Dictiornary-Farsi | a broken arm | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 58 (5 milliseconds)
English	Persian
a broken arm	بازوی شکسته


Search result with all words

broken down	ازپای درامد
broken-down	ازپای درامد
broken home	خانواده گسیخته
broken homes	خانواده گسیخته
broken hearted	دلشکسته
broken-hearted	دلشکسته
broken	شکسته
broken	شکسته شده
broken	منقطع منفصل
broken	نقض شده
broken	رام واماده سوغان گیری
broken bricks	پاره اجر
broken bricks	سنگریزه
broken country	زمین مضرس
broken country	زمین دوعارضه
broken english	انگلیسی دست و پا شکسته
broken fibres	تار عضلانی پاره شده
broken field	محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
broken ground	زمین ناهموار
broken hardening	سخت گردانی شکسته
broken marriage	زناشویی گسیخته
broken money	پول خرد
broken rock	صخره
broken sleep	خواب بریده بریده
broken stone	خرده سنگ
broken stone	سنگریزه
broken stone	سنگ شکسته
broken stowage	فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
broken traffic line	خط چین برای امد و شد
broken traffic line	خط گسسته برای امد و شد
broken weather	هوای بی قرار
broken wind	یلپپیک
broken winded	تنگ نفس
he received a broken hand	دستش شکست
heart broken	دل شکسته
heart broken	محنت زده
wind broken	دچار پربادی
wind broken	ریوی شده
wind broken	خسته
My face has broken with pimples.	صورتم جوش زده است
To speake broken French.	فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
The door – handle has broken off.	دسته درشکسته است
In my broken English .	با انگلیسی دست وپا شکسته ام
He broken an Olympic record.	رکورد المپیک را شکست
The dog has broken loose .	سگ زنجیرش را باز کرد وفرار کرده است
That jar is broken and that measure spilt . <proverb>	آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
The socket is broken.	پریز برق شکسته است.
The lamp is broken.	لامپ خراب است.
My car has broken down.	اتومبیلم خراب شده است.
to be broken on the wheel	روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
He felt like he'd finally broken the jinx.	او [مرد] این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
broken-hearted <adj.>	دل شکسته
Burglars have broken in.	دزد ها [با زور] آمده بودند تو.
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday.	دیروز دزد خانه همسایه را زد.
I had my car broken into last week.	هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
broken <adj.>	خراب
broken <adj.>	شکسته [دستگاهی]
Partial phrase not found.


Recent search history

Contact | Terms | Privacy