English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
a piece of advice یک راهنمایی
Search result with all words
[piece of ] advice اندرز
[piece of ] advice پند
[piece of ] advice نصیحت
[piece of ] advice آگاهی
[piece of ] advice مشورت
Other Matches
advice خبر
advice مشورت
advice عقیده
advice اندرز
advice ابلاغیه
advice اطلاع
advice آگاهی
advice نصیحت
advice پند
advice مصلحت
advice صوابدید
advice رایزنی
advice اعلامیه
e. advice نظر متخصص
to ask somebody's advice از کسی نظر خواستن
advice نظر
to ask somebody's advice با کسی مشورت کردن
My advice is ... پیشنهاد من این است ...
i was benefited by his advice از اندرز او سود بردم
to take medical advice با پزشک مشورت کردن
i profited by his advice از پند
allotment advice پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
debt advice اعلامیه بدهکار
legal advice مشورت یا نظر قضایی
pieces of advice آگاهیها
pieces of advice پندها
follow my advice پند مرا گوش گیرید
pieces of advice مشورتها
pieces of advice اندرزها
credit advice اعلامیه بستانکار
advice of fate اعلام وضعیت
advice note یادداشت اطلاع
On my doctors advice. بنا به توصیه پزشکم
To act on an advice . پند و اندرزی را بکار بستن
seeking advice استفتاء
seeking advice matter religious or alegal on
to seek advice مشورت کردن
The best advice is, not to give any <idiom> بهترین اندرز ندادن آن است
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to seek advice نظر خواستن
letter of advice آگهی
advice note دستورپیش پرداخت
advice code کد قراردادی
advice code کد قراردادی مخصوص ارسال اماد
advice note حواله پیش پرداخت
a quick word of advice یک راهنمایی کوچک
to obtain legal advice مشاوره حقوقی دریافتن
Citizens' Advice Bureau دفترمشاوره
He takes my advice. He listens to me. از من حرف شنوایی دارد
What advice would you give to someone starting up in business? چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
to piece out تیکه تیکه درست کردن
to piece together بهم پیوستن
piece of eight دلاراسپانیولی
piece پاره
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
think piece مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
to piece out کردن
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
to piece out دراز
three piece سه تکه
three piece سه پارچه
three piece درست شده از سه قسمت
one-piece لباسیکسره
piece نمایشنامه قسمت بخش
piece یک تکه کردن
piece جورشدن
piece وصله کردن
piece ترکیب کردن
piece قدری
piece کمی
piece جزء
piece اسلحه گرم
piece طغری
piece قبضه توپ یا تفنگ
piece طغرا
piece مهره شطرنج
piece قسمت
piece قطعه ادبی یاموسیقی
piece سکه نمونه
piece دانه
by the piece بطورمقاطعه
piece مهره پارچه
piece قبضه سلاح
piece فقره
piece قطعه
piece عدد
piece تکه
piece سوار
by the piece ازروی کار کرد
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
crotch piece فاق
corbel piece قسمتپیشآمده
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
piece of cake <idiom> آسان
one-piece suit لباسیکسره
one-piece coverall پوششیکتکه
middle piece قطعهمیانی
toe piece مهرهرویپنجه
end-piece قطعهیانتهایی
end piece انتهایدم
museum piece قدیمی غیرعادی
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
toe-piece قسمتجلویی
piece of writing مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
museum piece تکه موزه
a piece of information یک تکه اطلاع
piece workers مقاطعه چی ها
piece-workers مقاطعه چی ها
piece workers پیمانکار ها
piece-workers پیمانکار ها
piece workers مقاطعه کار ها
piece worker مقاطعه چی
piece-worker مقاطعه چی
piece-worker پیمانکار
piece worker مقاطعه کار
piece-worker مقاطعه کار
time-piece ساعت
piece worker پیمانکار
piece-workers مقاطعه کار ها
wreckage piece تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
abutment-piece تیر کف
altar-piece پرده نقاشی [یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
ashlar-piece سنگ بنا
chimney-piece آذین شومینه
time-piece زمان
corbel-piece بالشتک
dragon-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
dragging-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
wreckage piece تکه اتلاف
piece dye بطوریکپارچه رنگ کردن
head piece کلاه
he gave me a piece of a مشورای بمن داد
he gave me a piece of a پندی بمن داد
fowling piece تفنگ سبک برای شکار پرنده وحیوان کوچک
fowling piece تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
fowling piece تفنگ ساچمه زنی
fowling piece تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
flower piece گل کاری
flower piece ارایش گل
head piece سرصفحه
head piece ارایش
head piece هوش
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
night piece دورنمای شب
mantel piece گچبری دور بخاری
light piece سوار سبک شطرنج
kiching piece میخ چوبی بزرگ
heavy piece سوار سنگین شطرنج
head piece سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
head piece قسمت بالا
head piece ادراک ادم باهوش
flower piece تصویرگل
fitting piece تکه اتصالی
fitting piece بست
base piece پایه پایه استقرار
base piece کف
base piece قنداق
base piece قبضه مبنا
base piece توپ مبنا
base piece توپ اصلی
artillery piece جنگ افزارتوپخانه
artillery piece قبضه توپخانه
adaptor piece حلقه اتصال
base piece مقر
battle piece تصویرجنگ
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
field piece توپ صحرائی
facr piece قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
eye piece عدسی سر دوربین
cross piece تیر عرضی
contact piece کنتاکت
contact piece پلاتین
chimney piece ارایش روی بخاری
chimney piece پیش بخاری
center piece میانه
set piece قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
sea piece نقاشی منظره دریا
ridge piece کش بالای شیروانی
tail piece زه گیر ارایش ته فصل
knee piece زانو بند
service of the piece مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
swivel piece مدور دو راه
swivel piece مدور لنگر
tail piece سیم گر
test piece نمونه ازمایشی
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
test piece نمونه ازمایش
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
to piece a rope تیکه سر طناب دادن
to pick to piece پاره پاره کردن
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
reference piece توپ مبنا
piece de resistance امر مهم
piece goods کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com