Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
active center
مرکز فعال
Other Matches
center to center method
روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
active
پرتحرک
active
کارگر
active
موثر
active
اکتیو
active
اژیر کنشی کاریک
active
فایلی که روی آن کار انجام میشود
active
دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
active
اطلاعات را رد و بدل میکند
active
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
self active
فاعل در نفس خود
active
یکان کادر
active
نظامی کادر
active
معلوم
active
باربح
active
تنزل بردار
active
دایر
active
حاضر بخدمت
active
فعال
active
ساعی
active
کاری
active
متعدی مولد
active
کنش ور
active
هدف فعال خط مشی فعال
active
عامل
active
کنش گر
active
فعال کنشی
active site
موضع فعال
active site
محل فعال
active rope
طناب اصلی کوهنوردی
active program
برنامه دائر
active program
برنامه فعال
active sodomy
بچه بازی
active sodomy
لواط
active sodomy
لواطه
active sonar
سونار فعال
active sonar
رادار دریایی فعال
active sonar
ردیاب فعال
active status
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
active power
توان موثر
active plate
صفحه موثر
active index
شاخص فعال
active installation
تاسیسات فعال
active installation
قسمت فعال
active lines
خطهای فعال
active list
فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
active material
ماده موثر
active material
مواد عامل
active material
موادی که خاصیت تجزیه دارند
active mine
مین فعال
active mine
مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
active officer
افسر کادر
active officer
افسر کادر ثابت
active index
ایندکس فعال
active status
خط مشی فعال توپخانه
an active remedy
چاره موثر
an active remedy
درمان کاری
an active volcano
اتشفشان در حال کار یاروشن
active tracking
مولدردیاب
pro-active
گرایش به ایجاد وقایع
verb active
فعل متعدی
verb active
فعل معلوم
the active voice
فعل معلوم
radio active
دارای تشعشع اتمی
radio active
رادیواکتیو
optically active
فعال نوری
an active man
مرد ساعی
an active man
مرد کاری
an active debt
بدهی با ربح
active stock
موجودی فعال
active stock
موجودی انبار که مورد استفاده قرارمیگیرد
active therapy
درمان فعال
active vocabulary
واژگان فعال
active window
پنجره فعال
active zone of well
حوزه فعال چاه
active zone of well
حوزهای که چاه را تغذیه میکند
active force
نیروی فعال
politically active
از لحاظ سیاسی پرتحرک
the active voice
معلوم
active aircraft
هواپیمای فعال
active storage
گنجایش مفید
active carbon
کربن فعال
active cell
سلول فعال
active cell
سل فعال
active cell
خانه کاری
active centers
مراکز فعال
active component
مولفه موثر
active conductor
سیم برق دار
active current
شدت موثر
active database
پایگاه دادههای فعال
active defense
پدافند عامل
active capacity
گنجایش مفید
active service
خدمت زیر پرچم
active balance
مانده مثبت
active aircraft
هواپیمای درگیر در رزم
active algolagnia
ازارگری جنسی
active absorption
جذب فعال
active a ccount
حساب متحرک یا جاری
active service
خدمت کادرثابت
active analysis
تحلیل فعال
active area
ناحیه فعال
active army
ارتش کادر
active army
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
active avoidance
اجتناب فعال
active balance
مانده فعال
active defense
دفاع عامل
active hydrogen
هیدروژن فعال
active file
فایل فعال
active file
پرونده فعال
active emf
نیروی برق رانی موثر
active element
عنصر عمل کننده
active element
عنصر عامل
active element
مولفه موثر
active element
عنصر کنشی
active element
عنصر فعال
active device
دستگاه کنشی
active device
دستگاه فعال
active duty
خدمت کادر ثابت
active balance
موازنه مثبت
active duty
ارتش کادر
active labor force
نیروی کار فعال
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
surface active agents
مواد فعال در سطح
the active powers of the mind
قوای عامله متحر
active acoustic torpedo
اژدر صوتی عامل
active fiscal policy
منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
active homing guidance
هدایت خودکار با استفاده ازامواج ارسالی یا دریافتی
active air defense
پدافند عامل هوایی
active earth pressure
رانش کاری خاک
active participial abjective
صفت اسم فاعلی
active participial abjective
اسم فاعلی که بطورصفات بکار رود
active earth pressure
رانش محرک خاک
active earth pressure
رانش موثر خاک
active earth pressure
فشار عامل خاک
active duty for training
اموزش زیر پرچم
active federal service
خدمت کادر
active federal service
قسمت کادر
command active sonobuoy system
وسیله اکتشاف زیردریایی
center
نقطه گره
center
متمرکز نقطه اتکاء
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center
متمرکز کردن
center
تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center
سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
off center
خارج از مرکز
center
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center
نقط ه میانی چیزی
center
سانتر
center
کیان
off-center
<idiom>
عجیب وغریب
center
میان
center
مرکز
center
وسط ونقطه مرکزی
center
درمرکز قرارگرفتن
center
تمرکز یافتن
center
مجمع
center
گروه مرکزی
education center
مرکز اموزش
documentation center
مرکز اسناد
direction center
مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
direction center
مرکز هدایت عملیات
diffracting center
مرکز پراشنده
dead center
نقطه مرگ
dead center
مرکز سکون و بی حرکتی
education center
اموزشگاه
feeding center
مرکز تغذیه
local center
مرکز محلی
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
inversion center
مرکز وارونگی
information center
مرکز اطلاعات
four center arch
قوس جناغی چهار پرگاری
filter center
مرکزتوزیع اطلاعات
filter center
مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
data center
مرکز داده
data center
مرکز داده ها
cost center
تمرکز هزینه
community center
ساختمان محل انجمن
communication center
مرکزارتباطات
communication center
مرکز مخابرات
chiral center
مرکز کایرال
center web
مرکز چرخ
center web
هسته
center stripe
خط میانی زمین
community center
مرکزاجتماع
computer center
مرکز کامپیوتر
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center
مرکز هزینه زا
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
convalescent center
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center
مرکزکنترل
control center
مرکز کنترل عملیات
computing center
مرکز محاسبات
center strop
نوار پهن تور تنیس
wheel center
مرکز چرخ
signal center
مرکز پیام
signal center
مرکزارتباطات
signal center
مرکز مخابرات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com