Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
To turn green with envy.
از حسد ترکیدن
Other Matches
green with envy
از حسادت ترکیدن
green with envy
<idiom>
to turn green
سبز رنگ شدن
envy
حسد
envy
رشک
envy
حسادت
envy
حسدبردن به
envy
غبطه خوردن
envy
غبطه
To the envy of our enemies .
به کوری چشم دشمن
penis envy
غبطه قضیب
envy rankled in his breast
اتش رشک در سینه اش مشتعل بود
to turn
[to turn off]
[to make a turn]
پیچیدن
[با خودرو]
green
سبزیجات
green
<idiom>
green PC
رایانه سبز
green
سبز کردن
green
سبزه چمن
green
معتدل
green
چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
green
بی تجربه
through the green
منطقه قابل استفاده در بازی گلف
green
ترو تازه نارس
green
تازه
green
سبزشدن
green
خرم
green PC
رایانه زیست بوم دوستانه
green
رنگ سبز
green
سبز
green phosphor
فسفری که برای پوشش صفحات تک رنگ بسیار استفاده میشود. که حروف سبز را روی پشت صفحه سیاه نشان میدهد
green room
انتظارگاه یاخلوتگاه بازیگران
green run
اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
green sand
ماسه تر
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
green dragon
ارن
jade green
رنک سبزمایل به ابی
green soap
صابون ملایمی که ازروغنهای گیاهی تهیه میشود
green peak
دارکوب سبز
green gun
لوله پرتاب سبز
green flag
پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
green eyed
حسود
green eye
حسد
green eye
رشک
green dragon
درافیون
green dragon
لوف کبیر
green dragon
فیل گوش
green crop
علیق سبز
green crop
علف تازه
green corn
ذرت هندی که نارس بکار طبخ میاید
green concrete
بتن تر
green house
گلخانه
green house
گرمخانه
green pea
نخود اتابکی
green pea
نخود سبز
green onion
پیازچه
green old wound
زخم تازه
green old wound
زخمی که گوشت نوبالانیاورده باشد
green old age
پیری باتندرستی وزنده دلی
green mold
کفک سبز
green meat
گیاه خوراکی
green meat
سبزی
green meat
گوشت کهنه
green manure
گیاهانی نظیر شبدرکه جهت تقویت زمین کشت میشوند
green jaundice
یرقان سبز
green jaundice
سبزی
green concrete
بتن تازه
green stuff
سبزی
village green
میدان دهکده
bottle green
سبزپررنگ
Green Beret
تکاور - کماندو
green fingers
متبحردرپرورشگیاهانوسبزیجات
Green Paper
برگهنظرخواهی
Green Party
حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
green salad
سالادسبز
Light green.
رنگ سبز روشن
Dear Mr. Green .
آقای گرین عزیز ( محترم )
By the green grass .
کنار چمن های سبز وخرم
green walnut
گردویتازه
practice green
شروعبهسبزشدن
green space
فضایسبز
to incline to green
یا مایل بودن
Green Berets
سبز کلاهان
green card
کارت سبز
green cards
کارت سبز
green pepper
فلفل سبز
green peppers
فلفل سبز
green ball
توپسبز
green beam
شعلهیسبز
green cabbage
کلمسبز
green peas
نخودفرنگی
green russula
نوعیقارچسبز
to incline to green
بسیبزی زدن
sea green
رنگ سبز مایل بابی
sap green
رنگ زرد مایل به سبز سیر
in the green tree
خوشبخت
in the green tree
سرسبز
green wood
چوب تر
green vitriol
زاج سبز
green vegetable
سبزی خوراکی
green turtle
لاک پشت دریایی که تخمها وگوشت ان خوراکی است
green thumbed
کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
green thumb
استعداد و قدرت فوق العاده درپروراندن گیاهان
green tea
چایی سبز
green tea
چای سبز
in the green tree
بخت سبز
jade green
رنگ سبز یشمی
kendal green
پارچه پشمی سبزرنگ
green thumb
<idiom>
pomona green
رنگ سبزو زردامیخته بهم که زردی ان بیشترنمایان باشد
pea green
سبز نخودی
pea green
زرد مایل بسبز
pace of the green
سرعت گوی
olive green
رنگ سبز زیتونی روشن
mead green
سبز چمنی
malachite green
سبز مالاشیت
long green
دلار کاغذی پشت سبز
