English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
abutment-piece تیر کف
Other Matches
abutment حد
abutment پایه جناحی
abutment دیوار پشتیبان
abutment تکیه گاه نیمپایه
abutment پایه
abutment کرانپایه پایه کناری
abutment پایه کناری پل
abutment کنار
abutment طرف
abutment مرز
abutment اتصال
abutment نیم پایه
abutment پایه جناحی پشت بند دیوار
abutment بست دیوار نزدیکی
abutment مجاورت
abutment پا طاق
abutment [ساختار جامدی که فشار قوس یا شمع بر آن است.] [معماری]
arch abutment تکیه گاه قوس
gravity abutment گرانپایه وزنی
gravity abutment گرانپایه سنگین
to piece out کردن
think piece مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
piece of eight دلاراسپانیولی
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
to piece out دراز
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
one-piece لباسیکسره
by the piece بطورمقاطعه
by the piece ازروی کار کرد
to piece together بهم پیوستن
three piece درست شده از سه قسمت
piece وصله کردن
three piece سه پارچه
to piece out تیکه تیکه درست کردن
three piece سه تکه
piece تکه
piece اسلحه گرم
piece کمی
piece قدری
piece جورشدن
piece یک تکه کردن
piece ترکیب کردن
piece نمایشنامه قسمت بخش
piece قطعه ادبی یاموسیقی
piece سکه نمونه
piece عدد
piece فقره
piece مهره پارچه
piece دانه
piece قطعه
piece قبضه توپ یا تفنگ
piece قسمت
piece طغری
piece مهره شطرنج
piece سوار
piece پاره
piece قبضه سلاح
piece جزء
piece طغرا
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
museum piece تکه موزه
piece of writing مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
wreckage piece تکه اتلاف
head piece هوش
piece of cake <idiom> آسان
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
to piece a rope تیکه سر طناب دادن
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
to pick to piece پاره پاره کردن
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
corbel piece قسمتپیشآمده
crotch piece فاق
end piece انتهایدم
end-piece قطعهیانتهایی
one-piece coverall پوششیکتکه
one-piece suit لباسیکسره
toe piece مهرهرویپنجه
toe-piece قسمتجلویی
museum piece قدیمی غیرعادی
middle piece قطعهمیانی
wreckage piece تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
piece worker مقاطعه چی
piece-worker مقاطعه چی
piece worker پیمانکار
piece-worker پیمانکار
piece worker مقاطعه کار
piece-worker مقاطعه کار
piece-workers مقاطعه کار ها
time-piece ساعت
piece workers مقاطعه چی ها
piece-workers مقاطعه چی ها
piece workers پیمانکار ها
piece-workers پیمانکار ها
piece workers مقاطعه کار ها
a piece of advice یک راهنمایی
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
dragging-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
dragon-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
corbel-piece بالشتک
chimney-piece آذین شومینه
ashlar-piece سنگ بنا
altar-piece پرده نقاشی [یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
a piece of information یک تکه اطلاع
[piece of ] advice اندرز
[piece of ] advice مشورت
[piece of ] advice آگاهی
[piece of ] advice نصیحت
[piece of ] advice پند
time-piece زمان
test piece نمونه ازمایش
light piece سوار سبک شطرنج
fowling piece تفنگ سبک برای شکار پرنده وحیوان کوچک
fowling piece تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
fowling piece تفنگ ساچمه زنی
fowling piece تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
flower piece گل کاری
flower piece ارایش گل
flower piece تصویرگل
fitting piece تکه اتصالی
he gave me a piece of a پندی بمن داد
he gave me a piece of a مشورای بمن داد
head piece کلاه
knee piece زانو بند
kiching piece میخ چوبی بزرگ
heavy piece سوار سنگین شطرنج
head piece سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
head piece قسمت بالا
head piece ادراک ادم باهوش
head piece ارایش
head piece سرصفحه
fitting piece بست
field piece توپ صحرائی
facr piece قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
base piece پایه پایه استقرار
base piece کف
base piece قنداق
base piece قبضه مبنا
base piece توپ مبنا
base piece توپ اصلی
artillery piece جنگ افزارتوپخانه
artillery piece قبضه توپخانه
base piece مقر
battle piece تصویرجنگ
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
eye piece عدسی سر دوربین
cross piece تیر عرضی
set piece قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
contact piece کنتاکت
contact piece پلاتین
chimney piece ارایش روی بخاری
chimney piece پیش بخاری
center piece میانه
adaptor piece حلقه اتصال
mantel piece گچبری دور بخاری
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
piece work کار قطعهای
pinned piece اچمز
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pole piece قطبک
ridge piece کش بالای شیروانی
reference piece توپ مبنا
sea piece نقاشی منظره دریا
service of the piece مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
swivel piece مدور دو راه
swivel piece مدور لنگر
tail piece سیم گر
tail piece زه گیر ارایش ته فصل
test piece نمونه ازمایشی
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
piece part قطعه یک پارچه
piece mark شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
piece deresistance بخش عمده خوراک
piece de resistance کارپر اهمیت
piece de resistance فقره برجسته
piece de resistance امر مهم
piece de resistance خوراک اصلی
piece dye بطوریکپارچه رنگ کردن
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
piece goods کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
night piece دورنمای شب
to carry a piece at safety تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
jobber [piece worker] مقاطعه چی
BNC T piece connector فلزی به شکل ح T که کارت آداپتور را به انتهای دو بخش RG وصل میکند کابل Loaxial باریک در نصب شبکههای اینترنت به کار می رود
small piece of brick کلوک
tensile test piece نمونه ازمون کششی
to huddle up a piece of work کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
horn of pole piece شاخ قطبک
jobber [piece worker] پیمانکار
piece production cost ارزش تولید قطعه
To shave a piece of wood. قطعه چوبی راتراشیدن
It is an intricate piece of machinery. دستگاه ظریف ودقیقی است
reducing tee piece سه راه نقصانی
extended pole piece قطبک دراز شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com