English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
account code کد اعتبارات
Other Matches
account محاسبه نمودن
account مسئول بودن
account حساب
account وضع سود و زیان
account اهمیت گزارش
account نگهداری حسابها
account شرح
account سبب
account حساب پس دادن
account ذکر علت کردن
account دلیل موجه اقامه کردن
account تخمین زدن دانستن
account نقل کردن
account حساب صورت حساب
account گزارش
account بیان علت
account مشتری
on account علی الحساب
on account of بعلت
on account of بواسطه
on my own account بحساب خودم
on my own account بابت خودم
on no account به هیچ وجه
on no account اصلا
to t. to account زیر account امده است
to take into account درحساب اوردن
account صورت مبالغ دریافتی و پرداختی
account نام یکتای کاربر در شبکه یا سیستم Online
account رکورد نام کاربر
account کلمه رمز و حقوق دستیابی به شبکه یا سیستم Online
account بررسی مقدار زمان و منابعی که هر کاربر شبکه یا سیستم Online استفاده میکند
to take into account اهمیت دادن به
to take into account درنظرگرفتن
on no account به هیچ دلیل
account حساب کردن
to account علی الحساب
on account of somebody [something] به خاطر
to take something into account چیزی را در حساب آوردن
on account of somebody [something] ناشی از
on account of somebody [something] به علت
account for توضیح دادن
not on any account اصلا روی هیچ حسابی
of no account بی اهمیت
of no account ناچیز
to take something into account در نظر گرفتن چیزی
I'm doing it on my own account, not for anyone else. این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
account حساب داشتن در بانک
on account of علی الحساب
To consider . To take into account . درنظر گرفتن
take something into account <idiom> بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
on your own account بابت خود [بحساب خود]
account شمردن
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
book of account دفتر کل
onthat account بان جهت
crypto account حساب اعتبارات رمز
book of account دفترحساب
on account payment پیش پرداخت
onthat account بان واسطه
doubtful account طلب مشکوک الوصول
joint account حساب مشترک
book of account دفتر روزنامه
return account حساب بازگشت
money of account پول محاسباتی
loan account حساب وام ها
crypto account حساب رمز
capital account حساب سرمایه
joint account حساب بانکی مشترک
capital account حساب دارایی وسرمایه
call to account حساب خواستن از
cost account ذکر ارزش
call to account مواخذه کردن از
charge account حساب بدهی مشتری
closing of account تفریغ حساب
cash account حساب نقدی
overdrawn account حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
payment on account آنچه علی الحساب پرداخت میشود
payment on account قسط
to turn to account بهرمندشدن از ضایع نکردن
unit of account واحد محاسبه
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
credit account حساب اعتباری
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
To take into account (consideration). بحساب آوردن
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
By no means . By no account . به هیچ وجه
what is the limit on my account? حد اعتبار حساب من چقدراست؟
how much can I overdraw on my account? چقدر بیش از اعتبار می توانم از حسابم بردارم؟
to give an account of گزارش و توضیح دادن
account with [at] a bank حساب بانکی
to turn to account مورداستفاده قراردادن سودبردن از
production account حساب تولید
real account حساب خرید املاک
real account حساب دارایی غیرمنقول
realization account حساب تسویه
realization account حساب تبدیل دارائیهای شرکت به پول نقد
residuary account حساب ترکه
return account صورتحسابی که به برات رجوعی ضمیمه میشود
sales for the account فروش نسیه
sales for the account فروش مدت دار
saving account حساب پس انداز
savings account حساب پس انداز
settlement of account صلح
stock account حساب موجودی
to make an account of اهمیت دادن به
to call to account بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
deposit account حساب سپرده
account executive متصدی رسیدگی به حساب مشتریها
account number شماره حساب
expense account حساب هزینه
current account حساب جاری
checking account حساب جاری
checking account حساب جاری بانکی
account statment صورتحساب
balance of account مانده حساب
deposit account حساب پس انداز
account cuurent حساب جاری
account card کارت حساب
expense account حساب مخارج
bank account حساب بانکی
expense account صورت هزینه حساب خرج
account book دفتر حساب
banking deposit account حساب سپرده بانکی
duties on buyer's account حقوق گمرکی به عهده خریداراست
balance sheet account حساب ترازنامه
deposit fund account حساب تشکیل سرمایه
deposit fund account اعتبار تشکیل سرمایه
balance on current account مانده حساب جاری
communication security account میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
current account balance تراز حساب جاری
To open an account at the bank. دربانک حساب بازکردن
payment on open account پرداخت در حساب جاری
He wI'll give a good account of himself. خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
administrative crypto account نگهداری اسناد و مدارک محرمانه
profit and loss account حساب سود و زیان
I'm not very hungry, so please don't cook on my account. من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
payment on account [American English] قسط
to pay on account [American English] یک قسط را پرداختن
taking the public interest into account استصلاح
I deposited the money in my bank account . پول را به حساب بانکی ام ریختم
Give me a full account of the events. جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
Put it on my account. I'll foot the bill. Charge it to me. بحساب من بگذار [پای من حساب کن ]
code name اسمرمز
two out of five code رمز دو از پنج
code value ارزش رمز
code قانون
op code رمز عمل
op code رمزالعمل
op code بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
M out of N code هر حرف معتبر که طول 2 بیت دارد باید حاوی M بیت دودویی "یک " باشد
op code code OPeration
p code روشی برای ترجمه کد منبع به یک کد واسط بنام کد Pتوسط یک کامپایلر
M out of N code سیستم کدگذاری حاوی تشخیص خطا
code برنامه دستورالعمل ها
code کد
code علامت
code کتاب قانون قرارداد
code برنامه دستورالعملها
code رمزی کردن
code رمز
code رمز کردن
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
code شماره
code نظام نامه
code قانون قاعده مقرر
code نشانه قراردادی
code تبدیل دستورات یا داده به فرم دیگر
code سیستم علامتها و اعداد و حروف که فضای خاصی دارد
code مجموعه قوانین
bar code رمز میلهای
progression code رمز تصاعدی
relocatable code برنامه جابجاپذیر
to crack a code رمزی [گاوصندوق یا رایانه] را شکندن
professional code ضوابط حرفهای
pseudo code شبه دستورالعمل
relative code کد نسبی
redundant code رمزافزونه
redundant code یک مقدار دهدهی کدشده به باینری با یک بیت اضافی تست
reentrant code برنامههای اسمبلی تولیدشده توسط ماشین
reflected code سیستم کد گذاری که نمایش دو رویت اعداد دهی با یک بیت در زمان از یک عدد به بعدی تغییر میکند
code of practice ایین کار
registration code قانون ثبت اسناد
r.m.a. color code علایم رنگی جامعه رادیوسازان
quibinary code رمز پنج دویی
pseudo code شبه کد
pseudo code شبه برنامه
marine code علامت
panel code علامت رمزپرده شناسایی
marine code رمز
bar code دادهای که به صورت مجموعهای از خطهای چاپی با پهنای مختلف نمایش داده شده است
order code رمز دستور
optimum code برنامه بهینه دستورالعملهای بهینه
optimized code برنامه بهینه
operations code رمز عملیاتی
operations code کد عملیاتی
operational code کد عملیاتی
operation code رمز عمل
bar code وسیله نوری ای که داده را از بار کد می خواند
weather code پیام رمز هواشناسی یاهواسنجی
operation code کد عملیاتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com