Dictiornary-Farsi | What one loses on the swings one makes up on the r. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 90 (6 milliseconds)

English	Persian
What one loses on the swings one makes up on the r. <proverb>	آنچه کسى در بازى تاب از دست مى دهد روى بازى چرخ و فلک بدست مى آورد .


Other Matches

He who makes no mistakes makes nothing . <proverb>	آن کس اشتباه نمى کند که کارى انجام نمى دهد .
loses	نداشتن چیزی دیگر پس از این
loses	باختن
loses	منقضی شدن باختن
loses	زیان کردن
loses	از دست دادن
loses	تلف کردن
loses	مفقود کردن
loses	گم کردن
loses	شکست خوردن
A tale never loses in the telling . <proverb>	یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
Though the wolf may lose his teeth but never loses. <proverb>	گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
swings	جنبانیدن
swings	تاب خوردن
swings	چرخیدن
swings	تاب نوسان
swings	اهتزاز
swings	اونگ نوعی رقص واهنگ ان
swings	ضربه محکم با راکت یا چوب هم گارد
swings	هم فوروارد حرکت ناگهانی یکطرفه توپ پرتاب شده چرخش بدون کنترل بدن
swings	پیچیدن موازی اسکیها
swings	اونگان شدن یا کردن
swings	چرخ دادن چرخ تاب
swings	نوسان
swings	جنبش
swings	قطردوران قطر گردش
swings	تاب دادن
swings	تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swings	نوسان کردن
makes	ترکیب
makes	طرح کردن
makes	درست کردن ساختن اماده کردن
makes	ساخت ترکیب
What makes you ask that ? Why do you ask ?	چطور مگه؟
That makes it even.	این به آن در
What makes you ask that ? Why do you ask ?	چطور مگه ؟
makes	حالت
makes	رسیدن به ساخت
makes	تاسیس کردن
makes	تصنیف کردن
makes	واداریامجبور کردن
makes	ساختن
makes	بوجود اوردن
makes	درست کردن
makes	باعث شدن
makes	خلق کردن
makes	گاییدن
makes	ساختمان ساخت
makes	سرشت
makes	تهیه کردن طرح کردن
makes	شبیه
makes	قرار دادن
makes	باعث شدن وادار یا مجبورکردن
makes	پیمودن
makes	نظیر
She fabricates them. she makes them up .	اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
Many a little makes a mickle .	قطره قطره جمع گرددوانگهی دریا شود
This is more like it. Now this makes sense.	حالااین شد یک چیزی
to makes suit	در خواست کردن
the person who makes	مکره
the person who makes	to another force to inorder therat a something do
He makes faces.	او دهن کجی میکند.
he makes most noise	او از همه بیشتر صدا یا
he makes most noise	میکند
it makes a t. difference	تفاوت خیلی زیادی نمیکند
one of the makes lawful	محلل
see in the past makes saw	فعل see در گذشته sawمیشود
practice makes perfect <proverb>	کار نیکو کردن از پر کردن است
It makes my stomach turn [over] . <idiom>	دلم را به هم میزند. [اصطلاح روزمره]
It makes me sick just thinking about it!	وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
he makes a living with hispen	بانویسندگی گذران میکند
haste makes waste	تعجیل موجب تعطیل است
practice makes perfect	کار نیکو کردن از پر کردن است
Now you are talking. That makes sense.	حالااین شد یک حرف حسابی
practice makes perfect	کارکن تا استاد شوی
he makes rings round them	دست انهارا از پشت می بند د
he makes occasional mistakes	گاه گاهی اشتباه میکند
haste makes waste	ادم دست پاچه که کارادوبارمیکند
Smoking makes you ill and it is also expensive.	سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
Training makes the memory absorb more.	آموزش [ورزش حافظه] باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb>	صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
To break a habit makes one ill. <proverb>	ترک عادت موجب مرض است .
It makes ones hair stand on end .	موبرتن آدم راست می شود
A still tongue makes a wise head. <proverb>	لب بر سخن بستن ,فرزانگى آورد .
Sea [mountain] air makes you hungry.	هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.
Absence makes the heart grow fonder. <proverb>	جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
A happy heart makes a blooming visage. <proverb>	قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
In the long run fatty food makes your arteries clog up.	در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
early to bed early to rise makes a man healthy wealthy and wise <proverb>	سحرخیز باش تا کامروا باشی