English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
To stick a poster on the wall. اعلان به دیوار چسباندن
Other Matches
To stick (put,fix)up a notice (poster). اعلان زدن
poster اعلان نصب کردن
poster اگهی
poster دیوار کوب
poster اعلان
four poster تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
four-poster تخت خوابی که چهارتیریادیرک درچهارگوشه داردکهبانهاپرده میبندن
bill poster کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
advertising poster محل نصب آگهی
poster paint تقریبابیرنگ
poster color شیشه محتوی ابرنگ وخمیررنگ
stick (someone) with <idiom> ترک چیز ناخوشایندی
stick up برجستگی داشتن
stick up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
stick with <idiom> ماندن با
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
to stick together نسبت بیکدیگروفادار بودن
to stick up گردن فرازی کردن
to stick up تندنوشتن
to stick up مقاومت کردن
to stick up for دفاع کردن از
to stick up for پشتی کردن
stick-up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-up برجستگی داشتن
stick up for <idiom> کمک کردن ،حمایت کردن
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
stick out اصرار کردن
stick out پیش امدگی داشتن
stick out جلو امدن
stick out متحمل شدن
to stick on [to] چسباندن [روی چیزی]
stick to your last برشته خود بجسبد
stick to your last یا از حدخود بیرون نگذارید
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick around درنگ کردن
stick-on چسبنده چسبناک
stick up <idiom> دزدی مسلحانه
stick چسبیدن
stick وقفه
stick یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick گروه پرنده
stick چوب بازی
stick چوب بازی هاکی
stick هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick تخته موج سواری شلاق
stick تردیدکردن
stick چسباندن
stick پیچ درکار تحمل کردن
stick فرورفتن
stick گیر کردن گیر افتادن
stick سوراخ کردن نصب کردن
stick عصا
stick چماق
stick وضع چسبندگی
stick چسبناک
stick الصاق تاخیر
stick الصاق کردن چوب
he wants the stick چوب میخواهد
to stick something چیزی را سفت و پابرجا بستن
non-stick ناچسبنده
non-stick تفلون
non-stick نچسب
non-stick ناچسبان
non-stick ته لیز
hiking stick دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
joss stick چوب جاس
ingot stick شمشه
honing stick سنگ تیغ تیزکنی
carrot and stick <idiom> قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
To stick out ones chest. سینه خود را بیرون دادن
high stick بالا بردن غیرمجاز چوب
gun stick میل سمبه تفنگ
gun stick سنبه تفنگ
night stick چوب باتون
stick to one's guns <idiom> روی حرف خود ماندن
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
stick-in-the-mud <idiom> گوشه عزلت برگزیدن
stick out a mile مثل روز روشن بودن
polo stick چوگان
job stick سکان هدایت دسته فرمان
job stick دسته بازی
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
night stick باتون
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
quadruped stick عصایچهارپایه
player's stick چوببازیکنهاکی
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
to stick in ones gizzard ناگواربودن
to stick in the throat درگلوگیرکردن
ortho-stick عصایهدایتگر
goalkeeper's stick چوبدروازهبند
glue stick چسبپمادی
folding stick چسبدوطرفه
English stick عصایانگلیسی
stick shifts دندهی دستی
stick shift دندهی دستی
stick insects حشرهی چوب کبریت مانند
stick insect حشرهی چوب کبریت مانند
shooting stick صندلی جمعشو و متحرک
shooting stick صندلی عصایی
shed stick چوبنخ
stick eraser چوبپاککن
French stick قرصدراز نازک نان
size stick الت اندازه گیری پا
size stick قالب اندازه گیری
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush قلم مو
stick check دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove دستکش کلفت دروازه بان
stick plane رنده میله دار
stick plane رنده با تیغه گرد
stick to the point از موضوع خارج نشوید
stick to your work بکار خود مشغول باشید
swagger stick چوب دستی کوچک
swagger stick باتون
swizzle stick چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
to stick like a leech مانند کنه چسبیدن
stick umbrella چتردستهچوبی
pogo stick چوب پای فنردار
buff stick چوبیکه چرم
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
control stick سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
composing stick قالب حروف چینی
stick-in-the-muds محافظه کار
gear stick دسته دنده اتومبیل
stick shift دسته دنده
stick-in-the-muds ادم عقب مانده
stick-ups برجستگی داشتن
walking stick حشره راست بال امریکایی
yard stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
walking stick چوبدستی
walking stick عصا
yard stick خط کش تاشو [ابزار]
broom stick دسته جاروب
yard stick خط کش [ابزار]
dipper stick کاسه بیل
stick-in-the-muds ادم کند
stick-in-the-mud طفره رو
fish stick فیله ماهی سرخ کرده
stick in the mud بیعرضه
stick in the mud طفره رو
stick in the mud ادم کند
stick-in-the-mud ادم عقب مانده
stick-in-the-mud بیعرضه
stick in the mud محافظه کار
stick in the mud ادم عقب مانده
stick-in-the-mud محافظه کار
stick-in-the-muds بیعرضه
filter stick لوله صافی دار
stick-in-the-mud ادم کند
stick-in-the-muds طفره رو
to stick to one's guns پای کاری محکم ایستادن
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
stick-ups سرقت مسلحانه سربرافراشتن
The stamp doesnt stick. این تمبر نمی چسبد
folding meter stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
folding meter stick خط کش [ابزار]
stick and ball model الگوی گلوله و میله
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stick to (a story/the facts) <idiom> وفادارماندن
short end (of the stick) <idiom> غیر منصفانه
batten [shed stick] کجی [چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
folding meter stick خط کش تاشو [ابزار]
controlled stick steering دسته دنده خودکار
wall-to-wall از دیوار به دیوار
wall up رسیدن موج به حداکثر اوج
the wall پشت دیوارایستاده بودم
to go to the wall درتنگی یافشارواقع شدن ورشکست شدن
wall-to-wall فراگیر
wall-to-wall همگانی
wall-to-wall همه جانبه
wall دیوار
wall جدار
wall حصار
wall محصورکردن
wall دیوارکشیدن
wall دیواری
wall حصار دار کردن
wall دیواره
wall مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
wall محصور کردن
wall تیغه کشیدن دیوار
wall-to-wall کامل
wall-to-wall سرتاسری
wall-to-wall [مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
wall-to-wall فرش کردن سرتاسری
to the wall <idiom> به آخر خط رسیدن
folding metre stick [British] خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
To stand firm. To stick to ones gun. سفت وسخت ایستادن
To stick to the main topic ( issue ). از موضوع اصلی خارج نشدن
folding metre stick [British] خط کش جیبی [ابزار]
folding meter stick [American] خط کش جیبی [ابزار]
double meter stick [American] خط کش [ابزار]
double meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
double meter stick [American] متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
wall sockets پریز های دیواری
wall tie بست دیواری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com