Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
To wash ones hands of somebody (something).
دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
Other Matches
wash your hands
دستهای خود را بشویید
wash one's hands of
<idiom>
ترک کردن
WI'll you give the car a wash (wash – down) please.
ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید
to do the dishes
[to wash up]
[to give dishes a rinse]
[to wash the dishes]
شستن
[تمییز کردن]
ظرف
off one's hands
<idiom>
از شر چیزی خلاص شدن
hands off
<idiom>
hands down
<idiom>
second hands
مستعمل دست دوم
all hands
همگی اماده همگی
all hands
کلیه پرسنل
second hands
عاریه
to come to hands
دست به یخه شدن
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
of all hands
ازهرسو
of all hands
ازهمه طرف درهرحال
on all hands
ازهرسو
on all hands
بهرطرف
on all hands
ازهمه طرف
hands down
بدون احتیاط
hands down
بدون کوشش بسهولت
second hands
کار کردن
second hands
نیم دار
hands-off
دست نزنید
hands-off
دست زدن موقوف
hands-on
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands off
دست نزنید
hands off
دست زدن موقوف
hands-on
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands on
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
old hands
ادم با سابقه و مجرب
hands on
<adj.>
کارآمد
hands
قدرت توپگیری
hands
crew
to clasp hands
دست بهم زدن
farm hands
کشتیار
farm hands
پالیزگر
to shake hands
دست دادن
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
open hands
دست باز بودن
open hands
سخاوت
lay hands upon something
چیزی راتایید کردن
chafe of hands
ساییدگی پوست دست ها
to clasp hands
دست یکی شدن
farm hands
کارگر مزرعه
To shake hands with someone.
با کسی دست دادن
To rub ones hands.
دستها را بهم مالیدن
(one's) hands are tied
<idiom>
It is in the hands of God .
دردست خدا ست
To seize with both hands.
دودستی چسبیدن
lay hands on something
<idiom>
یافتن چیزی
lay hands on someone
<idiom>
صدمه زدن
deck hands
ملوان ساده
play into someone's hands
<idiom>
(به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
deck hands
جاشو
to strike hands
دست پیمان بهم دادن
to link hands
دست بهم دادن
to lay hands on
دست انداختن بر
to lay hands on
دست زدن به
to kiss hands
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
If I lay my hands on him.
اگر دستم به اوبرسد می دانم چکار کنم
all hands parade
سان و رژه عمومی
duty hands
نگهبانان
duty hands
گروه نگهبانان
hour hands
عقربه ساعت شمار
clean hands
بی الایشی
to change hands
دست بدست رفتن
change hands
دست بدست رفتن
hands of Fatima
طرح دستان فاطمه
[نوعی فرش محرابی که در آن دو نگاره کف دست استفاده می شود و جلوه ای از حالت سجود یک مسلمان و اشاره به اصول دین را نشان می دهد. این طرح بیشتر مربوط به قفقاز و شرق ترکیه بوده است.]
by show of hands
با نشان دادن دست
someone's hands are tied
<idiom>
دستهای کسی بسته بودن
[اصطلاح مجازی]
My hands are tied.
<idiom>
دستهایم بسته اند.
My hands are tied.
<idiom>
نمی توانم
[کاری]
کمکی بکنم.
all hands parade
همگی به رژه
clean hands
پاکی
join hands
توحید مساعی کردن
imposition of hands
دست گذاری
lay hands on something
چیزی راتصرف کردن
lay hands on something
بر چیزی دست یافتن
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
joint hands
تشریک مساعی کردن
joint hands
شریک شدن
it injured his hands
بدستهایش اسیب زد
lay hands on something
چیزی را یافتن
lay hands one someone
دست روی کسی بلند کردن
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
wash out
ازبین بردن
wash out
محو کردن شستشو
wash
شستن
wash out
از پا دراوردن
do not wash
نشورید
wash out
شیار ابرو
wash out
شستشو کردن
wash
اب دادن شستشو
wash
غسل رختشویی
wash
شستشو دادن
wish wash
حرف بی ربط و پوچ
wish wash
مشروب ابکی اب زیپو
wish wash
سخن بی معنی
wash
موج زایشی
wash
شستشو
wash
پاک کردن
wash up
از پاافتادن
wash up
دست و رو شستن
wash out
ابرو
wash out
اب بردگی
wash out
شکست مردود
wash out
زیان
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash out
ضرر
wash out
کثافات را پاک کردن
wash in
پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
to wash up
شستن
to wash up
پاک کردن
to wash something up
بکنار ساحل شستن چیزی
to wash down
رقیق کردن
wash away
با شستشو پاک کردن
wash off
با شستشو پاک کردن
to wash down
ابکی کردن
Go and wash yourself
برو دست ورویت رابشور
Wipe your hands on a towel.
