English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
acid alizarian blue black ابی سیر الیزارین اسیدی
Other Matches
acid blue ابی اسیدی
blue-black آبیپررنگ
black and blue کبود و سیاه
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
to beat black and blue کوفته یاکبودکردن
acid alizarin black سیاه الیزارین اسیدی
blue اسمان
blue نیلی
blue آبی
out of the blue <idiom> غیرمتقربه
to look blue افسرده یابوربنظرامدن
ox blue ابی سیرمایل به ارغوانی
out of the blue غیر منتظره
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
go off into the blue ناپدید شدن
blue اسمان نیلگون
the blue دریا
the blue اسمان
go off into the blue آب شد و به زمین رفت
peacock blue رنگ ابی مایل بسبز
prussian blue نیل فرنگی
prussian blue رنگدانه ابی رنگ اهن دار
peacock blue رنگ ابی طاووسی
prussian blue ابی پروس
blue-blooded نجیب زاده
powder blue نیل رخت شویی
blue blooded نجیب زاده
powder blue گردلاجوردفرنگی
paris blue جوهرابی روشن
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue anealing بازپخت ابی رنگ
methyl blue ابی متیل
milori blue ابی میلوری
navy blue کبود
navy blue ابی سیر
a bolt from the blue مثل عجل معلق
a bolt from the blue از غیب
once in a blue moon گاه گاهی
once in the blue moon خیلی بندرت
oxford blue ابی سیر مایل به ارغوانی
paris blue یکجور نیل فرنگی
blue bark گزارش حرکت
slate blue رنگ ابی مایل به خاکستری
teal blue رنگ ابی مایل به خاکستری
blue laws قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
big blue ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
big blue IB
big blue نام غیر رسمی IBM
true-blue پیرو متعصب
blue fox سگ روباه
ice-blue آبیکمرنگ
electric-blue آبیروشن
alkali blue ابی قلیا
blue ball توپآبی
blue beam اشعهآبیکلاهکآبی
blue cap صدفکبود
blue mussel صدفدوکفهایآبی
blue tit پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue laws قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue law قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
sky blue اسمانی
sky blue نیلگونی
sky blue رنگ ابی اسمان
It tends to be blue . It is bluish. بیشتر برنگ آبی می زند
steel blue رنگ ابی فولادی
once in a blue moon <idiom> به ندرت
blue in the face <idiom> آرام گرفتن
She comes here once in a blue moon . سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
I kept saying it tI'll I was blue in the face. آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
thumb blue نیل گلولهای یاقالبی
thymol blue ابی تیمول
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
to by blue muder فریاد کردن
to by blue muder دادزدن
true-blue هوادار دو آتشه
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue print زمینه ابی
blue print رسم فنی
blue mud گل کبود
blue moon مدت طولانی
blue moon زمان دراز
blue liner مدافع
blue line خط دفاعی هاکی
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue jay زاغ کبود
blue jacket سرباز نیروی دریائی
blue gun لوله پرتاب ابی
blue forces نیروهای ابی
blue forces نیروهای خودی
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue print فون ابی
blue print تون پلات ابی
blue shift جابجایی به سوی ابی
blue chip سهام مرغوب
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue-chip سهام مرغوب
blue water دریای ازاد
intense blue ابی سیر
king's blue رنگ ابی متوسط
dark blue سرمه ای
dark blue ابی سیر
cobalt blue لاجورد
light blue کبود
bromthymol blue ابی برم تیمول
bright blue لاجوردی
blue vitriol کات کبود
blue eyed ابی چشم
blue eyed زاغ
blue jeans شلوار کار ابی رنگ
blue jeans شلوارکاوبوی
blue collar کارگری
blue-collar کارگری
blue [joke] <adj.> خشن [جوک]
indigo blue ابی ایندیگو
blue blood عضو طبقه اشراف
blue blood نجیب زاده اشراف زاده
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue book هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue book کتاب ابی
blue [joke] <adj.> زمخت [جوک]
blue brittle شکستگی ابی
blue devil دیو
blue devil ال
blue bark تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue bell گزارش جنایت
blue devil افسردگی
blue book هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue bell گزارش بدرفتاری
blue brittleness شکنندگی ابی رنگ
royal blue رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
his coat was in blue velvet مخمل ابی بود
his coat was in blue velvet نیمتنه اش
blue beam magnet مغناطیس اشعه ابی
green with a blue tint سبز مایل به ابی
blue-eyed boy دراصطلاح"تافتهجدابافته"
blue or copper vitriol کات کبود
the greenish hue of blue حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
blue collar employees کارگران
blue or copper vitriol زاج کبود
blue ribbon program برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
She talked tI'll she was blue in the face . آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
red, green, blue سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
blue yellow blindness رنگ کوری ابی- زرد
red, green, blue سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
white with blue stripes سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
red green blue monitor مانیتور قرمز- سبز- ابی
blue chip personal computer IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
To be between the devil and the deep blue sea. راه پس وپیش نداشتن
to drink till alls blue مست شدن
to drink till alls blue بحدمستی نوشیدن
to drink till alls blue پاتیل شدن
acid value عدد اسیدی
acid ترشرو
acid ترش
acid ترشا
acid اسید
acid محک
acid جوهر
acid حامض
acid جوهراسید
acid سرکه مانند دارای خاصیت اسید
acid بداخلاق بدجنسی
black سیاه
to black out قلم زدن
in the black <idiom> سود بردن
black سیاهی
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black d. دم گاز خفه کننده
black بی رنگ
black out قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
black out حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
look black متغیر بنظر امدن
black زشت
black بازیگر دوم شطرنج
to black out سیاه کردن
black تهدید امیز عبوسانه
black سیاه رنگی
black سیاه کردن
black out خاموشی
black تیره
black سیاه رنگ
black سیاه شده
black بستانکار بودن در حساب
black چرک وکثیف
he went there in black اوبا جامه سیاه انجا رفت
black دوده لباس عزا
acid rain باران اسیدی
lactic acid اسید لاتیک بفرمول 3O6H 3C
carbolic acid اسید فنیک
aceric acid جوهر
carbonic acid گاز اسید کربونیک
acetic acid استیک اسید
acid test محک
phosphoric acid اسید فسفریک
santalic acid جوهر صندل
acid lining لایه اسیدی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com