Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 101 (6 milliseconds)
English	Persian
To umravel a complication . to unlock adoor . to resolve ( untangle )a knotty problem.	گره از مشکلی باز کردن ( گشودن )
Other Matches
untangle	از گیریا گوریدگی در اوردن حل کردن
to paint adoor green	دری را رنگ سبز زدن
to paint adoor green	رنگ سبز بدری زدن
unlock	گشودن
knotty	غامض
knotty	گره دار
unlock	عملی که به کاربران دیگر امکان نوشتن فایل یا دستیابی به سیستم میدهد
unlock	بازکردن
knotty pate	ادم خرف یابی کله
complication	پیچیدگی
complication	عوارض
complication	عواقب
complication	درامیختگی
complication	بغرنجی
tactical complication	پیچیدگی تاکتیکی
tactical complication	بغرنجی تاکتیکی
resolve	مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolve	تجزیه کردن یا شدن
resolve	حل کردن یا شدن
resolve	تصمیم
resolve	تصمیم گرفتن
resolve	رای دادن
resolve	رفع کردن
to keep one's resolve	در عزم خود ثابت بودن
to resolve a doubt	حل مشکل یاشبهه کردن
What's the problem?	مشکل کجاست؟
No problem at all. It is quite all right .	مانعی ندارد
problem	چیستان
problem	معما موضوع
If this is your problem , it is no problem , it is no problem .	اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
problem	مشکل
problem	مسئله
Is that enough to be a problem?	آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
problem	خرابی یا اشکال در سخت افزار یا نرم افزار
problem	سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problem	یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem	یافتن پاسخ برای مشکلی
problem	واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem	زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problem	مساله
problem program	برنامه مسئلهای
solution to a problem	راه حل یک مسئله
problem program	برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
problem solving	حل مسئله
solution of a problem	حل یک مسئله
problem state	حالت مسئلهای
problem statement	حکم مسئلهای
problem state	وضعیت مسئله
test problem	مسئله ازمابنده
My only problem is money .	تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
problem-free <adj.>	بدون زحمت
problem-free <adj.>	بدون دردسر
A problem is a chance for you to do your best.	مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
to crack a problem	مسئله ای را حل کردن [ریاضی یا فیزیک]
the heart of the problem	اصل مساله
Problem - solving .	گره گشایی ( رفع مشکل )
problem plav	نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
benchmark problem	مسئله محک
problem box	جعبه مساله
problem behavior	رفتار مشکل افرین
problem analysis	تجزیه و تحلیل مسئله
check problem	مسئله مقابلهای
chess problem	مسئله شطرنج
identification problem	مسئله شناسائی
chess problem	معما
definition of a problem	تعریف یک برنامهThe
check problem	مسئله ازمایشی
identification problem	مسئله تعیین هویت
feeding problem	مشکل تغذیه
eight queens problem	مسئله هشت وزیر شطرنج
determinate problem	مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
benchmark problem	کار یا برنامه بررسی اعتبار کارایی سخت افزار یا نرم افزار
problem checklist	فهرست مشکلات
problem oriented	مسئله گرا
problem identification	بازشناسی مشکل
problem identification	شناسایی مسئله
problem file	پرونده مسئلهای
problem description	شرح مسئله
problem description	تشریح مسئله
domestic problem	مساله خانوادگی
problem child	کودک مشکل افرین
problem-solving	مساله گشایی
problem child	فرزند مسئله دار
problem child	فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
problem definition	تعریف مسئله
problem oriented language	زبان مسئله گرا
to face a serious problem for the country	روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
More money is not the answer to this problem.	پول بیشتر حل این مسئله نیست.
problem oriented language	زبان باگرایش مسئله
to face a serious problem for the country	مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
mind body problem	مساله تن و روان
mooney problem checklist	مشکل سنج مونی
We are confronting a difficult problem.	با مسأله مشکلی روبرو هستیم
It is an extremely complicated problem.	مسأله بسیار پیچیده ایست
on line problem solving	حل مسئله بطور درون خطی
The real problem is not whether machines think but whether men do.	مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
This would provide an obvious solution [to the problem] .	این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
one's biggest worry [problem number one]	بزرگترین نگرانی
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.	زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.	مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com