English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 62 (2 milliseconds)
English Persian
We know very little about his background. ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
Search result with all words
background زمینه
background نهانگاه
background سابقه
background دورنما
background معلومات قبلی
background دورنمای عقب
background فرآیندی که در هر زمانی و بدون توجه به کاربر اجرا میشود
background فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
background امکانی که به کاربر داده میشود تا داده جدید را در حسن محاسبه مجدد عبارت وارد کند
background برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
background چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
background فعالیت ارتباط دادهای
background که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
background کار با حق تقدم پایین
background اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
background تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
background رنگ صفحه تصویرکامپیوتر.
background نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
background سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background اصلی است
background تجربه
background پس زمینه
background reflection بازتاب زمینهای
background communication ارتباط پس زمینه
background count عکس العمل تشعشع
background current جریان زمینه
background job program background
background level تراز زمینه
background level الودگی متن الودگی زمینه
background noise همهمه
background noise اصوات مزاحم
background noise پارازیت
background noise در پیمایش نوری این مسئله نوعی تداخل الکتریکی است که توسط لکههای جوهر و یاذرههای مرکب چاپ بر روی زمینه تصویر فاهر میشود
background noise صدای پس زمینه
background noise اختلال پس زمینه
background printing چاپ پس زمینه
background process فرایندهای پس زمینه
background processing پردازش زمینهای
background processing فرآیندی که از تواناییهای -on line سیستم استفاده نمیکند
background processing کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
background program برنامه زمینهای
background program برنامهای که به هنگام عدم نیازمندیهای برنامههای باتقدم بالا به امکانات سیستم کامپیوتری چند برنامهای قابل اجرا میباشد
background program برنامه پس زمینهای
background radiation تشعشعات هستهای محیطی تشعشعات محیطی
background radiation تابش زمینه
background recalculation محاسبه مجدد پس زمینه
continuous background radiation تابش زمینهای پیوسته
cosmic microwave radiation background زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
display background زمینه نمایش
family background پیشینه خانوادگی
plaster background دورنمای گچ کاری
plaster background مایه گچ کاری سفیدکاری ساختمان
signal background plate صفحهپشتعلامت
This painting has a green background. زمینه این تابلو سبز است
I have to go back a little bit. [This requires a little background {explanation} ] . این نیاز به کمی پیش زمینه [توضیح بیشتر] دارد.
background music موسیقی متن
background sound موسیقی متن
background music موزیک متن
background sound موزیک متن
background music موسیقی پس زمینه
background sound موسیقی پس زمینه
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com