Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
When one door shuts another opens.
<proverb>
وقتى درى بسته مى شود در دیگرى باز مى گردد .
Other Matches
shuts
مسدود
shuts
بسته
shuts
پایین اوردن
shuts
تعطیل کردن
shuts
تعطیل شدن
shuts
بسته شدن
shuts
جوش دادن
shuts
برهم نهادن
shuts
بستن
door to door selling
فروش کالا بصورت دوره گردی
opens
بلامتصدی
opens
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opens
پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
opens
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens
نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
opens
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opens
بی دفاع واریز نش
opens
قابل بحث
opens
اشکار
opens
خط بازبی دفاع
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
opens
وزن ازاد
opens
وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
opens
سکی
opens
دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
opens
کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
opens
آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
opens
برداشتن پوشش یا باز کردن در
opens
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opens
نابسته
opens
مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
opens
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
opens
کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
opens
1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
opens
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
opens
فایل خواندنی و نوشتنی
opens
باز کردن باز شدن
opens
زمین باز گسترده
opens
بی پناه
opens
درمعرض
opens
صریح
opens
مهربان رک گو
opens
بی الایش
opens
ازاد اشکار
opens
روباز
opens
دایر
opens
گشوده سرگشاده
opens
مفتوح
opens
:باز
opens
بی ابر
opens
واریز نشده
opens
مروحه را باز کنید
opens
ازاد
opens
فضای باز
opens
باز
opens
باز شدن
opens
روشن شدن خوشحال شدن
opens
شکفتن
opens
مفتوح شدن
opens
افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
opens
گشودن گشادن
opens
بازکردن
next door
[to]
<adv.>
جنبی
next door
[to]
<adv.>
همسایه ای
out of door
خارج ازمنزل
behind the door
پشت در
out of door
فضای ازاد
next door
[to]
<adv.>
پهلویی
out door
صحرایی در هوای ازاد انجام شده
out door
بیرونی
out door
بیرون
is these a at the door
ایاکسی هم درهست
next door to
غریب
next door to
نزدیک
next door to
تقریبا
There is somebody at the door .
یک کسی دم در است
He is next door.
او
[مرد]
نزد همسایه است.
door
راهرو
door
در
door
درب
door way
راهرو
next door
خانه پهلویی
next door
جنب این خانه
door to door
خانه به خانه
door-to-door
خانه به خانه
out of door
در هوای ازاد
door way
جای در
at the door
دم در
door way
مدخل
to beat at a door
درکوبیدن
to drum at a door
درزدن
to keep the wolf from the door
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to open the door to
مجال دادن
to bang the door
در رابهم زدن
to drum at a door
درکوبیدن
to panel a door
تنکه بدر گذاشتن
to rattle at the door
تغ تغ در زدن
to show one to the door
کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
trap door
دریچه
two leafs door
در دو لته
bow door
درخمشده
stage door
در عقب صحنه
access door
درورودی
two leafs door
در دو لنگه
there is a ring at the door
دم در زنگ میزنند
there is a knock at the door
می اید
the front door
درجلو
the door sagged
در یک بر شد
the door banged
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
to tap at a door
در زدن
tap at a door
در زدن
storm door
درب عایق هوای توفانی
solid door
لنگه در توپر
sliding door
در کشودار
the front door
درورد
the key is in the door
کلید توی در است
there is a knock at the door
صدای در
there is a knock at the door
درمیزنند
the postern door
درخصوصی
the postern door
در عقبی
the postern door
در عقب
siding door
درکشوی
the panel of a door
تنکه در
the open door
ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
sliding door
در کشوی
conventional door
درمعمولی
entry door
در جلویی
[ساختمان]
door-handle
اهرم در
door-furniture
پاشنه ی در
door-frame
چارچوب در
door-knob
دستگیره گویی
door-case
چارچوب در
bridal door
[مدخل مزین در گوشه های کلیسا]
keep the wolf from the door
<idiom>
نان بخور و نمیری گیر آوردن
The door is jammed.
در گیر کرده است.
The door is jammed.
در باز نمیشود.
show someone the door
<idiom>
خواستن از کسی که برود
door-jamb
[تیر عمودی چارچوب در]
door-knocker
کوبه ی در
door-post
[تیر عمودی در]
entrance door
در جلویی
[ساختمان]
entry door
در ورودی
entrance door
در ورودی
entry door
ورودی
entrance door
ورودی
immediately next door
<adv.>
همین همسایه ای
immediately next door
<adv.>
همین جنبی
foot in the door
<idiom>
گشایش یا فرصت
Somebody is pounding at the door .
یک نفر داردبدر می کوبد
hinged door
درلولایی
freezer door
درفریزر
four-door saloon
ماشینچهاردر
exterior door
دربیرونی
entrance door
درورودی
end door
درانتهای
door shelf
درقفسه
door pocket
جیبدر
door pillar
ستوندر
door handle
دستگیرهدر
inner door shell
پوستداخلیدر
loading door
فشاردر
patio door
درپاسیو
Somebody is beating at (upon)the door.
یک کسی دارد در می زند
Open the door.
در درراباز کن
You are wanted at the door.
دم در شما را می خواهند
The door is ajar.
لای درباز است
front door
دراصلیساختمان
door-handle
دستگیرهدر
vent door
درنفوذباد
types of door
انواعدر
storage door
دروسایلذخیرهای
side door
درداخلی
door grip
دستگیرهدر
door step
پله درگاه
door lock
قفل
door lock
کلید خانه
door lock
قفل در
door lintel
نعل درگاه کلاهک
door lintel
کلاه چهارچوب
leaf of door
لنگه در
door leaf
لنگه در
door latch
چفت فنری
door latch
کلون در
door latch
دستگیره در
door knocker
کوبه در
door mat
پادری
door lamp
لامپ در اتومبیل
door set
در با چارچوب
door post
تیرعمودی
door post
پایه درب
door post
قائمه درب
door plate
پلاک در
door panel
بخش مسطح درب
door nail
گلمیخ در
door money
ورودیه
door money
دری
door money
پول دم در
door mat
کفش پاک کن
door keeper
دربان
door hinge
پاشنه در
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com