Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
English
Persian
To strike an a attitude . To put on a stern look .
قیافه گرفتن
Other Matches
strike an attitude
حالتی بخود گرفتن
attitude
حالت
attitude
برخورد
attitude
حالت قرار گرفتن رفتار
attitude
وضع
attitude
نگرش
attitude
روش و رفتار
attitude
طرزبرخورد
attitude
هیئت
attitude
وضعیت
attitude
گرایش
attitude control
کنترل وضعیت هواپیما
social attitude
نگرش اجتماعی
flight attitude
وضعیت پروازی
attitude test
ازمون نگرش
attitude survey
زمینه یابی نگرش
attitude motor
موتورهای راکت کوچک برای کنترل وضعیت رسانگر فضایی در حال حرکت
attitude indicator
دستگاه نشان دهنده زاویه تقرب
attitude gyro
الت نشان دهنده پروازی که توسط ژایرو کارمیکند
density attitude
ارتفاع مربوط به غلظت استاندارد هوا
unjust attitude
حق کشی
To adobt a reconciliatory attitude.
ازدر آشتی درآمدن
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
stern
سخت گیر
stern
سخت ومحکم
stern
عقب کشتی
stern
کشتیدم
stern
سخت و محکم شدید
stern
پاشنه
stern
عقب قایق
stern way
واپس روی
by the stern
قایق سربالا در اب
by the stern
از طرف پاشنه ناو
stern
پاشنه ناو
stern
عبوس
He has a negative attitude towards every thing . to oppose everything .
اصلا" توی دهنش نه است ( بد بین ومنفی است )
Attitude of mind . Mode of thought .
طرز فکر
stern rope
طناب شماره شش
stern tube
لوله اژدر پاشنه ناو
stern attack
در رهگیری هوایی تکی که هواپیمای تک کننده با زاویه 54 درجه یا بیشتر به هدف انجام میدهد
stern wards
بطرف عقب کشتی
stern attack
تک نزولی ازسمت عقب
stern chase
تعاقب کشتی فراری
stern rope
طناب پاشنه
stern fast
طناب پاشنه قایق
from stem to stern
ازیک سربسر دیگر
stern ward
بطرف عقب کشتی
stern post
ستون پاشنه ناو
stern hook
نفر پاشنه قایق
transom stern
پاشنه صاف
transom stern
پاشنه تخت
trim by stern
aft trim
stern wheeler
کشتی دارای پروانه درعقب
stern wheeler
پاروزن عقب کشتی
stern discipline
انضباط سخت و محکم
strike out
واردعمل شدن
strike up
نواختن
strike out
از بازی خارج شدن
strike up
نواخته شدن
to go on strike
اعتصاب کردن
strike out
تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
to strike in
دخالت کردن
strike out
باطل کردن
to strike into
شروع کردن
to strike up
خواندن یازدن اغازکردن
to strike into
اغازنهادن
to strike an a
وضعی بخودگرفتن
to strike an a
بصورت ویژهای درامدن
to strike at any one
ضربت خود را متوجه کسی ساختن
they are on strike
اعتصاب کرده اند
strike off
بی زحمت ایجاد شدن
strike off
بی زحمت درست کردن
to strike in
به اندرون زدن
to strike in
پامیان گذاردن
strike
تصادم
strike
اصابت اعتصاب کردن
strike
ضربت زدن یورش
strike
برخورد
strike
تک ناگهانی
strike
اعتصاب ضربه
strike
اعتصاب
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike
تک هوایی
strike
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike
توپ زن بودن
strike
حمله کردن
strike
ضربت
strike
چادر را از جا کندن
strike
زدن
to strike
زدن
[ضربه زدن]
[آلت موسیقی]
strike
بخاطرخطورکردن
strike
تصادف و نصادم کردن اعتصاب
strike
حمله ضربه زدن به دشمن
strike
ضربت زدن خوردن به
strike out
<idiom>
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
strike
ضربه زدن
strike below
بردن کالا به انبار
go on strike
اعتصاب کردن
second strike
اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
strike
سکه ضرب کردن
strike
اعتصاب کردن
first strike
اولین ضربت در اولین حمله
first strike
اولین ضربه
to strike tens
اردو رابهم زدن
to strike root
برقرارشدن
strike-breakers
اعتصاب شکن
to strike off the rolls
از صورت حذف کردن
to strike root
ریشه کردن پابرجاشدن
to strike oil
کامیاب شدن موفق شدن
to strike one in the mouth
توی دهن کسی زدن
to strike root
ریشه زدن
to strike root
ریشه گرفتن ریشه دواندن
to strike with awe
هیبت زده کردن
to strike work
دست از کار کشیدن
to strike something open
با ضربه چیزی را باز کردن
strike it rich
<idiom>
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
To cross out . To strike off.
خط زدن
to go on a hunger strike
اعتصاب غذا کردن
wildcat strike
<idiom>
اعتصاب کارگران
strike it rich
<idiom>
یک شبه ره صد ساله رفتن
strike-breaking
شکستناعتصاب
rent strike
پرهیزازپرداختکرایهبهنشانهاعتصاب
to strike work
اعتصاب کردن
strike plate
صفحهتوپی
hunger strike
اعتصاب غذا
strike-breaker
اعتصاب شکن
to strike oil
بنفت رسیدن
lightning strike
اعتصاباعتراضآمیز
To strike a match.
کبریت زدن
to strike hands
دست پیمان بهم دادن
strike pay
حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
out law strike
اعتصاب غیر قانونی
post strike
بعد از تک هوایی
so strike one's flag
پرچم خودراخواباندن
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
stay in strike
اعتصاب
strike a balance
موازنه بدست اوردن
post strike
بعد از اجرای تک
strike blind
با ضربه کور کردن
strike force
نیروی ضربتی
strike force
نیروی کمین یا ضربت
nuclear strike
تک هستهای
nuclear strike
تک اتمی
hunger strike
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
general strike
اعتصاب عمومی
air strike
تک هوایی
air strike
حمله هوایی
data strike
چاهک داده ها
strike a bargain
معامله کردن
fly strike
هجوم مگس
he strike him blind
چنان زد که کورش کرد
light strike
اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
strike joint
شکستگی طولی
strike off the rolls
از صورت وکلا خارج کردن
to strike a light
کبریت زدن
to strike camp
اردورابهم زدن
to strike a balance
موازنه دراوردن
to strike a bargain
درمعامله موافقت پیداکردن
to strike a blow for
سنگ
to strike a blow for
به سینه زدن درسرچیزی دعواکردن
to strike a snag
بمانعی برخوردن
to strike a spark out of
جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
to strike dumb
گنگ کردن
to strike dumb
مات ومبهوت کردن
ten strike
امر موفقیت امیز
ten strike
ضربت بازی بولینگ ده میلهای
to strike fire
اتش دراوردن
strike with a hammer
پتک زدن
strike with terror
ترسیده
strike zone
منطقه خط سیر
strike with terror
وحشت زده
strike root
ریشه کردن گرفتن
strike root
ریشه زدن
strike zone
سیرمجاز گوی چوگان زن
strike oil
به نفت رسیدن
strike while the iron is hot
تا تنور گرم است باید نان پخت
To deliver (strike ) a blow .
ضربه وارد ساختن
To deliver (strike) a blow
ضربه زدن ( وارد آوردن )
to strike a match or light
کبریت زدن
Strike while the iron is hot .
<proverb>
تا آهن داغ است ضربه بزن .
strike while the iron is hot
<idiom>
سود بردن
multi strike printer ribbon
ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
He warned he would go on a termless hunger strike.
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com