Dictiornary-Farsi | a land of milk and honey | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
a land of milk and honey <idiom>	جای سعادت و خوشی
a land of milk and honey <idiom>	بهشت


Search result with all words

Refugees believe Germany is a land of milk and honey.	پناهندگان فکر می کنند در آلمان حلوا می دهند.
Other Matches

honey	شهد
honey	چرب ونرم کردن
honey	عسلی کردن
honey	انگبین
honey	محبوب
honey	عسل
honey locust	لالکی سه خار
honey cell	حفرهعسل
honey comb	شانه عسل
as sweet as honey <idiom>	مثل عسل [شیرین]
honey dew	شهد گیاه
honey combed	بتن خلل و فرج دار
honey locust	لالکی
honey combed	بتن کرمو
honey comb	خانه خانه کردن
honey bee	زنبور عسل
honey combed	لانه زنبوری
honey dew	شهدنباتی
honey combing	ترک بتن در نتیجه کشش هنگام خشک شدن بتن
honey dew	شبنم انگبینی
honey locust	لالیک
honey combing	روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
Honey comb design	طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
to go off milk	دیگرشیرندادن
milk	دوشیدن شیره کشیدن از
No milk, please.	لطفا بدون شیر.
milk	شیر
some milk	مقداری شیر
with milk	با شیر
without milk	بدون شیر
milk	شیره گیاهی
f. of milk	ازدیادترشح شیر
With milk, please.	لطفا با شیر.
top milk	سرشیر
top milk	روشیر
rice milk	شیروبرنج
to suck milk	پستان مکیدن
milk bread	نانشیرنی
milk of lime	اب اهک
malted milk	نوشیدنی حاوی شیر خشک و مالت و بستنی
malted milk	شیر مالتدار
wolf's milk	فرفیون فربیون مادریون
milk weed	شیر گیاه
top milk	رویه شیر
milk disk	دیسک انتقال داده از ماشین کوچک به کامپیوتر بزرگتر. که توان پردازش بیشتر دارد
milk fever	لرز شیر
milk jug	شیر خوری
milk leg	ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
milk livered	بزدل
milk livered	نامرد
milk maid	زن شیردوش
milk maid	زنی که درشیرخانه یا شیر فروشی کارمیکند
milk man	شیر فروش
milk of lime	دوغاب اهک
milk of lime	شیر اهک
milk of magnesia	مایع شیری رنگی که هیدرکسید منیزیم است وبعنوان ضد اسید وملین بکارمیرود
milk pail	گاودوش
milk pail	فرف شیر دوشی شیر دوشه
milk punch	مشروبات مخلوط با شیر وقند
milk snake	مار بی زهرخاکستری
milk and water	بی مزه
milk vetch	گون
to suck milk	شیر خوردن
to milk the ram	کوشش بیهوده کردن
to milk the ram	اب در هاون ساییدن
the milk was spilt	شیر ریخت
the milk is on the turn	شیر داردترش میشود
skim milk	شیر بی چربی
skim milk	شیرخامه گرفته ورقیق
rice milk	شیر برنج
pigeon milk	خوراک نیمه هضم شدهای که کبوترازچینه دان خوددراورده بجوجههای خودمیدهد
modified milk	شیری که اجزا ان را کم وزیاد کرده بکودکان می خوراتتد
milk white	شیری رنگ
lime milk	شیر اهک
milk weed	گیاه پادزهر
milk walk	دور
milk walk	گشتی که شیر فروش میزند گشت
milk vetch	گون کتیرا
milk sugar	لاکتوز
skimmed milk	شیر رژیمی
milk-shake	مخلوط شیر وشربت وبستنی
coffee and milk	قهوه و شیر
skimmed milk	شیرخامه گرفته ورقیق
milk-shakes	مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk shake	مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk floats	عرابه یا چرخ شیر فروشی
evaporated milk	شیری که بوسیله تبخیرغلیط شده است
milk tooth	دندان شیری
milk float	عرابه یا چرخ شیر فروشی
coffee and milk	شیر قهوه
milk teeth	دندان شیری
skimmed milk	شیر بدون خامه
condensed milk	شیرغلیظ
The milk [the wine] has already turned [gone off] .	شیر [شراب] پیش از این بریده شده است.
churned sour milk	دوغ
milk of human kindness	مهربانی طبیعی بشر
Milk that has turned sour.	شیری که ترش شده است.
put some milk to your tea	اندکی شیر بچایی خود بیفزایید
cry over spilt milk <idiom>	شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
It is no use crying over spilt milk . <proverb>	بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
You cannot sell the cow and drink the milk . <proverb>	نمى توان هم گاو را فروخت هم شیرش را نوشید .
Fresh flowers (fruit,eggs,milk).	گل ( میوه ،تخم مر غ ،شیر )تازه
land	زمین
land	خشکی
land vi	فرود امدن
land vi	پیاده شدن رسیدن
land vi	بخشکی امدن
land	رسیدن
land	سطح کوچک صاف
land n	خاک
land	سطح
land	ارض
land	زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land	خاک
land vi	پائین امدن
land	بزمین نشستن
land	به خشکی امدن پیاده شدن
land	سرزمین
land	فرودامدن
land	به زمین نشستن
land	به گل نشستن کشتی
land	درست به هدف
land	سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land vi	بزمین رسیدن
land	ملک
land	سرزمین عرصه
land	سرزمین دیار
land	پشت
land n	قوم مردم
land n	ملک
land n	ملت
never-never land	تخیلی
never-never land	غیر واقعی
land n	کشور
never-never land	رویایی
land n	دیار
land n	سرزمین
land n	خطه
land	فرود
land n	خشکی
land n	زمین
land measurer	مساح
land mass	اقلیم
land mass	قاره
land masses	سرزمین بزرگ
land mass	کشخر
land masses	قاره
land mass	خشکسار
land masses	اقلیم
land on one's feet <idiom>	با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
land masses	خشکسار
land masses	کشخر
waste land	اراضی موات
Who owns this land ?	این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living .	درقید حیات بودن
I'll need a plot of land .	یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover	وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land registry	دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
dry land	خشکی
common land	مکانعمومی
fluted land	سطحمسطحمته
to work the land	زمین را زراعت کردن
land mass	سرزمین بزرگ
wild land	صحرا بیابان
wild land	زمین بایر و لم یزرع
scrub land	زمین بایر
submarginal land	زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
survey land	نقشه برداری زمین
switzer land	سویس
table land	زمین هموار
tenementary land	زمین اجاری
the lie of the land	وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
the lie of the land	چگونگی اوضاع مهثب
to cultivate land	زمین را کشت کردن
the promised land	ارض موعود
to clear land	زمین راصاف کردن
registered land	زمین ثبت شده
waste land	زمین موات
unutilized land	اراضی موات
no man's land	زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
mother land	میهن
mother land	وطن
mother land	سرزمین مادری
native land	وطن
native land	میهن
no man's land	سرزمین بی صاحب
no man's land	سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
plough land	مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
to sight land	دیدن منظره
land hunger	از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
land combat	نبرد زمینی
land carriage	حمل و نقل خشکی
land carriage	بار کشی زمینی
land capacity	کاراوری زمین
land breeze	باد ساحلی
land breeze	باد خشکی
land bank	بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land alide	لغزش زمین
land agent	دلال معاملات ملکی
immeasureable land	سرزمین بیکران