Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
Water lays the dust.
آب گرد وخاک رامی خواباند
Other Matches
lays
خواباندن
lays
: غیر متخصص ناویژه کار
lays
اهنگ ملودی الحان
lays
تخم گذاردن داستان منظوم
lays
گذاردن
lays
دفن کردن
lays
قرار دادن
lays
نصب کردن طرح کردن
lays
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays
وضع کردن
lays
کشیدن اماده شدن راه
lays
خارج از سلک روحانیت
lays
روانه کردن
lays
گذاشتن
lays
غیر حرفهای عامی
lays
وضع کردن مالیات
lays
کار گذاشتن
lays
خواب طناب
lays
مطرح کردن
lays
کاشتن مین نشانه روی جنگ افزار به هدف
lays
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
lays
غیر روحانی
lays
نشانه رفتن قرار دادن
dispersal lays
محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
He lays claim to learning.
ادعای علم وفضل می کند
dust
خاک
dust
گرد وخاک
dust
غبار
dust well
گرد چال
dust
خاکه ذره
dust
ریختن پاشیدن
dust
تراب
dust
ارد
dust
گرد گوگرد
dust-up
جنگ و دعوا
in the dust
زیر خاک
dust-up
بگومگو
saw dust
خاک اره
dust-up
شکر آب
dust
گرد
in the dust
مرده
dust
گردگیری کردن گردگرفتن از
to let the saw dust out of
رسوا کردن
to let the saw dust out of
را ثابت کردن
to f. away the dust
گردگیری کردن
to let the saw dust out of
پوچی یا بی اساسی
in the dust
درخاک
coal dust
خاکه زغال
gold dust
خاک طلادار
dust bowl
شن روان
dust coat
لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust-ups
جنگ و دعوا
bite the dust
<idiom>
از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
dust-ups
شکر آب
When the dust settles.
وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
dust-ups
بگومگو
gold dust
گرد طلا
angel dust
گرد پریان
dust receiver
مخزنگردوخاک
zinc dust
گرد روی
cosmic dust
غبار کیهانی
dust brush
گردپاک کن
dust colour
خاکی
dust collector
گردگیر
dust collector
جمع کننده گرد و خاک
dust collection
غبارگیری
dust collection
گردگیری
dust brand
سخن زشت
dust coal
خاک ذغال
dust cover
سرپوش غبارگیر
diamond dust
خرده یاسوده الماس
dust arrester
واحد گردگیری
dust arrester
گرد گیر
dust bin
خاکدان
dust bin
خاکروبه دان
dust brand
دوده
dust brand
لکهای ازدوده
dust box
گردپاش
dust catcher
گردگیر کوره بلند
to kiss the dust
باخاک یکسان شدن
to make a dust
هایهوکردن
to raise a dust
گردوخاک بلندکردن
to raise a dust
شلوق کردن
to raise a dust
اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to shake off the dust
گردگیری گردن
to shake off the dust
گرد گرفتن
to shake off the dust
تکاندن
stone dust
گرد سنگ
stone dust
خاک سنگ
to make a dust
گردکردن
to bite the dust
افتادن
to kiss the dust
پست شدن
to kick up dust
خاک راه انداختن
to kick up dust
خاک بلندکردن
to dust the coat of
کتک زدن
to dust one;s jacket
کسیراکتک زدن
to dust one;s jacket
کسیراچوب زدن
to dust one's jacket
کسیرازدن
to lick the dust
بزمین خوردن
to make a dust
گردو خاک بلند کردن
saw dust concrete
بتن خاک اره
raise a dust
داد و بیداد کردن
dust respirator
ماسک ضد گردو غبار
dust respirator
ماسک تنفسی
dust removal
گرد گیری
dust mask
خاک گیر
dust laden
تجمع گرد وغبار
dust laden
خاک گرفتگی
dust exhaust
تخلیه گرد و خاک
to bite the dust
مردن
dust devil
تنوره دیو
dust separation
جداسازی گرد و غبار
dust tight
خاک بند
raise a dust
گرد و خاک بلند کردن
to kiss the dust
کشته شدن
to kiss the dust
به خواری وپستی تن دادن
interstellar dust
غبار بین- ستارهای
humbled to the dust
باخاک برابر
glass dust
خرده شیشه
furnace dust
بخار کوره
flying dust
گرد
flue dust
بخار گاز
dust removal
تخلیه گرد و خاک
dust-jackets
جلد کاغذی روی کتاب
to blow up dust
گرد و خاک به پا کردن
dust jacket
کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust brush
گردگیر
to raise dust
گرد و خاک به پا کردن
dust color
رنگ خاکی
dust-jackets
کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust jacket
جلد کاغذی روی کتاب
dust-covers
کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-covers
جلد کاغذی روی کتاب
dust-jacket
کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jacket
جلد کاغذی روی کتاب
To snake the dust off the carpet.
خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
sandstorm or dust storm
طوفانخاکوشن
dust cloud theory
نظریه غباری
dust collection equipment
وسایل گردگیری
the dust panned out pootly
ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
The dust was laid ( settled ) .
گرد وخاک نشست
coal dust firing
اشتعال گردی
Dust has accumulated
[settled]
on the chairs.
روی صندلی ها خاک نشسته
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
water way
ابراهه
water way
راه ابی
first water
بالاترین مقام
water
آب
water
اب دادن
water
مایع
water way
مسیل
on the water
در کشتی
of the first water
بهترین
mean water
میان اب
water course
حق الشرب
to water
آب دادن
water course
مجرای اب
water course
حق المجری
water still
دستگاه تقطیر اب
to water
آب ریختن
first water
درجه اول
f.water
عرق رازیانه
by water
از راه رودخانه
to water something
آب دادن
[گیاه]
by water
از راه دریا
above water
<adj.>
شناور
by water
با کشتی
She let the water out .
آب را ول کرد
water
ابگونه
above water
<adj.>
روی آب
water
پیشاب
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
water
اب
water down
<idiom>
ضعیف شدن
to p something with water
اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water gas
گاز اب
water front
جبهه رطوبتی
water fast
پارچه شورنرو
water filter
صافی اب
water fowl
پرنده ابی
water fowl
مرغ ابی
water loss
ابکاهی
water lowering
زهکشی
water mill
اسیاب
water dog
سگ ابی
water dog
شناگر ماهر
water mill
اسیاب ابی
water dog
سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver
مقنی
water fast
رنگ نرو
water meter
اب سنج
water fast
غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water meter
کنتور اب
water melon
هندوانه
water gauge
اندازه اب نما
water gauge
اب پیم
water hazard
مانع ابی در مسیر گوی گلف
water heater
ابگرم کن
water level
سطح اب
water level
سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com