English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
To take someone in . to device ( fool ) someone . کسی را گول زدن
Other Matches
Any fool knows that . اینرا دیگه هرخری می داند
fool فریفتن
fool مغبون کردن
fool اغفال کردن
this is a fool to that این دربرابران هیچ است
to fool about ول گشتن
to fool with any one کسیرادست انداختن سربسرکسی گذاشتن
to fool with anything چیزیرا انگلک کردن
to fool with anything بچیزی ور رفتن
Even a fool knows this . یک احمق هم این رامی داند
fool around خود را مسخره قراردادن
fool تهی مغز
fool احمق
fool ابله
fool لوده
fool دلقک مسخره
fool گول زدن
fool فریب دادن
fool دست انداختن
There is no fool like an old fool . سر پیری ومعرکه گیری
fool نادانی و حماقت کردن
fool around <idiom> وقت تلف کردن
fool نادان
nobody's fool <idiom> شخص باهوش
fool دیوانه
He is not such a fool as you assuoed . آنطور که فرض کردی احمق نیست
He is no fool . He is quite knowledgeable. خیلی سرش می شود
I was a fool ( naïve enough) to believe her . من را بگه که حرفهایش را باور کردم
To fool ( mess) around . کلک درآوردن
fool's errand فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errands فرستادن دنبال نخود سیاه
To fool arounk . مسخره بازی درآوردن
april fool شوخی هاو دروغهای مرسوم در این روز
april fool کسی که در روز اول اوریل الت تفریح میشود
fool's gold پیریت
damn-fool قسموسوگندمسخرهومضحک
fool begged بی تناسب
fool begged ابله
fool begged چرند جهالت امیز
fool begged بی معنی
fool begged پست
fool hen باقرقره
fool hen غرغر کردن
fool hen گله کردن
fool's cap کلاه شیطانی مخصوص دلقک ها
fool's cap کاغذ برگ بزرگ
fool's parsley جعفری زهری شوکران صغیر
fool's paradise شنگولی
fool's paradise شادی احمقانه
fool begged جاهل
fool begged نادان
to put any one down for a fool کسیرااحمق حساب کردن
fool's gold سولفور اهن
to put any one down for a fool کسیرا نادان شمردن
to play the fool with any one کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
to play the fool ابلهی کردن
to play the fool احمقانه رفتارکردن
to play the fool مسخرگی کردن
to play the fool لودگی کردن
to make a fool of any one کسیرادست انداختن کسیرامسخره قراردادن
to fool away ones time وقت خودراتلف کردن
to be a fool for ones pains جان مفت کندن
fool's paradise خوشحالی موهوم
A ston ethrown by a fool into a well , cannot be f. <proverb> سنگى را دیوانه اى در چاه بیاندازد صد عاقل نمى توانند در آورند .
to make a fool of oneself خود را به حماقت زدن
to make a fool of oneself خود را به نفهمی زدن
to make a fool of oneself خود را به خریت زدن
Dont be a fool(an ass) خر نشو ( عاقل با ش)
device ابزار
device name نام دستگاه
v , device ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
device شیوه
device حیله
device یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device وسیله جانبی
device که برای ورود و خروج داده یا پردازنده به کار می رود
device مشخصه یکتا و کد انتخاب شده برای هر وسیله جانبی
device کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
device کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
device PRN برای پورت چاپگر
device الت
device دستگاه اسباب وسیله
device تمهید
device اختراع
device شعار دستگاه
device اسباب
device وسیله
device ضامن
device عامل
device خارضامن
device چاشنی
device فزاره
device اپارات
device CON برای صفحه کلید و صفحه نمایش
device تجهیزات
I/O device دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
device دستگاه
device ماشین یا وسیله کارا
device لیستی از تقاضاهای کاربران یا برنامه ها برای استفاده از یک وسیله
device وسیلهای مثل صفحه تصویر یا چاپگر که اجازه نمایش اطلاعات میدهد
device روش برنامه نویسی که نتیجه آن برنامهای خواهد بود که به هر سخت افزار جانبی قابل اجرا است
device کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
device اهمیت وسیله جانبی نصب شده توسط کاربر یا کامپیوتر مرکزی که روشی که CPU یک سیگنال وقفه آن را دریافت میکند بیان کرده است