long green
اسکناس پشت سبز
green stuff
سبزیجات
pea-green
سبز نخودی
emerald green
زمردی
green revolution
انقلاب سبز
drive the green
با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
bromocresol green
سبز برموکرزول
green belts
کمربند سبز
dark green
سبزسیر
green stool
مدفوع سبز رنگ
[پزشکی]
green beans
لوبیا سبز
almond green
رنگ مغز پستهای
as green as grass
<idiom>
کم تجربه و ناشی
putting green
چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف
Green architecture
[ساختمان با محوطه هایی با مناظر بدیع]
putting green
قسمت چمن نرم که در اخرهر بخش سوراخ در ان قراردارد
green light
چراغ سمت راست
bowling green
چمن مخصوص بازی با گوی چوبی
emerald green
زمردین
emerald green
سبززمردی
green alga
جلبک سبز
green belt
کمربند سبز
green bean
لوبیای سبز
green bice
رنگ سبزی که از لاجوردوزرنیخ زرد درست شده باشد
green blind
نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
green bone
نیزه ماهی
Green Book
مشخصات رسمی استاندارد I-CD که توسط Philips منتشر شد
green concrete
بتن تازه ریخته شده
grass green
رنگ سبز چمنی
deep green
رنگ سبز تند و تیره
forest green
رنگ سبز تیره مایل بزرد
Green architecture
معماری سبز
prophet's green
رنگ سبز نبی
[این رنگ از ترکیب رنگ نیل یا همان رنگ آبی با رنگینه های زرد بدست آمده از گیاهان بوجود می آید و آنرا به رنگ اولین پرچم اسلام و یا گنبد حضرت خاتم الانبیا نسبت می دهند.]
green roof
[سقف ساختمان تزئین شده با گیاهان]
forest green
سبز زیتونی
yellow green alga
جلبک دارای رنگدانه زرد تا سبز
moss green color
سبز جلبکی
red, green, blue
سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
moss green color
رنگ سبز ماشی
give someone the green light
چراغ سبز نشان دادن
green with a blue tint
سبز مایل به ابی
green barley for fodder
خصیل
red, green, blue
سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
give someone the green light
<idiom>
اجازه ادامه به کار رادادن
to paint adoor green
دری را رنگ سبز زدن
to paint adoor green
رنگ سبز بدری زدن
red green blindness
رنگ کوری سبز- قرمز
fine green marble
سنگ گندمی
green mountain boy
مرد بومی یا ساکن ورمونت
crown green bowls
بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
Here ist my Green card.
بفرمائید این کارت سبز من است.
This painting has a green background.
زمینه این تابلو سبز است
green sand molding
قالب ریزی تر
all nature looked green
طبیعت سراسر سبز بود
all nature looked green
همه جا سبز بود
green sand mold
قالب تر
green barley for fodder
قصیل
red green blue monitor
مانیتور قرمز- سبز- ابی
A green leaf is the gift of a dervish .
<proverb>
برگ سبزى است تیفه درویش .
the Green Dot®
[recycling symbol]
علامت نقطه سبز
[بازچرخی در محیط زیست]
As sure as
[God made]
little green apples he'll be back.
او
[مرد]
صد در صد دوباره می آید.
Green tea is esteemed for its health-giving properties.
ارزش چای سبز در خواص سلامت بخش آن است.
turn out
تولید
turn out
وارونه کردن
U-turn
دورزنی
turn out
ازکاردرامدن بنتیجه مطلوبی رسیدن
U-turn
دور کامل
turn-over
مقدار فروش
turn out
باکلید خاموش کردن
turn out
اجتماع ازدحام
turn on
وصل کردن منبع تغذیه یک ماشین
U-turn
دگرگونی
U-turn
وارونی
to turn
ترش شدن
[آشپزی و غذا]
turn on
شیراب یا سویچ برق رابازکردن
turn on
بجریان انداختن روشن کردن
to turn
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
turn on
روشن کردن
to turn something
تغییر کردن در ظاهر یا خواص خود
turn out
تولید کردن
U-turn
زیروروشدگی
U-turn
دور
turn out
اعتصاب
turn out
اعتصابگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com