Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
Ton play safe . To tread cautiously.
با احتیاط عمل کردن
Other Matches
to play it safe
با احتیاط عمل کردن
[اصطلاح روزمره]
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait.
دم به تله ندادن
cautiously
از روی احتیاط
tread
راه رفتن
tread
پاگذاشتن
tread
گام برداری
to tread out
دراوردن
to tread down
لگد کردن باپاکوبیدن
tread
لگد کردن
to tread down
سفت کردن
to tread down
پایمال کردن
tread
کف پله
re tread
تایر روکش شده
re tread
روکش کردن لاستیک
tread on one's toes
<idiom>
پا روی دم کسی گذاشتن
tread bar
عاجلاستیک
tread of a step
کف پله
to tread light
اهسته لگد زدن
to tread on somebody's foot
<idiom>
برای کسی تبعیض قائل شدن
to tread on somebody's foot
<idiom>
از کسی سو استفاده کردن
tread board
کف پله
to tread under foot
ستم کردن بر
tread design
طرحعاج
to tread under foot
پایمال کردن
to tread on somebody's foot
<idiom>
بی احترامی کردن به کسی
where no human foot can tread
جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
To tread on somegbodys toes (corns).
پا روی دم کسی گذاشتن
he is safe to be there
حتما انجاخواهدبود
safe
بی خطر
safe
صحیح اطمینان بخش
he is safe to be there
یقیناانجاخواهدبود
safe
امن
safe
محفوظ
safe
مطمئن
safe
به ضامن
safe
ضامن
safe
گاوصندوق
safe
صدمه نخورده
it is safe to say
بخوبی میتوان گفت
safe
سالم
safe
ایمن
it is safe to say
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
can you pronounce him safe
بگویید که اواز خطر محفوظ است
safe area
منطقه امن
safe area
منطقه بی خطر
safe custody
حرز
safe deposit
گاوصندوق
safe deposit
صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe distance
فاصله بی خطر
safe distance
مسافت امن اطراف مین
safe and sound
صحیح وتندرست
safe altitude
ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
can you pronounce him safe
ایا میتوانید
safe yield
بده قابل برداشت
safe altitude
ارتفاع امن
render safe
بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
render safe
به ضامن کردن مین
conduct safe
جواز امان
conduct safe
خط امان
safe from danger
محفوظ از خطر
safe guard
نگهداری
safe guard
حفافت
safe valve
در رو
safe velocity
سرعت مطلوب
safe valve
دریچه اطمینان
safe yield
بده قابل اطمینان
to be in safe keeping
درجای امن بودن
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
to be on the safe side
باقی نباشد
meat safe
قفسه توری
safe valve
دریچه ایمنی
safe pledge
وجه الکفاله
safe house
خانه امن
safe keeping
نگهداری
safe keeping
حفظ
safe keeping
حفافت توجه
safe life
عمر مطمئن
safe load
بار مجاز
safe mode
حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe pledge
کفالت
meat safe
قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
safe-conducts
رخصت عبور
safe conducts
رخصت عبور
safe conducts
امان دادن
safe conducts
خط امان
safe conduct
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct
جواز امان
fail safe
با خرابی امن
fail safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
safe conduct
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts
جواز امان
safe-conducts
خط امان
safe-conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts
امان دادن
safe conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
جواز امان
safe conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts
امان نامه
safe conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct
رخصت عبور
To be on the safe side.
خیلی احتیاط بخرج دادن
safe format
عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
(on the) safe side
<idiom>
سخت سرزنش کردن
safe-conducts
امان نامه
safe-conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe bet
بیخطر بدونریسک
safe passage
مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe sex
آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe conduct
خط امان
safe conduct
امان دادن
fail-safe
تخریب امن
fail-safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe
با خرابی امن
fail safe
تخریب امن
safe conduct
امان نامه
breaking into safe custody
هتک حرز
temporary safe conduct
امان
property kept in safe custody
مال محرز
In a secure ( safe ) place.
درمحل محکم وامنی
safe loads tables
جداول بارهای مجاز
safe conduct holder
مستامن
safe working load
بارکاری مطمئن
safe water mark
علامتآببیخطر
fail safe system
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
play off
<idiom>
رفتار مختلف با اشخاص
play off
<idiom>
ثابت ماندن بازی دوتیم
we used to play there
ما انجا بازی میکردیم
play (someone) for something
<idiom>
به بازی گرفتن شخصی
play on/upon (something)
<idiom>
نفوذ کردن
play up
<idiom>
پافشاری کردن
play up to someone
<idiom>
با چاپلوسی سودبدست آوردن
by-play
کار یا نمایش ثانوی
to play itself out
رخ دادن
play up
اطمینان دادن به
play up
تاکید کردن
play up to
پشتیبانی کردن از
by-play
حرکات یا مکالمات فرعی
we used to play there
.......
Let's play for keeps.
بیا جدی بازی کنیم.
[روی پول یا هر چیزی بها دار]
to play itself out
اتفاق افتادن
play through
رد شدن گلف باز یا گروه درزمین از بازیگر کند
to play up
درست و حسابی بازی کردن
to play first f.
پیش قدم بودن
to play first f.
ویولون اول
to play away
ببازی گذرانیدن درقمارباختن
to play at
خواهی نخواهی اقدام کردن
to play at
داخل شدن در
to play at
شرکت کردن در
play down
<idiom>
ارزش چیزی را پایین آوردن
play out
بپایان رساندن
to play at d.
تخته نرد بازی کردن
to play in or out
با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
to play it
با وسائل پست سو استفاده کردن از
by-play
حرکات یا مکالمات کنار صحنه
to play with something
چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
to play upon
گول زدن
to play upon
سو استفاده کردن از
to play the d.
شیطنت کردن
to play one f.
بکسی ناروزدن
to play off
سنگ رویخ کردن
to play off
از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
to play
با وسائل پست سو استفاده کردن
let us play
بازی کنیم
play at
وانمود کردن
play away
به بازی گذراندن
play away
باختن
play by play
پخش رادیویی
play by play
پخش رادیویی مسابقه
all play all
مسابقه دورهای
play down
بازی در وقت اضافه
play
کیفیت یاسبک بازی
play
اداره مسابقه
play for one
حفظ توپ
play at
بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
play
شرکت درمسابقه انفرادی
play
ضربه به توپ
play
بازی
in play
در شرف ضربه زدن به توپ
in play
بطور غیر جدی
in play
به شوخی
play
حرکت ازاد
play
خلاصی بازی
play
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
play
خلاصی داشتن
play
بازی کردن
play
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play
رقابت
play
نمایش نمایشنامه
play
روی صحنهء نمایش فاهرشدن
play
تفریح بازی کردن
play
نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
play out
تا اخرایفا کردن
play out
تا اخر بازی کردن
play
تفریح کردن ساز زدن
come into play
روی کار امدن
play out
خسته کردن ماهی
play off
درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com