزی
table set وسیله رومیزی
table point جدول امتیازها
table of precedence صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
tide table جدول کشند
table of distribution جدول تقسیم اماد
tide table جگول جزر و مد
time table جدول زمانی
table linen رومیزی
table spoonful قاشق سوپخوری
table cloth رومیزی
table cloth سفره
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
table of allowance جدول سهمیه مجاز
table of authorities جدول اولیا امور
table of distribution جدول توزیع
table of organization جدول سازمان
type table نوع جدول تیر
multiplication table جدول ضرب
corbel-table [ردیف هایی از قوس های پیشکرده]
communion-table [میز چوبی در کلیساهای پروتستان]
basement-table [پی را روی زمین ساختن]
altar-table میز مقدس در کلیسا
table carpet فرش رومیزی [اینگونه فرش ها بصورت دایره یا بیضی بافته شده. نقوش قدیمی آن بیشتر از طرح مملوک و فرش های جدیدتر از طرح های قفقازی و ترکی بهره گرفته است.]
the leg of the table پایه میز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com