English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
accumulation point نقطه تجمع
Other Matches
accumulation تجمع
accumulation تراکم
accumulation انباشت
accumulation ذخیره انباشتگی
accumulation توده
accumulation جمع اوری
accumulation [مجموعه ای از ویژگی های معماری مشتق شده از دوره های مختلف تاریخی با ترتیب زمانی مشخص]
capital accumulation انباشت سرمایه
theory of accumulation نظریه انباشته
capital accumulation تراکم سرمایه
accumulation time زمان تحت تعمیر بودن وسیله
accumulation of capital تراکم سرمایه
accumulation of capital انباشت سرمایه
accumulation of snow توده برف
annual accumulation of sediment سال اورد ته نشست
annual accumulation of sediment ته نشست سالانه
rate of capital accumulation نرخ تراکم سرمایه
desired rate of capital accumulation نرخ تراکم سرمایه مطلوب
point to point line خط نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point نقطه گذاری کردن
point نشان میدهد
point محل یا موقعیت
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point محل
point پوینت
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point باریک کردن
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point اصل
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point نقطه نوک
point دماغه
point حد
point مرکز راس حد
point جهت مرحله
the point is اصل مطلب این است
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point محل مرکز
point درصد
point محل شروع چیزی
point مقصود
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point نقط ه
to come to a point باریک شدن
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point نقطه صفر
to the point مربوط بموضوع
to the point بجا
in point مناسب
try for point تلاش برای کسب امتیاز
in point بجا
in point در خور
to come to a point بنوک رسیدن
three point فن 3 امتیازی کشتی
far point برد بینایی
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point out <idiom> توضیح دادن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
point to point نقطه به نقطه
The point is that… چیزی که هست
point four اصل چهار
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
to point to something به چیزی متوجه کردن
to point to something به چیزی اشاره کردن
on the point of going در شرف رفتن
point نوک
point سر
point نقطه
point نکته
point ماده اصل
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
not to the point خارج از موضوع
not to point پرت بیجا
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point نوک گذاشتن
not to point بیرون از موضوع
near point نقطه نزدیک
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
point موضوع
point جهت
point قطبهای باطری یاپلاتین
point نشان دادن
point متوجه ساختن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point اشاره کردن
point امتیاز
point راس
point رسد نوک
point هدف گیری کردن
point نشانه روی کردن
point به سمت متوجه کردن
point خاطر نشان کردن
point مسیر
point گوشه دارکردن
point تیزکردن
point پایان
point هدف
point نمره درس پوان
point نوکدار کردن
point مرحله قله
point درجه امتیاز بازی
release point نقطه رهایی
point of inflexion نقطه عطف
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard نقطه دید
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of inflection نقطه عطف
point of sight نقطه دید
point of impact نقطه اصابت
rear point قسمت نوک عقب دار
reentry point نقطه بازگشت
reference point نقطه مبنا
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
reentry point نقطه باز گذشت
point of intersection نقطه تلاقی
point of intersection نقطه تقاطع
point of loading نقطه بارگیری
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of intersection نقطه بهم رسید
rear point اخرین قسمت عقب دار
point of support نقطه اتکا
point of support تکیه گاه
point of symmetry نقطه تقارن
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system شرط بندی براساس امتیاز
point target هدف کوچک
point target اماج نقطهای
quiescent point نقطه استراحت
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
projection of a point خط مصور
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point تصویر نقطه
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point نقطه جاری شدن
pour point نقطه ریزش
pour point نقطه سیلان
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
point spread امتیاز قابل انتظار
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
radix point نقطه ممیز
symmetry point نقطه تقارن
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point of weld نقطه جوش
point operation عمل نقطهای
point particle ذره نقطهای
point plotting رسم نقطه
point protector سرمداد
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
radix point نقطه مبنا
point scale مقیاس امتیازی
point size اینچ
radix point ممیز
principle point مبداء اصلی
point of impact محل اصابت گلوله
neutral point نقطه صفر
penetration point درجه نفوذ
percentile point نقطه صدکی
pickup point نقطه سوار شدن یا سوارکردن
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
pin point کشف کردن
pin point پیدا کردن
pin point تعیین محل کردن
pin point تعیین دقیق نقاط
pin point اتی
pin point نقطهای
pivot point نقطه مفصلی
pivot point لولائی
pivot point نقطه چرخش ناو
pivot point نقطه نشانه
pivot point مرکز چرخش
plate point نقطه پلیت
orbit point نقطه لولای چرخش هواپیمادر هوا
object point مقصد
optimum point نقطه ایده ال
neutral point نقطه نول
nodal point نقطه اغاز
nodal point نقطه ایست
nodal point صفحه گرهی
nodal point نقطه گرهی
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
null point نقطه صفر
object point سمت مورد توجه
objective point سمت مورد توجه
objective point مقصد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com