Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 115 (6 milliseconds)
English	Persian
To take pictures. To photograph. To film.	عکس انداختن
Other Matches
photograph	عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
photograph	عکس
to take the photograph of	عکس برداشتن از
to take the photograph of	عکس انداختن از
vertical photograph	عکس هوایی قائم
aerial photograph	عکس هوائی
air photograph	عکس هوایی
pinpoint photograph	عکس تکی یا زوجی یک شیئی یا هدف
instantaneous photograph	عکس فوری
wing photograph	نوعی عکس هوایی مایل که به وسیله دوربینهای چند عدسی گرفته میشود
vertical photograph	عکس قائم
i always photograph badly	عکس من همیشه بد در می اید
composite air photograph	عکس مرکب هوایی
pictures	دیدن شی یا صحنه
the pictures	تصاویرمتحرک
the pictures	تصویرهای جنبنده
the pictures	سینما
pictures	تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
pictures	و یا تغییر شدت آن طبق سیگنال دریافتی
pictures	که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures	منظره
pictures	سینما با عکس نشان دادن
pictures	روشن ساختن
pictures	نقاشی کردن
pictures	آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures	ارسال تصویر روی خط تلفن
pictures	تصور وصف
pictures	عکس
pictures	تصویر
pictures	مجسم کردن
pictures	حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
pictures	کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
pictures	الگوریتم فشرده سازی تصویر در سیستم ویدیوی DVI شرکت Intel
four pictures test	ازمون چهار تصویر
moving pictures	تصویرهای متخرک تصویرهای جنبنده
the pictures on the wall	عکس ها
motion pictures	سینما
blacky pictures	تصویرهای بلاکی
pornographic pictures	صور قبیحه
moving pictures	سینما
the pictures on the wall	ی روی دیوار
incomplete pictures test	ازمون تصویرهای ناقص
film	فیلم
film	فیلم سینما
film	سینما
film	پوسته
film	فیلم عکاسی
film	پرده نازک
film	غشا
film	غبار
film	تاری چشم فیلم برداشتن از
film star	ستارهیکفیلم- سوپراستار
thin film	لایه نازک
lidding film	سرپوش لیوان
x ray film	فیلم رونتگن
cartridge film	فیلمفشنگی
unwatchable [film, TV] <adj.>	ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
roll film	فیلملولهای
film sprocket	پایهنگهدارفیلم
film speed	ضبطشتاب
film pack	جایفیلم
film leader	فیلم
sheet film	فیلمصفحهای
The message of the film is that ...	پیام این فیلم این است که ...
lidding film	کلاهک لیوان
film disc	صفحهفیلم
cassette film	فیلمدوربین
film leader	سر
reversal film	فیلم معکوس
film cutout	فیوز پوستهای
magnetic film	غشاء مغناطیسی
film badge	برگ شناسایی فیلم
instruction film	فیلم درسی
instruction film	فیلم اموزشی
gas film	لایه یا قشر گازی
film resistor	مقاومت غشایی
film developer	سازنده فیلم
film evaporator	تبخیر کننده پوسته
film recorder	فیلم نگار
film recorder	ضباط فیلم
magnetic film	لایه فیلم مغناطیسی
film badge	علامت تشعشعات اتمی
film reader	فیلم خوان
positive film	فیلم مثبت
oxide film	قشر اکسیدی
film strip	نوار فیلم
oxide film	لایه اکسیدی
film-strip	نوار فیلم
film-strips	نوار فیلم
oxidation film	قشر اکسید
negative film	فیلم منفی
acetate film	فیلم استاتی
thin film	غشای نازک
acetate film	پوسته استاتی
She portrays a dancer in the film.	او [زن] نقش یک رقاص [زن] را در فیلم بازی می کند.
film guide rail	ریلراهنمایفیلم
Make three copies of each film.	از هر فیلم سه تا کپی بکنید.
still video film disc	سطحفلاپیدیسک
film rewind system	دستگاهپرگردانفیلم
magnetic thin film	فیلم نازک مغناطیسی
thin film circuit	مدار غشایی نازک
thin film memory	حافظه غشایی نازک
magnetic thin film	غشاء نازک مغناطیسی
magnetic film storage	ذخیره فیلم مغناطیسی
magnetic film memory	حافظه با فیلم مغناطیسی
film advance mode	دکمه رد کردن فیلم
film cassette chamber	محلقرارگیریفیلم
thick film circuit	مدار غشایی ضخیم
film drying cabinet	مخزنخشککنندهعکس
film guide roller	حلقهراهنمایفیلم
film rewind knob	دکمهچرخشفیلم
film leader indicator	راهنمایفیلمخودکار
It was a sI'lly boring film (movie).	فیلم لوس وخنکی بود
magnetic thin film memory	حافظه فیلم نازک مغناطیسی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com