دستهایت را با حوله پاک کن
to get
[lay]
[put]
your hands on somebody
<idiom>
کسی را گرفتن
[دستش به کسی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
Those who agree,raise their hands.
موافقین دستهایشان رابلند کنند
shake-hands grip
طرزقرارگیریدست
It changed hands a few times before I got it.
چند دست گشت تا به من رسید
He has laid hands on these lands.
دست انداخته روی این اراضی
standard poker hands
استانداردبرهایدستی
ammunition in hands of troops
مهمات موجود در دست یگانها
to read people's hands
کف بینی کردن
I am busy . my hands are tied.
دستم بند است
to wash something ashore
بکنار ساحل شستن چیزی
wash tower
فیلهشستشو
to let music wash over somebody
به موسیقی متن گوش دادن
[اصطلاح روزمره]
Is there a car wash?
آیا اینجا ماشینشویی هست؟
Is there a car wash?
آیا اینجا کارواش هست؟
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
antique wash
دواشور کردن فرش جهت کهنه و قدیمی جلوه دادن آن
Does this material wash well?
آیا این جنس قابلیت شستشودارد؟
To have a wash and brush up.
سروصورت راشستن (وآرایش دادن )
back wash
عقب زدن اب
pig's wash
اشغال
pig's wash
بسباب
pig's wash
گنداب اشپزخانه که به خوکان میدهند
rain wash
فرسایش ناشی از ریزش باران
rock wash
پوشش سنگی
slope wash
شیب شست
stack wash
تخلیه هوا به علت فشار گازدودکش ناو
to wash offŠout or away
باشستش بردن یاپاک کردن
wash and wear
بشور و بپوش
wash ball
صابون دستشویی
wash basin
دستشوئی
pig's wash
گنداب
mere wash
اب زیپو
back wash
فشار عقب اب
back wash
حرکت اب در نتیجه پارو زدن
black wash
رنگ سیاه
black wash
نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
wash leather
جیر
dish wash
ابی که دران فرف شسته باشند
dry wash
خشک شویی
dry wash
خشک شویی کردن
eye wash
داروی چشم
it wont wash
اگرانرابشویندرنگش میرود
lime wash
دوغاب اهک
wash board
تخته رختشویی
wash board
تختهای که برای ازاله اطاقها بکارمیبرند
wash boiler
دیگ رختشویی
wash house
رختهای شستنی
wash oil
روغن شستشو
wash out valve
شیر تخلیه رسوبات در مخزن
wash PROM
پاک کردن داده از PROM
wash tub
تغار رختشویی
we sent the linen to the wash
رختهای شستنی رابرختشویخانه فرستادیم
wet wash
لباسشو
wet wash
رخت شو
car wash
محلشستشویماشین
wash linen
کهنه فرفشویی
wash house
رختشوی خانه
wash bottle
اب فشان
wash heat
گرمای جوش
wash bottle
بطری شستشوی
wash drawing
ابرنگ سیاه
Time hangs heavily on my hands.
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
many hands make light work
<proverb>
یک دست صدا ندارد
this soup is mere wash
این سوپ خیلی رقیق است
wash hand stand
دستشویی
hand wash basin
چاهک دستشویی
give it a good wash
خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
wash hand stand
روشوری
wash deck hose
لوله شستشوی پل ناو
this soup is mere wash
اب زیپواست
He has suffered a great deal at the hands of his wife .
از دست زنش خیلی کشیده
hand wash in lukewarm water
شستندستهادرآبولرم
Whishes dont wash the dishes.
<proverb>
آرزوها و خیالات ظرفها را نمى شویند .
This cloth dosent shrink in the wash.
این پارچه در آب جمع نمی شود
machine wash in hot water at a normal setting
شستشوباماشیندرآبنرم وگرم
machine wash in lukewarm water at a gentle setting
شستشوباماشیندرآبنیمگرم وملایم
machine wash in warm water at a normal setting
شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in warm water at a gentle setting
شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com