Dictiornary-Farsi | We rushed ( hurried ) back to the train station. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (5 milliseconds)

English	Persian
We rushed ( hurried ) back to the train station.	با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار


Other Matches

train station	ایستگاهقطار
Drop me off in front of the train station!	من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
hurried	زود
they hurried him along	او را شتابانده بردند
hurried	دستپاچه
hurried	عجولانه
hurried	هول هولکی بی تامل
hurried	شتابزده
in a hurried state	در حال عجله
in a hurried state	در حال شتاب
rushed	جوی
rushed	جویبار
rushed	هجوم بردن
rushed	برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed	یورش کردن
rushed	جزئی
rushed	ازدحام مردم
rushed	حرکت شدید
rushed	حمله یورش
rushed	بوریا انواع گیاهان خانواده سمار یک پر کاه
rushed	نی بوریا
rushed	حمله کردن هجوم با عجله
i dont want to be rushed	من نمیخواهم کار سرم بریزند
they rushed out of the room	از اطاق بیرون ریختند
they rushed into the room	ریختند توی اطاق
blood rushed to his face	خون ریخت درچهره اش
A surge of anger rushed over me .	سرا پایم را فرا گرفت
back to back credit	اعتبار اتکایی
back to back housing	خانه ی پشت به پشت
train	بنه یکان
train	بنه دریایی
train	کاروان
train	مسیرجریان کار
train	ترن
train	پیش قطار
train	عقبه یکان
train	بنه اماد
train	اموزش دادن
train	تعلیم دادن
train	فرهیختن
train	سلسله
train	رشته
train	تمرین
train	اماده کردن اسب
train	یک رشته موج
Does this train go to ... ?	آیا این قطار به ... میرود؟
train	کاراموزی کردن
train	قطار
train	دنباله
train	دم
train	ازار
train	رشته سلسله
train	متلزمین
train	نظم ترتیب
train	سلسله وقایع توالی حیله جنگی
train	حیله
train	نشانه رفتن
train	ورزش کردن
train	پروردن ورزیدن
train	تربیت کردن
train	فریب اغفال
train	تله
train oil	روغن بالن
wave train	قطار موج
train oil	روغن نهنگ
pulse train	قطار تپشها
pulse train	سلسله تپش ها
gravy train <idiom>
train path	اجازه عبور ترن روی یک خط
train priter	چاپگر سلسلهای
battering train	توپخانه محاصره
unit train	بنه یکان
unit train	بنه اماد یکان
freight train	قطار باری
boat train	ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
train of waves	قطار موج
goods train	قطار حمل کالا
powder train	فتیله باروتی
powder train	مدار خرج مدار باروت
boat train	[خط ] قطار با ارتباط به کشتی [برای سفر]
When does the train arrive?	قطار کی می رسد؟
train headway	فاصله زمانی حرکت دو ترن که یک یکان را حمل می کنند
train of thought	رشته افکار
train priter	چاپگرقطاری
gravy train	منبع در امد نامشروع
goods train	قطار باربری
parliamentary train	قطار راه اهنی که میلی یک PENNY بیشتر از مسافرنمیگیرد
blooming train	مسافت نورد
There is a train to London at 8.	یک قطار برای شهر اختر در ساعت 8 هست؟
I'd like a train timetable.	من برنامه حرکت قطارها را می خواهم.
intercity train	قطار بین شهری
a thorugh train	قطار بدون توقف
toilet-train	آموزشدادنبهبچهبرایکنترلادرارومدفوع
When wI'll the train arrive ?	چه وقت قطار می آید ؟
When is the last train to Oxford?	چه وقت آخرین قطار به سمت آکسفورد حرکت می کند؟
When is the next train to Oxford?	چه وقت قطار بعدی به سمت آکسفورد حرکت می کند؟
intercity train	قطار بین شهری با توقف
The train came in on time .	قطار به موقع رسید ( سروقت )
limited train	قطاریکه یک عده محدودی مسافر می پذیرد
cogging train	مسیر اولیه
Is this the train to Liverpool?	آیا این قطار شهر لیورپول است؟
underground train	ترنزیرزمینی
commuter train	قطارمسافربری
breaking down train	راه اولیه
passenger train	قطارمسافربری
power train	آموزشقدرت
burning train	مسیر اشتعال
express train	قطارویژه تندرو
explosive train	مدار انفجار مسیر انفجار
accomodation train	راه آهنی که در ایستگاه های مختلف توقف میکند
explosive train	فتیله انفجاری
electric train	ترن برقی
burning train	مسیر انفجار سیکل انفجار