safety device دستگاه ضامن
safety device ضامن
safety device خارضامن
send only device دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
sequential device دستگاه ترتیبی
sighting device وسیله نشانه روی
sighting device دوربین دستگاه نشانه روی
peripheral device دستگاه جنبی
pressure device ماسوره فشاری
pointing device وسیله ورودی که محل نشانه گر را روی صفحه کنترل میکند طبق حرکت آن توسط کاربر
point device بی عیب
point device کاملا راست
pointing device دستگاه اشاره گر
pull device ماسوره کشش مین
pull device عامل کششی
point device بسیار درست
pressure device عامل فشاری مین
picking device دستگاه ورودی برای واردکردن داده روی صفحه نمایش
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
spooling device وسیلهای که نوار را نگه می دارد و اطلاعات را از دیسک برای ذخیره سازی دریافت میکند
storage device دستگاه انبارش
warning device وسیلههشدار
timing device وسیله
timing device ساعتی
So dont try to device yourself . سعی نکن خودت را گول بزنی
lifting device ابزار بالا بر
physical device ابزار مادی
military device اسباب ارتشی
locking device ابزار
fastening device پوچگیره
storage device دستگاه ذخیره
storage device دستگاه ذخیره سازی
storage device انباره
storage device دستگاه انباره
switching device تجهیزات سوئیچینگ
symbolic device دستگاه سمبلیک
synchronous device دستگاه همگام
synchronous device دستگاه همزمان
drawing device دستگاه ترسیمه
device driver محرک دستگاه
device driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
device dependent وابسته به دستگاه
device code کد دستگاه
device cluster گروه دستگاه
dedicated device دستگاه اختصاصی
electroreceptive device وسیله برقی
communication device دستگاه ارتباطی
device driver برنامه راه اندازی دستگاه
device flag پرچم دستگاه
display device دستگاه نمایش
discrete device دستگاه گسسته
device status وضعیت دستگاه
device number شماره دستگاه
semiconductor device دستگاه نیمه هادی
device independence استقلال دستگاه
device independence مستقل از دستگاه
device handler برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device handler نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
combination device ماسوره ترکیبی مین ماسوره مرکب
clamping device وسایل قید و بست
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
antirecovery device ضامن ضد جمع اوری مین ضامن ضد باز و بسته کردن مین
antilift device ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
antifriction device مکانیسم ضد اصطکاک
antifriction device وسیله ضد اصطکاک
anticountermining device وسیله ضد انفجار مین دریایی در اثر ضربه ضامن انفجارضربتی مین
analog device دستگاه انالوگ
analog device دستگاه قیاسی
active device دستگاه کنشی
antisweep device ضامن ضد مین روبی
antisweep device ضامن ضد جمع اوری مین
bistable device دستگاه دوپایا
binary device دستگاه دو حالته
bending device کج گیر
audio device دستگاه سمعی
auctioneering device وسیلهای که بیشترین یا کمترین سیگنال را از تعدادی سیگنال ورودی انتخاب میکند
asynchronous device دستگاه غیرهمزمان
asynchronous device دستگاه ناهمگام
antiwithdrawal device وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
antiwatching device ضامن ضد اکتشاف مین وسیله ضد کشف مین
active device دستگاه فعال
dressing device دستگاه مستقیم کنی
nonohmic device دستگاه غیر اهمی
microcoding device دستگاه ریزبرنامه نویسی
gripping device متعلقات گیره و بست
measuring device تجهیزات اندازه گیری
homing device رادارهای ردیاب امواج رادیویی و رادار برای پیداکردن ایستگاه فرستنده انها
ignition device وسیله احتراق
logic device دستگاه منطقی
MCI device وسیله چند رسانهای قابل تشخیص که با درایور درست در کامپیوتر نصب شده است
input device دستگاه ورودی
output device دستگاه خروجی
firing device ماسوره مین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com