English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
a stand-alone computer یک رایانه مستقل
Search result with all words
stand alone computer کامپیوتر مستقل
Other Matches
computer حسابگر الکترونی
computer اکامپیوتر
My Computer نشانهای که اغلب در گوشه سمت چپ در بالای صفحه نمایش در پنجره جاری قرار دارد. و حاوی مروری بر PC است
computer ماشین حساب
computer رایانه
computer کامپیوتر
computer ماشین حساب کامپیوتر
computer ماشین متفکر
computer شمارنده
computer ماشین الکترونیکی
to stand by گوش بزنگ بودن
stand for علامت چیزی بودن
stand first اول بودن
to stand for داوطلب بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
to stand by ایستادن وتماشا کردن
to stand for طرفداری کردن از
stand by دم دست بودن اماده خدمت
stand by حاضر بودن
stand for داوطلب بودن
stand for هواخواه بودن
stand out برجسته بودن
stand over معوق ماندن
stand out برجسته عالی
stand out دوام اوردن ایستادگی کردن
stand out حرکت کردن ناو به سمت دریا
to stand a. off کناره گرفتن
to stand at a بحالت خبردارایستادن
to stand behind پشت سر ایستادن
to stand between میانجی شدن
to stand or go between میانجی شدن
to stand by ایستادن
stand over عقب افتادن
stand by دم دست
stand off <idiom> دورنگه داشتن
it stand well with him بامن نظرمساعدی دارد
to take one's stand جای گزیدن
to take one's stand جا گرفتن
to stand up with رقصیدن با
stand out <idiom> موردتوجه بودن
to stand up for پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
to stand up وایستادن برخاستن
stand off <idiom> کنارماندن
stand in for someone <idiom> جانشین کسی بودن
Please stand up ! لطفا" بایستید !
stand by <idiom> نزدیک بودن
To stand someone up . کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
stand for <idiom> درفکر کسی بودن
i stand to it that جدا عقیده دارم که
stand for <idiom> سرحرف خود بودن
stand for <idiom> اجاره دادن
it stand well with him بامن خوب است
stand alone مستقل
stand over <idiom> زیر ذرهبین بردن
to stand in with any one با کسی هم پیمان بودن
come to a stand متوقف شدن
stand alone خودکفا
stand-alone <adj.> خود کفا [به تنهایی] [مستقل ]
stand alone وضعیت یکتا
stand alone به تنهایی
to stand in the way of مانع شدن
to stand out برجسته بودن
to stand out دوام یاایستادگی کردن
stand by <idiom> پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
stand up <idiom> مقاوم بودن
stand to انجام دادن
stand (someone) up <idiom> به سر قرار نرفتن
stand up for <idiom> جنگیدن برای
stand up to someone <idiom> شجاعت روبرو شدن را داشتن
take a stand on something <idiom> فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
to stand over معوق ماندن
stand سطح معمولی اب دریا
stand توقفگاه
stand مکث موضع
stand بساط ایستگاه
stand سه پایه دکه بساط دکان
stand پایه میز کوچک
stand مقام
stand شهرت
stand عهده دارشدن موقعیت
stand جایگاه گواه در دادگاه
stand سکوب تماشاچیان مسابقات
stand ایستگاه
stand توقفگاه وضع
stand تکیه گاه
stand مقر پایه
stand دوره سکون اب دریا
stand تحمل کردن
stand up برپاماندن
stand واداشتن
stand up روی پا ایستادن ایستاده
stand-up اهاردار وسفت
stand توقف
stand ایست کردن توقف کردن
stand ایستادن
stand ایست
to come to a stand ایستادن
to come to a stand متوقف شدن
to stand چیزیرادقیقا رعایت کردن
stand وضع
stand ماندن
stand up با استقامت
stand بودن واقع بودن
stand up اهاردار وسفت
stand-up برپاماندن
stand-up روی پا ایستادن ایستاده
stand-up با استقامت
stand قرار گرفتن
stand راست شدن
to stand د رچیزی پافشاری یا اصرارکردن
stand علامت یادبود
stand off دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand in شرکت کردن
stand off محشور نبودن
stand in جانشین هنرپیشه شدن
stand in عوض
stand off خصوصیات جنگ افزار هواپیما
stand-off سرد گریز کردن
stand-off مساوی یاهیچ به هیچ
take one's stand جاگرفتن
stand-off دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand-off محشور نبودن
stand off سرد گریز کردن
stand off مساوی یاهیچ به هیچ
stand-in شرکت کردن
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-in قرب ومنزلت
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-in جانشین هنرپیشه شدن
stand-in عوض
stand-off خصوصیات جنگ افزار هواپیما
stand مقاومت کردن
stand کمینگاه شکارچی
stand بستهای فولادی کورهای بلند
stand قسما ساکن دستگاه مقام نوردکاری
stand دفاع مداوم
stand پایه
to stand over عقب افتادن
stand طرز یا محل ایستادن کمانگیر
stand توده
stand water slack
to stand a. off دورایستادن
stand up f. جنگ اشکاریاعلنی
stand up to روبرو شدن با
stand in قرب ومنزلت
to come up to the stand بمیزان یا پایه معین رسیدن
take one's stand جا گزیدن
incremental computer وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
ibm computer ماشین حساب ای بی ام
hybrid computer کامپیوترترکیبی
ibm computer کامپیوتر ای بی ام
micro-computer ریزکامپیوتر
two address computer کامپیوتربا دو نشانی
independent computer manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
incremental computer کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
micro-computer خرد کامپیوتر
virtual computer کامپیوتر مجازی
micro-computer ریزرایانه
duplex computer کامپیوتر مضاعف
digital computer کامپیوتر دیجیتالی
digital computer کامپیوتر
digital computer کامپیوتر عددی
computer vendor فروشنده کامپیوتر
computer word کلمه کامپیوتری
digital computer کامپیوتر رقمی
desktop computer کامپیوتر رومیزی
dedicated computer کامپیوتر اختصاصی
control computer کامپیوتر کنترل
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
human computer امکانات تامین بهبود ارتباط بین کاربر و سیستم کامپیوتر
computer table میزکامپیوتر
hybrid computer کامپیوتر دو رگه
guest computer کامپیوتر مهمان
computer utility سودمندی کامپیوتر
computer utility خدمات کامپیوتری
four address computer کامپیوتر چهار نشانی
flight computer کامپیوتر پرواز
first generation computer کامپیوتر اصلی که از فناوری الکترونیکی بر پایه مقدار برای شروع تشکیل شده است
first generation computer کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
electronic computer کامپیوتر الکترونیکی
digital computer کامپیوتردیجیتال
synchronous computer کامپیوتر همگام
serial computer کامپیوتر نوبتی
second generation computer کامپیوتر نسل دوم
satellite computer کامپیوتر ماهوارهای
ruggedized computer کامپیوتر بادوام
programmed computer کامپیوتر برنامه ریزی شده
portable computer کامپیوتر قابل حمل
pocket computer کامپیوتر جیبی
serial computer کامپیوتر سری
serial computer کامپیوترنوبتی
synchronous computer کامپیوترهمزمان
talking computer کامپیوتر سخنگو
target computer کامپیوتر هدف
three address computer کامپیوتر با سه نشانی کامپیوتر سه ادرسه
source computer کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
source computer کامپیوتر منبع
slave computer کامپیوتر برده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com