Dictiornary-Farsi | Turkey (country) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 134 (7 milliseconds)

English	Persian
Turkey (country)	ترکیه


Other Matches

turkey	کشور ترکیه
turkey	بوقلمون
turkey	شکست خورده
turkey	واخورده
turkey	3 امتیاز کامل استرایک پی درپی
cold turkey	به طور صریح و بیپرده
cold turkey	بیرو دربایستی
cold turkey <idiom>	ترک کردن اعتیاد بدون دارو
talk turkey <idiom>	بحث جدی
turkey pound	لیره عثمانی
talk turkey <idiom>	رک و پوست کنده گفتن
turkey poult	جوجه بوقلمون
cold turkey	بلامقدمه
turkey corn	بلال
turkey corn	ذرت
turkey bath	حمام شرقی
turkey bath	گرمابه
turkey pound	لیره ترک
turkey red	شله
cold turkey	محروم
cold turkey	خمار
cold turkey	ترک اعتیاد
cold turkey	بدون تهیه وتدارک
cold turkey	بدون آمادگی
to go cold turkey	یکدفعه اعتیادی را ترک کردن [روانشناسی] [پزشکی]
cold turkey	ترک اعتیاد بلامقدمه
to go through cold turkey <idiom>	رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد [به ویژه هروئین]
turkey cock	بوقلمون نر
cold turkey	بوقلمون سرد [آشپزی]
to quit something cold turkey	چیزی را یکدفعه ترک کردن [مانند سیگار یا الکل]
old country	وطن اصلی مهاجرین امریکایی
country	کشور
up country	نواحی داخل کشور
the country is ours	کشور مال ما است
in the country	در حومه شهر
up country	ییلاقی
country	مملکت
country	ییلاق
country	بیرون شهر دهات
country	دیار
US (country)	کشورآمریکاStates Unilted
in the country	درییلاق
one country or another	این یا یک کشور دیگری
in this country <adv.>	در این کشور
in this country <adv.>	در اینجا
bordering country	ملت همسایه
tropical country	گرمسیر
bordering country	کشور همسایه
self supporting country	کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
airspace [over a country]	فضای هوایی [در کشوری]
country dancing	نوعیرقص
country seats	خانهی اربابی
country seats	خانهی بزرگ روستایی
To smuggle in to ( out of ) a country .	جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
country seat	خانهی اربابی
country seat	خانهی بزرگ روستایی
country-and-western	رجوع شود به music country
country town	شهرستان
to export something [from / to a country]	صادر کردن [به یا از کشوری]
country house	خانهروستایی
country club	باشگاه ورزشی وتفریحی
country party	حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
country side	بیرون شهر حومه شهر
country teams	تیمهای اعزامی به کشورها
cross country	خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
cross country	خارج از جاده
cross country	میان بر
cross country	درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
donee country	کشور کمک گیرنده
donner country	کشور کمک کننده
donner country	کشوربخشنده
forwarding country	کشور فرستنده
home country	کشور اصلی
country of origin	کشور مبداء
country man	هم میهن
country life	زندگی روشنایی
country club	باشگاه خارج از شهر
country clubs	باشگاه ورزشی وتفریحی
country clubs	باشگاه خارج از شهر
mother country	کشور اصلی
mother country	میهن
cross-country	دو صحرانوردی
best governed country	کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
broken country	زمین مضرس
broken country	زمین دوعارضه
country court	دادگاه بخش
country file	فایلی در سیستم که پارامترها
country file	را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
home country	محل تولید
rough country	سرزمین ناهموار
rough country	تپه ماهور
the talnet of the country	مردم با استعداد کشور
natire country	میهن
rolling country	زمین پوشیده
p was restored in the country	ارامش درکشوربرقرارشد
p was restored in the country	کشورامن شد
open country	زمین باز
north country	انگلستان شمالی
self supporting country	کشور متکی به خود
self supporting country	کشور خود کفا
host country	کشور میزبان
traitor to one's country	وطن فروش
traitor to one's country	خائن به کشور
to bleed for one's country	برای میهن خود خون دادن
native country	میهن
native country	وطن
the youth of the country	جوانان کشور
neighbouring country [British E]	کشور همسایه
to mandate a territory to a country	منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
neighbouring country [British E]	ملت همسایه
to face a serious problem for the country	روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
west country whipping	بست غربی
country cover diagram	دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
this country breeds poets	این کشورشاعر می پرورد
The route runs across this country.	خط مسیر از این کشور می گذرد.
fenow country men	هم میهن
small country town	شهرستان کوچک
They have seized ( dominated) the country.	مملکت را قبضه کرده اند
To drag a country into war .	کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
cross country mill	نورد چلیپایی
labor rich country	کشور با نیروی کار فراوان
cross-country ski	اسکیرویچمن
cross-country skier	اسکیبازرویچمن
cross country mobility	قابلیت حرکت چلیپایی
to face a serious problem for the country	مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
The country has recalled its ambassador from Indonesia.	این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
bourse [in a non-English-speaking country]	بورس اوراق بهادار
bourse [in a non-English-speaking country]	بورس سهام
He laid down his life in the service of his country .	عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
to raise big problems for the country	مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country	روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.	ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
Lets talk business. Lets talk turkey.	بی تعارف وجدی حرف بزنیم