Dictiornary-Farsi | account book | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
account book	دفتر حساب


Search result with all words

book of account	دفتر کل
book of account	دفتر روزنامه
book of account	دفترحساب
Other Matches

on my own account	بابت خودم
on my own account	بحساب خودم
on account of	علی الحساب
on account of	بواسطه
on account of	بعلت
on no account	به هیچ وجه
on no account	اصلا
on no account	به هیچ دلیل
on your own account	بابت خود [بحساب خود]
to take something into account	در نظر گرفتن چیزی
on account	علی الحساب
account	بررسی مقدار زمان و منابعی که هر کاربر شبکه یا سیستم Online استفاده میکند
to account	علی الحساب
not on any account	اصلا روی هیچ حسابی
to take something into account	چیزی را در حساب آوردن
I'm doing it on my own account, not for anyone else.	این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
on account of somebody [something]	ناشی از
on account of somebody [something]	به علت
on account of somebody [something]	به خاطر
No one sent me, I am here on my own account.	هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
take something into account <idiom>	بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
To consider . To take into account .	درنظر گرفتن
account for	توضیح دادن
account	کلمه رمز و حقوق دستیابی به شبکه یا سیستم Online
to take into account	اهمیت دادن به
account	رکورد نام کاربر
account	گزارش
account	بیان علت
account	سبب
account	شرح
account	مسئول بودن
account	حساب
account	وضع سود و زیان
account	حساب داشتن در بانک
account	اهمیت گزارش
account	نگهداری حسابها
account	حساب صورت حساب
account	نقل کردن
to t. to account	زیر account امده است
of no account	ناچیز
of no account	بی اهمیت
to take into account	درحساب اوردن
to take into account	درنظرگرفتن
account	شمردن
account	حساب کردن
account	محاسبه نمودن
account	حساب پس دادن
account	ذکر علت کردن
account	دلیل موجه اقامه کردن
account	تخمین زدن دانستن
account	صورت مبالغ دریافتی و پرداختی
account	نام یکتای کاربر در شبکه یا سیستم Online
account	مشتری
to make an account of	اهمیت دادن به
crypto account	حساب اعتبارات رمز
doubtful account	طلب مشکوک الوصول
to turn to account	مورداستفاده قراردادن سودبردن از
to turn to account	بهرمندشدن از ضایع نکردن
unit of account	واحد محاسبه
stock account	حساب موجودی
settlement of account	صلح
savings account	حساب پس انداز
overdrawn account	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
crypto account	حساب رمز
cost account	ذکر ارزش
call to account	مواخذه کردن از
call to account	حساب خواستن از
capital account	حساب دارایی وسرمایه
capital account	حساب سرمایه
cash account	حساب نقدی
to call to account	بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
charge account	حساب بدهی مشتری
how much can I overdraw on my account?	چقدر بیش از اعتبار می توانم از حسابم بردارم؟
closing of account	تفریغ حساب
to give an account of	گزارش و توضیح دادن
saving account	حساب پس انداز
realization account	حساب تسویه
money of account	پول محاسباتی
credit account	حساب اعتباری
sales for the account	فروش مدت دار
production account	حساب تولید
sales for the account	فروش نسیه
payment on account	قسط
on account payment	پیش پرداخت
payment on account	آنچه علی الحساب پرداخت میشود
what is the limit on my account?	حد اعتبار حساب من چقدراست؟
budget account	حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
onthat account	بان جهت
real account	حساب خرید املاک
loan account	حساب وام ها
return account	صورتحسابی که به برات رجوعی ضمیمه میشود
return account	حساب بازگشت
residuary account	حساب ترکه
By no means . By no account .	به هیچ وجه
realization account	حساب تبدیل دارائیهای شرکت به پول نقد
joint account	حساب مشترک
joint account	حساب بانکی مشترک
To take into account (consideration).	بحساب آوردن
You must account for every penny.	باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
real account	حساب دارایی غیرمنقول
onthat account	بان واسطه
account card	کارت حساب
account executive	متصدی رسیدگی به حساب مشتریها
checking account	حساب جاری
current account	حساب جاری
To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
bank account	حساب بانکی
account with [at] a bank	حساب بانکی
account code	کد اعتبارات
account cuurent	حساب جاری
checking account	حساب جاری بانکی
expense account	صورت هزینه حساب خرج
expense account	حساب مخارج
balance of account	مانده حساب
deposit account	حساب سپرده
deposit account	حساب پس انداز
account statment	صورتحساب
expense account	حساب هزینه
account number	شماره حساب
He wI'll give a good account of himself.	خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
profit and loss account	حساب سود و زیان
payment on open account	پرداخت در حساب جاری
balance on current account	مانده حساب جاری
banking deposit account	حساب سپرده بانکی
administrative crypto account	نگهداری اسناد و مدارک محرمانه
deposit fund account	اعتبار تشکیل سرمایه
current account balance	تراز حساب جاری
duties on buyer's account	حقوق گمرکی به عهده خریداراست
balance sheet account	حساب ترازنامه
deposit fund account	حساب تشکیل سرمایه
To open an account at the bank.	دربانک حساب بازکردن
communication security account	میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
payment on account [American English]	قسط
taking the public interest into account	استصلاح
Give me a full account of the events.	جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
I deposited the money in my bank account .	پول را به حساب بانکی ام ریختم
I'm not very hungry, so please don't cook on my account.	من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
to pay on account [American English]	یک قسط را پرداختن
Put it on my account. I'll foot the bill. Charge it to me.	بحساب من بگذار [پای من حساب کن ]
that book	این کتاب
that book	ان کتاب
book	فصل یاقسمتی از کتاب
that is my book	این
that is my book	کتاب من است
book value	ارزش دفتری
the a of a book	خوانندگان کتابی
this book is yours	این کتاب مال شما ست
to d. into a book	نگاه مختصر بکتابی کردن
the book is out of p	کتاب تمام شده است
your book	کتاب شما
book	اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book	شماره بازیگرخطاکار
book	دفتر
book	ثبت کردن
book	مجلد دفتر
you are welcome to my book	بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
your book	کتابتان
book	درکتاب یادفترثبت کردن
book	بداخلاق
with out book	برون سند کتابی ازبر
very many book	کتابهای خیلی زیاد
book	کتاب
book	رزرو کردن توقیف کردن
to book something	چیزی را رزرو کردن
i will t. you for the book	شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
it was a p to another book	مقدمه کتاب دیگربود
book one	کتاب نخست
book one	جلد نخستین
here is my book	اینست کتاب من
book value	ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
to book something	چیزی را سفارش دادن
book value	بهای دفتری
by the book	ازروی کتاب
by the book	کتابی
here is my book	کتاب من اینها
i had never seen such a book	من هرگز چنین کتابی ندیده ام
book value	ارزش ثبت شده در دفتر
what is this book worth?	این کتاب چقدر ارزش دارد
white book	کتاب سفید
white book	ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
word book	واژه نامه
word book	قاموس
throw the book at <idiom>	شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
People of the Book	پیروان کتاب مقدس [ دین]
word book	کتاب لغت
woman of the book	کتابیه
word book	کتاب لغت
winter book	تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
year book	سالنامه
prayer book	نماز نامه
waste book	دفتر باطله
to gut a book	جوهرمطالب کتابیراکشیدن
to license a book	اجازه چاپ کتابی را دادن
to put any one through a book	کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to read a book	کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to subscribe for a book	پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن
the forthcoming book	کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
book keeping	حسابداری [حسابداری]
when reading a book	در حال خواندن کتابی
spine of the book	تیرهپشتیکتاب