Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
We have plenty of time .
خیلی وقت هست ( داریم )
Search result with all words
to have plenty of time
وقت فراوان داشتن
to have plenty of time
وقت کافی داشتن
There is no hurry , there is plenty of time .
عجله نکنید وقت زیاد داریم
Other Matches
plenty
فراوان
plenty
کفایت
plenty
بسیار
plenty
بمقدارفراوان
plenty
فراوانی بسیاری
to have plenty of brawn
آدم گردن کلفتی
[قلچماقی]
بودن
here is bread in plenty
نان بقدر کفایت هست
here is bread in plenty
نان فراوان داریم
it is plenty good enough
بقدر کفایت خوب است
it is plenty good enough
خیلی هم خوب است
horn of plenty
شاخ نشان وفور نعمت
plenty of rain
باران کافی
plenty of rain
باران فراوان
There are plenty of other fish in the sea.
<idiom>
<proverb>
آدم قحطی نیست.
He has plenty of drive . he is a go- getter .
آدم کار بری است
He is not too educated, but has plenty of horse sense .
تحصیلات چندانی ندارد ولی فهم وشعور دارد
HE has plenty of excuses who is in search of trick.
<proverb>
ییله جو را بهانه بسیار است .
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
time out
مهلت
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
It's time
وقتش رسیده که
at any time
<adv.>
همیشه
behind time
بی موقع
behind time
دیر
time is up
وقت گذشت
four-four time
چهارهچهارم
three-four time
نت
time will tell
در آینده معلوم می شود
many a time
چندین بار
time out
ساعت غیبت کارگر
time out
وقفه فاصله
time out
ایست
time out
تایم
two-two time
نتدودوم
for the time being
عجالت
at the same time
در عین حال
at the same time
در ان واحد
at any time
<adv.>
هر بار
all-time
همیشگی
against time
رکوردگیری
against time
تایم گیری
all-time
بیسابقه
all-time
بالا یا پایینترین حد
one-time
سابق
one-time
قبلی
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
any time
<adv.>
هر بار
at the same time
ضمنا"
time in
ادامه بازی پس از توقف
from this time forth
ازاین پس
at a specified time
در وقت معین یا معلوم
from this time forth
زین سپس
from this time forth
ازاین ببعد
from time to time
گاه گاهی
from time to time
هرچندوقت یکبار
one-time
پیشین
many a time
بارها
mean time
ساعت متوسط
about time
<idiom>
زودتراز اینها
all the time
<idiom>
به طور مکرر
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
برای مدتی
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
at another time
در زمان دیگری
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
on time
<idiom>
سرساعت
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
mean time
زمان متوسط
Our time is up .
وقت تمام است
At the same time .
درعین حال
down time
مرگ
down time
زمان تلف
down time
زمان توقف
down time
زمان بیکاری
down time
وقفه
down time
زمان تلفن شده
down time
مدت از کار افتادگی
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
off time
وقت ازاد
off time
مرخصی
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
out of time
بیموقع
out of time
بیگاه
out of time
بیجا
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
There is yet time.
هنوز وقت هست.
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
one at a time
یکی یکی
once upon a time
یکی بودیکی نبود
old time
قدیمی
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
time after time
<idiom>
مکررا
on time
مدت دار
time out
<idiom>
پایان وقت
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
once upon a time
روزی
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
once upon a time
روزگاری
in the time to come
اینده
take your time
عجله نکن
any time
<adv.>
همیشه
just in time
درست بموقع
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
ثیر قرار میدهد
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
some time or other
یک روزی
some time or other
یک وقتی
some time
مدتی
time
متقارن ساختن
some time
یک وقتی
time
TIفرمان E
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
وقت معین کردن
time
مدت
time
عهد
time
مدروز
time
روزگار
time
ایام
time
زمانه
time
هنگام
time
فرصت مجال
time
گاه
time
زمان
time
وقت
time
[s]
<adv.>
بار
time
مرورزمان را ثبت کردن
time
زمانی موقعی
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
وقت قرار دادن برای
time
فرصت موقع
time
فرصت
time
تایم
time
ساعتی
time
[s]
<adv.>
دفعه
time and again
چندین بار
what time is it?
چه ساعتی است
in no time
خیلی زود
in the mean time
ضمنا
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
two time
دو حرکت ساده
time and again
بکرات
i time
time Instruction
to know the time of d
اگاه بودن
there is a time for everything
هرکاری وقتی
there is a time for everything
دارد
to know the time of d
هوشیاربودن
what is the time?
چه ساعتی است
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
in time
بجا
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
in time
بموقع
any time
<adv.>
درهمه اوقات
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
for the first
[last]
time
برای اولین
[آخرین]
بار
what is the time?
وقت چیست
specified time
وقت معین
in the time to come
در
to have a rough time
بد گذراندن
time trial
مسابقه دوتمرینی
time trial
رکوردگیری در تمرین رکوردگیری
time sampling
نمونه گیری زمانی
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time utility
استفاده از زمان
time priority
اولویت زمانی
time trouble
تنگی وقت
time trouble
کمبود وقت
time yield
تسلیم زمانی
time waisting
تلف کردن وقت
time utility
بهره گیری از شرایط زمانی
time sheet
ورقه ثبت ساعات کار
to beat time
ضلاب یافاصله ضربی گرفتن
to fool away ones time
وقت خودراتلف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com