electric train	قطار برقی
Is there a train to the airport?	آیا برای فرودگاه قطار هست؟
i lost the train	به قطار نرسیدم
impluse train	توالی ایمپولز
i lost the train	قطار را از دست دادم
train [teach]	تعلیم دادن
train [teach]	تربیت کردن
train [teach]	آموزش دادن
train [teach]	یاد دادن
train [teach]	اموزاندن
train [teach]	درس دادن
train [teach]	تدریس کردن
train driver	راننده قطار
train ride	گردش با قطار
igniter train	مدار اتش
impluse train	پالس
gravy train	منبع درامد بدون زحمت
igniter train	مجموعه چاشنی
omnibus train	قطاریکه هر ایستگاهی می ایستد
limited train	قطارمحدود
igniter train	مدار مشتعل کننده
train journey from ... over ... to ...	مسافرت با قطار از ... از راه ... به ...
cogging mill train	مسیر دستگاه نورد شمش
The train was 10 minutes late.	قطار 10 دقیقه دیر رسید
Luchily for me the train was late.	خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
troop train ration	جیره بین راه
She interrupted the train of my thoughts.	رشته افکارم را پاره کرد
Is there train running on time?	آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
How long does the train stop here?	چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
Is this the right platform for the train to London?	آیا این سکوی قطار لندن است؟
Your train will leave from platform 8.	قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
train lighting battery	باتری روشنایی ترن
Is the train from Leeds late?	آیا قطار شهر لیدز تاخیر دارد؟
The train ran off the rails.	قطار از خط خارج شد
Does the train stop in London?	آیا قطار در لندن توقف دارد؟
troop train ration	جیره طبخی بین راه
the train runs without a stop	میرود
the train runs without a stop	قطار بدون ایست
When does the train [bus] to ... depart?	قطار [اتوبوس] به ... کی حرکت می کند؟
train operator [American E]	راننده قطار
What time does the train arrive in London?	چه وقت قطار به لندن می رسد؟
What platform does the train to York leave from?	قطار یورک از کدام سکو حرکت می کند؟
What platform does the train from York arrive at?	قطار یورک در کدام سکو توقف می کند؟
Change at London and get a local train.	در لندن عوض کنید و یک قطار محلی سوار شوید.
Consider yourself lucky [fortunate] (that) you weren't on the train at that time.	شما باید خودتان را خوش شانس [خوشبخت] در نظر بگیرید [که] در آن زمان در قطار نبودید.
station	جا درحال سکون
station	جایگاه
station	ایستگاه
station	وقفه
station	پایگاه
station	استقرار یافتن
station	مرکز
station	وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
station	نرم افزار و سخت افزار در مشخصات FDDJ که حاوی اطلاعات کنترل هستند
on station	رسیدن به هدف
station	میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
on station	پروازهواپیما بالای هدف
on station	اماده باش بالای هدف
Is the next station ... ?	آیا ایستگاه بعدی ... است؟
Where is the station?	ایستگاه کجاست؟
station	محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
way station	ایستگاه رله مخابراتی
station	مستقرکردن
station	سکون پاتوق
station	ایستگاه اتوبوس وغیره
station	پست
station	توقفگاه نظامیان وامثال ان
station	یا مقصد استفاده میشود
way station	ایستگاههای فرعی بین راهی جاده یا خط اهن
station	موقعیت اجتماعی وضع
station	درپست معینی گذاردن
way station	ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
station	محل
station	رتبه
station	پاسگاه
sub station	پست فرعی
on station	روی هدف
station	مقام مستقرکردن
station	محل ماموریت
survey station	ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
station house	مرکزکلانتری
cleaning station	ایستگاه ضدعفونی مواد ش م ر
subscriber's station	مرکز مشترک
blade station	موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
broadcasting station	ایستگاه رادیویی فرستنده
clearing station	ایستگاه تخلیه بیماران
cleansing station	محل گندزدایی