Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
X/OPEN
ول ایجاد سیستمهای باز هستند
Other Matches
open
مفتوح شدن
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
open
خط بازبی دفاع
open
اشکار
open
قابل بحث
open
بی دفاع واریز نش
open
بلامتصدی
open
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open
پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open
وزن ازاد
open
وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open
سکی
open
شکفتن
open
روشن شدن خوشحال شدن
open
باز شدن
open
باز
open
فضای باز
open
ازاد
to open out
گستردن
open
کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open
نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open
برداشتن پوشش یا باز کردن در
open
آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open
باز کردن باز شدن
to open out
باز کردن
open
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open
نابسته
open
مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open
دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
to open out
توسعه دادن
open
فایل خواندنی و نوشتنی
open
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open
1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open
کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open to any one
مباح
open
افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open
مفتوح
open
:باز
open
مروحه را باز کنید
the open
ملا عام
open
زمین باز گسترده
open
بی الایش
open out
بسط دادن
open out
توسعه دادن
the open
هوای ازاد
To come into the open.
آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
the open
ملاء عام
open
گشوده سرگشاده
open
دایر
open
گشودن گشادن
open
بازکردن
open
واریز نشده
open
بی ابر
open
بی پناه
open
درمعرض
open
صریح
open
مهربان رک گو
open
روباز
open
ازاد اشکار
to open out
بسط دادن
open water
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open the door to
مجال دادن به
open subroutine
زیرروال باز
open wire
سیم لخت
open terrace
مهتابی
open system
سازگان باز
open system
نظام باز
open system
سیستم باز
open syllable
هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open vertict
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open theft
سرقت مشهود
open to attack
در معرض حمله
open to the public
اشکار در نزد همه
open to the public
واضح درنظر عموم
open to the public
علنی
open to the public
برملا
open tournament
تورنمنت ازاد شطرنج
open trade
تجارت ازاد
open travers
پیمایش باز
open treaty
معاهده باز
open universe
جهان باز
open verdict
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
open subrotine
زیرروال باز
open storage
انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open hands
دست باز بودن
open hands
سخاوت
open handed
بخشنده
open handed
دست باز
open guard
گارد باز
open group
گروه باز
open game
بازی باز شطرنج
open frame
هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
open fire
شروع
open fire
اتش
open fire
شروع به تیراندازی کردن
open file
فایل باز
open file
ستون باز شطرنج
open faces
گشاده رو
open faced
دارای سیمای بازو بی تزویر
open faced
گشاده رو
open eyed
هوشیار
open hawse
زاویه میان دو لنگر
open hearted
دل و زبان یکی
open space
گردشگاه ازاد
open space
میدان
open machine
ماشین باز
open loop
حلقه باز
open loop
مدار باز
open lines
خطوط باز شطرنج
open light
پنجره واشو
open indent
سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open indent
سفارش خرید باز
open ice
قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open hospital
بیمارستان ازاد
open hearth
کوره فولاد سازی دهان باز
open heartedness
خوش گمانی
open handed
گشاده دست گشاده کف
open heartedness
رک گویی صداقت
open heartedness
راست بازی
open hearted
راست باز خوش گمان
open eyed
بیدار
open wire
سیم هوایی
to knock something open
با ضربه چیزی را باز کردن
to strike something open
با ضربه چیزی را باز کردن
Open-plan
<adj.>
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
with open arms
<idiom>
با گرمی استفاده کردن
Please open this bag.
لطفا این کیف را باز کنید.
open secret
<idiom>
راز فاش شده
open one's heart
<idiom>
از ته قلب حرف زدن
Open the door.
در درراباز کن
He is open to bribery.
اهل رشوه (رشوه گیری) است
In the open air.
در هوای آزاد.
Open to the publice.
ورود برای عموم آزاد است
to split open
با دو نیم شدن
[از هم جدا شدن]
باز کردن
open interval
فاصله نا محدود
[بی کران]
[ریاضی]
to open a can of worms
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
open to question
<adj.>
مشکوک
open to question
<adj.>
مورد شک
open-handed
<adj.>
دست و دلباز
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
open-plan
ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
open-necked
پیراهنیابلوزبدونیقه
to open fire
شروع به اتش کردن
to lay open
هویدا
to lay open
اشکار ساختن
to keep an open house
مهمان نواز بودن
to keep an open house
در خانه باز داشتن
to keep open house
ازهرکس پذیرایی کردن
to keep open house
درخانه بازداشتن
to fly open
بازشدن
to break open
سوراخ کردن
to break open
شکستن
the secret will open to me
خواهد گردید
the secret will open to me
ان راز بمن اشکار
the open door
ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
rights open to everyone
مباحات
to open one's mind
اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to open one's mind
دل خود را خالی کردن
to open parliament
مجلس را گشودن
open-cast
معدنیکهدرآنذغالسنگوسایرموادکانیدرنزدیکسطحزمینیافتمیشوند
Open University
دانشگاهیدربریتانیاکهداوطلبانآزاددرآنجاتحصیلمیکنند
open prison
زندانیکهبهزندانیانآزادیبیشتریدادهمیشود
open day
روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
open secrets
سر افشا شده
open secrets
راز آشکار
open secret
سر افشا شده
open secret
راز آشکار
with open arms
بااغوش باز بابازوهای گشاده
wide open
حمله
to open the door to
مجال دادن
to open the ball
پیش قدم شدن
to open the ball
اول رقصیدن
to open parliament
مجلس راافتتاح کردن
open wiring
سیمکشی باز
open eyed
چشم باز
open shop
سیستم باز
open mindldly
با فکر باز
open mindldly
ازروی بی تعصبی
open mindedness
بی تعصبی
open mindedly
با فکر باز
open minded
روشنفکر
open messes
باشگاهها
open messes
ناهارخوریها
normally open contact
اتصال معمولا باز
lay open
پاره کردن
lay open
اشکار کردن
keep an open house
مهمان نواز بودن
i will t. you to open thedoor
ممنون میشوم اگر در را بازکنید
his palce is still open
است
his palce is still open
جای او هنوز خالی
he has an open hand
او دست بازاست
open policy
بیمه نامه باز
open policy
بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
open policy
بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
open shop
بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com