Dictiornary-Farsi | active tracking | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 157 (2 milliseconds)

English	Persian
active tracking	مولدردیاب


Other Matches

tracking	ردگیری
tracking	ردیابی
tracking	ایز چرخ
tracking	رد چرخ
tracking	پیگردی
cursor tracking	حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
radar tracking	تعقیب به وسیله رادار ردیابی هدفها به وسیله رادار
aided tracking	ردگیری پیشرفته
aided tracking	سیستم ردیابی خودکار سیستم تعقیب خودکار هدفها
automatic tracking	تعقیب خودکار
blade tracking	مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
tracking stations	ایستگاه ردیابی
tracking station	ایستگاه ردیابی
tracking symbol	نماد پیگردی
carbon tracking	باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
tracking resistance	استحکام جریان خزشی
tracking index	فهرست شماره ترتیب مسیرهای تعقیب
elevation tracking	دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
tracking symbol	علامت کوچکی روی صفحه نمایش تصویر که محل مکان نما را نشان میدهد
active	دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
active	اطلاعات را رد و بدل میکند
active	فایلی که روی آن کار انجام میشود
active	مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
active	کاری
self active	فاعل در نفس خود
active	اژیر کنشی کاریک
active	ساعی
active	عامل
active	فعال کنشی
active	کنش گر
active	کنش ور
active	متعدی مولد
active	معلوم
active	باربح
active	تنزل بردار
active	دایر
active	حاضر بخدمت
active	فعال
active	هدف فعال خط مشی فعال
active	موثر
active	پرتحرک
active	اکتیو
active	کارگر
active	یکان کادر
active	نظامی کادر
active sodomy	لواط
active sodomy	لواطه
active sonar	سونار فعال
active sonar	رادار دریایی فعال
active material	مواد عامل
active sonar	ردیاب فعال
active status	وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
active status	خط مشی فعال توپخانه
active stock	موجودی فعال
active sodomy	بچه بازی
active material	موادی که خاصیت تجزیه دارند
active mine	مین فعال
active officer	افسر کادر ثابت
active plate	صفحه موثر
active power	توان موثر
active program	برنامه فعال
active program	برنامه دائر
active rope	طناب اصلی کوهنوردی
active site	محل فعال
active site	موضع فعال
active mine	مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
active officer	افسر کادر
active therapy	درمان فعال
active vocabulary	واژگان فعال
active stock	موجودی انبار که مورد استفاده قرارمیگیرد
radio active	رادیواکتیو
radio active	دارای تشعشع اتمی
the active voice	معلوم
the active voice	فعل معلوم
politically active	از لحاظ سیاسی پرتحرک
verb active	فعل معلوم
verb active	فعل متعدی
pro-active	گرایش به ایجاد وقایع
optically active	فعال نوری
active force	نیروی فعال
active window	پنجره فعال
active zone of well	حوزه فعال چاه
active zone of well	حوزهای که چاه را تغذیه میکند
an active volcano	اتشفشان در حال کار یاروشن
an active debt	بدهی با ربح
an active man	مرد کاری
an active man	مرد ساعی
an active remedy	چاره موثر
an active remedy	درمان کاری
active material	ماده موثر
active service	خدمت کادرثابت
active carbon	کربن فعال
active cell	سلول فعال
active cell	سل فعال
active cell	خانه کاری
active center	مرکز فعال
active centers	مراکز فعال
active component	مولفه موثر
active conductor	سیم برق دار
active current	شدت موثر
active database	پایگاه دادههای فعال
active defense	پدافند عامل
active algolagnia	ازارگری جنسی
active device	دستگاه فعال
active storage	گنجایش مفید
active capacity	گنجایش مفید
active a ccount	حساب متحرک یا جاری
active absorption	جذب فعال
active aircraft	هواپیمای فعال
active aircraft	هواپیمای درگیر در رزم
active analysis	تحلیل فعال
active area	ناحیه فعال
active army	ارتش کادر
active army	ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
active avoidance	اجتناب فعال
active balance	مانده فعال
active balance	موازنه مثبت
active service	خدمت زیر پرچم
active balance	مانده مثبت
active device	دستگاه کنشی
active duty	خدمت کادر ثابت
active duty	ارتش کادر
active element	عنصر عمل کننده
active emf	نیروی برق رانی موثر
active installation	قسمت فعال
active installation	تاسیسات فعال
active file	پرونده فعال
active file	فایل فعال
active index	شاخص فعال
active hydrogen	هیدروژن فعال
active element	عنصر عامل
active index	ایندکس فعال
active defense	دفاع عامل
active list	فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
active element	عنصر فعال
active element	عنصر کنشی
active element	مولفه موثر
active lines	خطهای فعال
active participial abjective	اسم فاعلی که بطورصفات بکار رود
active participial abjective	صفت اسم فاعلی
active earth pressure	رانش محرک خاک
active labor force	نیروی کار فعال
active acoustic torpedo	اژدر صوتی عامل
active air defense	پدافند عامل هوایی
active homing guidance	هدایت خودکار با استفاده ازامواج ارسالی یا دریافتی
active duty for training	اموزش زیر پرچم
active earth pressure	فشار عامل خاک
active earth pressure	رانش موثر خاک
active earth pressure	رانش کاری خاک
the active powers of the mind	قوای عامله متحر
active federal service	خدمت کادر
active federal service	قسمت کادر
surface active agents	مواد فعال در سطح
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
active fiscal policy	منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
command active sonobuoy system	وسیله اکتشاف زیردریایی