English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (12 milliseconds)
English Persian
To win the match(race,contest). مسابقه رابردن
Search result with all words
Test match مسابقه ازمایشی
Test match مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
Test match مسابقه بین المللی کریکت
match point اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match point اخرین امتیاز
match points اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match points اخرین امتیاز
match حریف
match همتا
match نظیر
match لنگه همسر
match جفت
match ازدواج زورازمایی
match وصلت دادن حریف کسی بودن
match جور بودن با
match بهم امدن
match مسابقه کبریت
match چوب کبریت
match تطبیق تطابق
match مطابقت
match همتا کردن
match جور کردن
match مسابقه
match رویارویی بازیهای دو جانبه
match علامت دوبدو گذاشتن چوب
match جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
match تنظیم ثبات معادل با دیگری
match تطبیق
match تطابق
match مطابقت کردن
an out match مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
ballistic match تطابق شرایط بالیستیکی خورند بالیستیکی
match box قوطی کبریت
brimstone match کبریت گوگردی
cable match رویارویی تلگرافی شطرنج
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
friction match کبریتی که با اصطکاک ومالش روشن میشود
love match عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
match fishing مسابقه ماهیگیری درانگلستان
match foursome مسابقه بین دو تیم دونفره بایک گوی برای هر تیم
match maker ترتیب دهنده مسابقه
match mark جفتن و جور کردن قطعات
match penalty خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
match play مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
match race مسابقه دو بین دو نفر
match up یارگیری
postal match مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد
quick match فتیله توپ یا ترقه
radio match رویارویی رادیویی
rugby test match مسابقه بین المللی رگبی
safety match کبریت بی خطر
slow match کبریت کند سوز
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
telex match رویارویی تلکسی
to strika a match کبریت زدن
to strike a match or light کبریت زدن
winner of a match برنده مسابقه
wresthing match مسابقه کشتی
wrestling match مسابقه کشتی
return match بازیبرگشت
shouting match بحثوجدلپرسروصدا
slanging match بزنبزن کتککاری
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
To strike a match. کبریت زدن
The football players are warming up before the game ( match) . هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
These gloves do not match . این دستکشها لنگه به لنگه است
match قرینه سازی در طرح یا بافت
a good match زن و شوهری که خوب بهم بخورند
international match مسابقه بین المللی [ورزش]
Other Matches
contest اعتراض کردن
contest مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contest رقابت دعوا
contest مسابقه
contest ستیزه کردن مشاجره
contest رقابت
contest مسابقه
contest اعتراض داشتن بر
contest مباحثه وجدل کردن
beauty contest مسابقهزیبایی
contest area زمینمسابقه
pandering contest رقابت در خودشیرینی
referee stops contest استوپ داور
round robin (tournament or contest) <idiom> بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
race قوم
race قاب
race طایفه
race طوقه لغزنده
race نسل تبار
race جدار
race طبق ه
race اسب دوانی
race ابراهه
race جوی
race نهر
race ریل لغزنده
race سینی لغزنده
race نژاد
race مسابقه دادن بسرعت رفتن
race مسابقه
race سرسره ریل
race course میدان مسابقه
race دور
race دوران مسیر
race گردش
race دویدن
race وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race مسابقه سرعت
the white race نژادسفید
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
to row a race در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
the black race نژاد سیاه
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
the hu man race نژادانسان
the hu man race نوع بشر
the white race نژادابیض
tide race جذر و مد سریع اب دریا
conditional race مسابقه مشروط با ارابه
race relations روشیکهافراددرمسابقهبایکدیگررابطهدارند
race meeting برگزاریچنددورمسابقهاسبدوانیدریکدورمسابقه
human race بشریت
A hurdle race . مسابقه دو با مانع
arms race مسابقه تسلیحاتی
rat race <idiom> رها کردن ،تنها گذاشتن
the human race بشریت
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
the human race نوع بشر
to ride a race در اسب دوانی شرکت کردن
drag race مسابقه اتومبیلرانی سرعت
head race کانال هذایت اب به توربین
horse race مسابقه اسب دوانی
hurdle race اسب دوانی با پرش از موانع
claiming race مسابقه اسبهای هم قیمت
maiden race مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
master race نژاد برتر
bearing race جدار یاتاقان
race horse اسب مسابقه
mill race اب اسیاب
mill race جوی اسیاب
head race تنوره اسیاب
he has run his race است
endurance race مسابقه استقامت
endurance race مسابقه اتومبیلرانی استقامت
figure race مسابقه اتومبیلرانی درمسیری بشکل 8 لاتین
flat race مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
foot race مسابقه راهپیمایی
race walking مسابقه راهپیمایی
front race پیشتازی
harness race مسابقه ارابه رانی
he has run his race دوره
he has run his race خودراپیموده
nursey race مسابقه اسبهای 2 ساله
obstacle race مسابقه دو با پرش موانع
race ring رینگ لغزنده سرسره لغزنده طوقه دوار
sack race مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
row a race مسابقه کرجی رانی دادن
road race دو ماراتون
relay race دو امدادی
selling race مسابقه فروش اسب
race ring رینگ و پایه مسلسل
race ring طوقه سرسرهای
race ring سینی دوار
race glass دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
race condition حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
post race مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
tail race کانال هدایت اب از توربین به خارج
selling race مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
stage race مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
produce race مسابقه بین اسبهایی که هنوزکره نداشته اند
race card برنامه اسب دوانی
special weight race مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
to poach a start in race نا بهنگام پیش افتادن
to poach a start in race بدون حق در مسابقه دوازدیگران جلو زدن
optional claiming race مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
weight for age race مسابقه اسبها با وزنهای طبق جدول سنی
Slow but sure wins the race. <proverb> پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
currency depreciation race تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
currency depreciation race تجدید نظر در قیمت پول جاری
slow and steady wins the race اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com