English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (9 milliseconds)
English Persian
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
Other Matches
piano پیانو
piano ارام بنوازید قطعه موسیقی اهسته وارام
electronic piano پیانوالکتریکی
upright piano ساختمانپیانو
She plays the piano well. خوب پیانومی زند
He plays the piano too پیانو هم می زند
piano or pianoforte پیانو
giuoco piano جوئوکو پیانو در بازی شطرنج ایتالیایی
piano hinge لولای قدی
grand piano پیانوی بزرگ و افقی
toa one piano with another یک پیانوراباپیانودیگرجورکردن
player piano پیانو خودکار
to key a piano پیانویی راکوک کردن
to key a piano مایه پیانویی رادرست کردن
piano player پیانوزن
piano player اسباب پیانو زنی
piano accordion اکوردئون جا انگشتی دارشبیه پیانو
upright piano action عملمستقیمپیانو
He doesnt play the piano either . پیانوهم نمی زند
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift well چاه اسانسور
lift well چاه بالابر
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
lift آسانسور
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift جر ثقیل بالا بر
lift بار زدن
lift جرثقیل
lift بالابردن
lift بالا دادن
lift یک وهله بلندکردن بار
lift مقدورات هوایی
lift فرفیت
lift بالارو
lift ترفیع اسانسور
lift پیشرفت
lift اسانسور
lift حمل کردن
lift سرقت ترقی
lift دزدی
lift حمل و نقل هوایی
lift بالابری
lift بالارو دامنه بالابری
lift برا
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift رفع کردن
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift سرقت کردن
lift بلند کردن
lift برداشتن
lift بالابر
lift بالا بردن
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift بالارفتن
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift از جاکندن
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift دزدیدن
to lift up one's heel لگد زدن
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
to lift one's hand سوگند خوردن
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
static lift برای استاتیک
suction lift ارتفاع مکش
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift بلندی مکش
shoe lift پاشنه کش
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
ti lift one's head نیرو گرفتن
to lift up one's horn جاه طلب بودن
to lift up one's horn مغرور بودن
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
lift a blockade محاصره را پایان دادن
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
to not lift a finger <idiom> دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
scenery lift چشماندازآسانسور
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift مهار بالایی
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift برای کل
translational lift برای انتقالی
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
lift arm دستهبالابر
lift bridge پلبالارو
lift cord طناببالابر
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
lift span پلبالارو
dynamic lift برای دینامیکی
dead lift کوشش بیهوده
lift axis محور برا
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
amphibious lift ترابری اب و خاکی
lift coefficient ضریب برا
lift control کنترل اسانسور
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift curve منحنی برا
airborne lift بار هوابرد
airborne lift تناژیکان هوابرد
lift dumper کاهنده برا
assault lift ترابری هجومی
jet lift استفاده از تراست موتورجت
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
economic lift عمر قانونی وسیله
economic lift عمرقانونی
false lift برای کاذب
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
center of lift مرکز برا
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
asymmetrical lift برای نامتقارن
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire بلند کردن اتش
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift truck خودرو دارای جرثقیل
lift truck لیفتراک
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
lift van یخدان
lift van صندوقچه محکم
lift vector بردار برا
ski lift تله اسکی
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
ski lift تخت روان
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic lift کنده یک چاک
lift thrust نسبت برا به تراست
lift the seizure رفع توقیف
lift the ban on رفع توقیف کردن
lift fire زیادکردن برد اسلحه
lift frequency تناوب حمل و نقل
lift frequency تعداددفعات حمل بار
lift helicopter هلی کوپتر باری
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
lift valve سوپاپ بالارونده
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift pass پاس عمقی
lift shaft محور بالابر
lift pump تلمبه کششی
lift cord lock قفلطناببالابر
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
direct lift control کنترل مستقیم برا
ammunition lift capability مقدورات حمل مهمات
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
air lift pump پمپ حبابی
to lift a car by jack خودرویی را جک زدن
vertical lift bridge پل بالارو
slope of lift curve شیب منحنی برا
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
gas lift module مخزنمرتفعگاز
lift drag ratio نسبت برا به پسا
diesel lift engine موتوردیزلچپ
blade lift fan تیغهپروانهصعودی
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
fork-lift truck نوعیوسیلهحرکتی
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
thumb a lift/ride <idiom> اتوزدن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
high lift configuration شکل برای زیاد
high lift device وسایل برای زیاد
Please let me give you a lift (ride). اجازه بدهید سوارتان کنم
high lift system سیستم برای زیاد
The elevator ( lift ) is out of order . آسانسور خراب است.
blade lift cylinder سیلندربالابرندهتیغه
olympic lift and cross face گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
leg lift and side roll کنده سرانبون
lift-fan air inlet مدخلهوایهواکششچپ
To rais ( lift, remove ) an embargo. رفع محاصره کردن
olympic lift and cross face کنده حصیر مال
leg ride and cross face olympic lift سگک وارو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com