Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
With meager income . I am working all day for a mere pittance .
با چندرغاز تمام روزکار می کنم
Other Matches
pittance
مبلغ جزئی
pittance
چندرقاز
pittance
کمک هزینه مختصر
meager
بی چربی
meager
نحیف
meager
ناچیز
meager
بی برکت
meager
نزار
meager
لاغر
mere
اب راکد
mere
مرداب
for a mere nothing
برای خاطر هیچ
for a mere nothing
سر هیچ وپوچ
mere
محض خالی
mere right
حق مالکیت بدون تصرف
a mere nothing
هیچ و پوچ
[اهمیت یا ارزش چیزی ]
a mere nothing
هیچ
[اهمیت یا ارزش چیزی ]
mere
فقط
mere
انحصاری
mere
دریا
mere
تنها
cassi mere
پارچه پشمی جناغی مردانه
mere wash
اب زیپو
out of mere freak
صرفا ازروی بوالهوسی
this soup is mere wash
اب زیپواست
this soup is mere wash
این سوپ خیلی رقیق است
it wasa mere presumption
فرض محض بود
It was a mere accident that we met.
ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
To her , abI'llon tomans is a mere trifle .
قابل نوشیدن نیست
working
درست کار میکند
working
استخراج
working
کارگر طرزکار
working
مشغول کار
working
کار کننده
working mean
میانگین مفروض
instead of working
بجای اینکه او کار بکند
I'm working on it.
دارم روش کار میکنم.
working
فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working plan
نقشه اجرا راهنمای کار
working drawing
طرح ونقشه کار
working load
بار کاربردی
working load
بار مجاز
working man
کارگر افزارمند
working lead
بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
working fluid
سیال متحرک
working paper
ورقهء استخدام کارگر
working point
نقطه فشار متوسط
working population
جمعیت شاغل
working fluid
سیال عامل
working sails
بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
working section
قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
furnace working
طرزکار کوره
working capacity
فرفیت کار
working capacity
سرمایه جاری
working ball
گوی با سرعت و چرخش کافی
working asset
سرمایه کار
working asset
سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
working angle
زاویه موثر
under ground working
استخراج زیرزمینی
working paper
تعرفهء کار
working capacity
توانایی کار
in working condition
دایر
working circuit
مدار جریان کار
working day
ساعت کار روزانه
working day
روز کار
hard working
پرکار
hard working
زحمت کش
i do not feel like working
حال
i do not feel like working
کار کردن ندارم
working conditions
شرایط کار
metal working
فلزکاری
working set
مجموعه دایر
working set
مجموعه کاری
working stress
تنش مجاز
in working condition
کارکننده
working classes
مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working classes
طبقه کارگر
working class
مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working class
طبقه کارگر
working party
گروه کار
working capital
تنخواه گردان
working capital
سرمایه در گردش
working capital
مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
He was working like the devil.
مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
working relationship
رابطهکاریوحرفهای
cold working
سردکاری
working parties
گروه کار
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
working area
محوطهاستخراج
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
working storage
انباره کاری
working storage
حافظه کاری
I have been working here for years.
سالهاست دراینجا کار می کنم
in good working order
دایر
working pressure gauge
استخراجدرجهفشار
it is in good working order
دایر است
safe working load
بارکاری مطمئن
hot working steel
فولاد عملیات حرارتی
metal working industry
صنعت فلزکاری
working lead fluid
سیال متحرک یا عامل
cold working property
قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
it is in good working order
خوب کار میکند
hot working brass
برنج قابل اهنگری
hot working die
ابزار عملیات حرارتی
The working (middle,upper)class.
طبقه کارگر (متوسط بالا )
iron and steel working industry
صنعت اهن و فولاد
super imposed working load
بار مربوط به بهره برداری از بنا
Stress reduces an employee's working capacity'
استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
demands of providing healthy living and working conditions
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
income
ورودیه جدیدالورود
income
جریان
income
ریزش فهور
income
عایدی
mean income
درامد متوسط
income
درامد
income
عایدات
but for income
قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
income
عواید
income
دخل
his income
هر چه درامد داردخرج میکند
income
مهاجر واردشونده
real income
درامد واقعی
psychic income
درامد بی دردسر
income support
پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
property income
درامد ناشی از املاک ومستغلات
present income
درامد حال
to rely on somebody for your income
از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
psychic income
درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
present income
درامد جاری
notional income
درامد خیالی
ordinary income
درامد عادی
overseas income
درامد از کشور یا کشورهای خارجی
per capita income
درامد سرانه
permanent income
درامد دائمی
personal income
درامد شخصی
personal income
درامد سرانه
notional income
درامد فرضی
a modest income
درآمدی متوسط
wage income
درامد بشکل دستمزد
supplementary income
درامد تکمیلی
taxable income
درامد مشمول مالیات
temporary income
درامد موقتی
unearned income
درامد ازمبنایی جز کار
unearned income
درامد باد اورده
total income
درامد کل
transfer income
درامد انتقالی
stream of income
جریان درامد
transitory income
درامد انتقالی
wage income
درامدمربوط بکار
real income
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
the p of income to expenses
نسبت درامدبه هزینه
redistribution of income
توزیع دوباره درامد
relative income
درامد نسبی
rental income
درامد ناشی از اجاره بها
windfall income
درامد باد اورده
transitory income
درامدموقتی
income multiplier
ضریب فزاینده درامد
gross income
درامد ناخالص
flow of income
گردش درامد
fixed income
درامد ثابت
economic income
درامد اقتصادی
earned income
درامدحاصله از کار
earned income
درامدکسب شده
earned income
درامد تحصیل شده
income distribution
توزیع درامد
distribution of income
توزیع درامد
imputed income
درامد ضمنی
imputed income
درامد انتسابی
income leakage
کسر درامد
income leakage
نشت درامد
income forgone
درامداز دست رفته
income forgone
درامد صرف نظر شده
income effect
تناسب خرید با درامد
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
income determination
تعیین درامد
income and expenditure
درامد و هزینه
income analysis
تحلیل درامد
income accounts
حساب های درآمد
disposable income
درامد دریافتی
disposable income
درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
income taxes
مالیات برعایدات
income taxes
مالیات بر درامد
annual income
درامد سالانه
disposable income
درامدقابل استفاده
disposable income
درامد قابل تصرف
deferred income
پیش دریافت درامد
deferred income
درامدهای انتقالی
deduction from income
کسور درامد
current income
درامدیک دوره معین
current income
درامد یک سال مالی
current income
درامد جاری
business income
درامد خالص تجارتی
bunched income
درامد خدمات شخصی
income tax
مالیات برعایدات
national income
درامد ملی
labor income
درامدهای کار
money income
درامد پولی
live up to one's income
به اندازه درامد خود خرج کردن
actual income
درامد واقعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com