Dictiornary-Farsi | To smuggle in to ( out of ) a country . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 106 (6 milliseconds)

English	Persian
To smuggle in to ( out of ) a country .	جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن


Other Matches

to smuggle out	قاچاقی صادر کردن یافرستادن
to smuggle in	قاچاقی اوردن یاوارد کردن
smuggle	قاچاق کردن
country	کشور
in this country <adv.>	در این کشور
US (country)	کشورآمریکاStates Unilted
in the country	درییلاق
one country or another	این یا یک کشور دیگری
in the country	در حومه شهر
up country	ییلاقی
in this country <adv.>	در اینجا
country	دیار
country	بیرون شهر دهات
country	ییلاق
country	مملکت
up country	نواحی داخل کشور
the country is ours	کشور مال ما است
old country	وطن اصلی مهاجرین امریکایی
rough country	تپه ماهور
self supporting country	کشور متکی به خود
traitor to one's country	وطن فروش
traitor to one's country	خائن به کشور
self supporting country	کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
to bleed for one's country	برای میهن خود خون دادن
the youth of the country	جوانان کشور
self supporting country	کشور خود کفا
rough country	سرزمین ناهموار
airspace [over a country]	فضای هوایی [در کشوری]
the talnet of the country	مردم با استعداد کشور
rolling country	زمین پوشیده
country seat	خانهی بزرگ روستایی
bordering country	ملت همسایه
bordering country	کشور همسایه
tropical country	گرمسیر
country town	شهرستان
to export something [from / to a country]	صادر کردن [به یا از کشوری]
Turkey (country)	ترکیه
country house	خانهروستایی
country dancing	نوعیرقص
country-and-western	رجوع شود به music country
country seats	خانهی اربابی
country seats	خانهی بزرگ روستایی
country seat	خانهی اربابی
country file	فایلی در سیستم که پارامترها
country side	بیرون شهر حومه شهر
country court	دادگاه بخش
country teams	تیمهای اعزامی به کشورها
cross country	خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
cross country	درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
cross country	خارج از جاده
mother country	کشور اصلی
country clubs	باشگاه خارج از شهر
mother country	میهن
country party	حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
country file	را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
broken country	زمین دوعارضه
broken country	زمین مضرس
best governed country	کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
cross-country	دو صحرانوردی
country life	زندگی روشنایی
country man	هم میهن
country of origin	کشور مبداء
cross country	میان بر
country clubs	باشگاه ورزشی وتفریحی
open country	زمین باز
donner country	کشور کمک کننده
p was restored in the country	ارامش درکشوربرقرارشد
natire country	میهن
p was restored in the country	کشورامن شد
native country	وطن
native country	میهن
north country	انگلستان شمالی
host country	کشور میزبان
donner country	کشوربخشنده
home country	محل تولید
home country	کشور اصلی
forwarding country	کشور فرستنده
donee country	کشور کمک گیرنده
country club	باشگاه خارج از شهر
country club	باشگاه ورزشی وتفریحی
to face a serious problem for the country	مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country	روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
neighbouring country [British E]	کشور همسایه
neighbouring country [British E]	ملت همسایه
The route runs across this country.	خط مسیر از این کشور می گذرد.
to mandate a territory to a country	منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
They have seized ( dominated) the country.	مملکت را قبضه کرده اند
To drag a country into war .	کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
cross-country skier	اسکیبازرویچمن
cross-country ski	اسکیرویچمن
cross country mill	نورد چلیپایی
cross country mobility	قابلیت حرکت چلیپایی
this country breeds poets	این کشورشاعر می پرورد
west country whipping	بست غربی
fenow country men	هم میهن
labor rich country	کشور با نیروی کار فراوان
small country town	شهرستان کوچک
country cover diagram	دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
The country has recalled its ambassador from Indonesia.	این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
to raise big problems for the country	روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
He laid down his life in the service of his country .	عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
to raise big problems for the country	مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
bourse [in a non-English-speaking country]	بورس اوراق بهادار
bourse [in a non-English-speaking country]	بورس سهام
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.	ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .