Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
active power
توان موثر
Other Matches
hunger for power
[craving for power]
میل شدید به قدرت
active
پرتحرک
active
کارگر
active
اکتیو
active
اژیر کنشی کاریک
active
فایلی که روی آن کار انجام میشود
active
دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
active
اطلاعات را رد و بدل میکند
active
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
self active
فاعل در نفس خود
active
موثر
active
یکان کادر
active
نظامی کادر
active
معلوم
active
باربح
active
تنزل بردار
active
دایر
active
فعال
active
حاضر بخدمت
active
ساعی
active
کاری
active
متعدی مولد
active
کنش ور
active
کنش گر
active
فعال کنشی
active
هدف فعال خط مشی فعال
active
عامل
active file
فایل فعال
active hydrogen
هیدروژن فعال
active index
ایندکس فعال
active file
پرونده فعال
active emf
نیروی برق رانی موثر
active element
عنصر عمل کننده
politically active
از لحاظ سیاسی پرتحرک
active element
عنصر عامل
active element
مولفه موثر
active element
عنصر کنشی
active index
شاخص فعال
active installation
تاسیسات فعال
active program
برنامه دائر
active program
برنامه فعال
active plate
صفحه موثر
active officer
افسر کادر ثابت
active officer
افسر کادر
active mine
مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
active mine
مین فعال
active material
موادی که خاصیت تجزیه دارند
active material
ماده موثر
active list
فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
active force
نیروی فعال
active lines
خطهای فعال
active installation
قسمت فعال
active rope
طناب اصلی کوهنوردی
active element
عنصر فعال
active area
ناحیه فعال
active army
ارتش کادر
active army
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
active avoidance
اجتناب فعال
active balance
مانده فعال
active balance
موازنه مثبت
active balance
مانده مثبت
active capacity
گنجایش مفید
active storage
گنجایش مفید
active carbon
کربن فعال
active cell
سلول فعال
active cell
سل فعال
active cell
خانه کاری
active analysis
تحلیل فعال
active algolagnia
ازارگری جنسی
active duty
خدمت کادر ثابت
active device
دستگاه کنشی
active device
دستگاه فعال
active defense
دفاع عامل
active defense
پدافند عامل
active database
پایگاه دادههای فعال
active current
شدت موثر
active conductor
سیم برق دار
active component
مولفه موثر
active a ccount
حساب متحرک یا جاری
active absorption
جذب فعال
active aircraft
هواپیمای فعال
active aircraft
هواپیمای درگیر در رزم
active center
مرکز فعال
active site
محل فعال
optically active
فعال نوری
an active remedy
درمان کاری
an active remedy
چاره موثر
verb active
فعل معلوم
an active man
مرد ساعی
an active man
مرد کاری
an active debt
بدهی با ربح
active zone of well
حوزهای که چاه را تغذیه میکند
active zone of well
حوزه فعال چاه
an active volcano
اتشفشان در حال کار یاروشن
active tracking
مولدردیاب
radio active
رادیواکتیو
radio active
دارای تشعشع اتمی
active material
مواد عامل
the active voice
معلوم
the active voice
فعل معلوم
verb active
فعل متعدی
pro-active
گرایش به ایجاد وقایع
active sonar
رادار دریایی فعال
active window
پنجره فعال
active vocabulary
واژگان فعال
active site
موضع فعال
active service
خدمت زیر پرچم
active centers
مراکز فعال
active sonar
ردیاب فعال
active service
خدمت کادرثابت
active duty
ارتش کادر
active status
خط مشی فعال توپخانه
active stock
موجودی فعال
active sonar
سونار فعال
active status
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
active sodomy
لواط
active stock
موجودی انبار که مورد استفاده قرارمیگیرد
active therapy
درمان فعال
active sodomy
بچه بازی
active sodomy
لواطه
active participial abjective
صفت اسم فاعلی
active participial abjective
اسم فاعلی که بطورصفات بکار رود
the active powers of the mind
قوای عامله متحر
surface active agents
مواد فعال در سطح
active acoustic torpedo
اژدر صوتی عامل
active air defense
پدافند عامل هوایی
active duty for training
اموزش زیر پرچم
active earth pressure
فشار عامل خاک
active earth pressure
رانش موثر خاک
active fiscal policy
منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
active federal service
قسمت کادر
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
active homing guidance
هدایت خودکار با استفاده ازامواج ارسالی یا دریافتی
active federal service
خدمت کادر
active labor force
نیروی کار فعال
active earth pressure
رانش کاری خاک
active earth pressure
رانش محرک خاک
command active sonobuoy system
وسیله اکتشاف زیردریایی
power saw
دستگاه اره
in power
دارای اختیارات
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
power saw
اره ماشینی
power 0
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power down
قطع نیرو
power on
روشن کردن
power i
طرح شماره یک بازی با سه مدافع
outside power
جریان خارجی
power down
قطع برق خاموش کردن
p in power to do something
عدم نیروبرای کردن کاری
in power
صاحب مقام
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
will-power
قدرت اراده
will-power
عزم راسخ
will-power
تصمیم
will to power
قدرت خواهی
useful power
توان مفید
useful power
قدرت مفید
e. power
قوه مجریه
e. power
نیروی اجرایی
will-power
اراده
power up
روشن کردن
power up
برق
power
شدت
power
دولت
power
زور بکاربردن
power
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power
خاموش کردن یک وسیله
power
اقتدار و اختیار
to the power of
[three]
به توان
[سه]
[ریاضی]
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
power
توان
power
توانایی
power
قوه
[ریاضی]
power
توان
[ریاضی]
power
توان از دست رفته
power
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
power
توان برقی
power
نیرو
power
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power
مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power
قدرت نیرو
power
انرژی
power
قوه
power
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power
نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power
حذف توان کامپیوتر
power
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power
راندن
power
قوه یا توان
power
دستگاه برقی
power
قدرت دیدذره بین
power
برقی
power
اقتدار سلطه نیروی برق
power
برق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com