English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
active zone of well حوزه فعال چاه
active zone of well حوزهای که چاه را تغذیه میکند
Other Matches
active پرتحرک
active کارگر
active موثر
active اکتیو
active اژیر کنشی کاریک
active فایلی که روی آن کار انجام میشود
active دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
active اطلاعات را رد و بدل میکند
active مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
self active فاعل در نفس خود
active یکان کادر
active نظامی کادر
active معلوم
active باربح
active تنزل بردار
active دایر
active حاضر بخدمت
active ساعی
active فعال
active کاری
active متعدی مولد
active کنش ور
active عامل
active هدف فعال خط مشی فعال
active کنش گر
active فعال کنشی
active index شاخص فعال
active installation تاسیسات فعال
active installation قسمت فعال
active lines خطهای فعال
active list فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
active material ماده موثر
active material مواد عامل
active material موادی که خاصیت تجزیه دارند
active mine مین فعال
active mine مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
active officer افسر کادر
active officer افسر کادر ثابت
active plate صفحه موثر
active program برنامه فعال
active power توان موثر
active index ایندکس فعال
active device دستگاه کنشی
active duty خدمت کادر ثابت
active duty ارتش کادر
active element عنصر فعال
active element عنصر کنشی
active element مولفه موثر
active element عنصر عامل
active element عنصر عمل کننده
active emf نیروی برق رانی موثر
active file پرونده فعال
active file فایل فعال
active sonar سونار فعال
active hydrogen هیدروژن فعال
active device دستگاه فعال
active program برنامه دائر
active rope طناب اصلی کوهنوردی
an active man مرد ساعی
an active remedy چاره موثر
an active remedy درمان کاری
an active volcano اتشفشان در حال کار یاروشن
active tracking مولدردیاب
pro-active گرایش به ایجاد وقایع
verb active فعل متعدی
verb active فعل معلوم
the active voice فعل معلوم
the active voice معلوم
radio active دارای تشعشع اتمی
radio active رادیواکتیو
optically active فعال نوری
an active man مرد کاری
an active debt بدهی با ربح
active window پنجره فعال
active site محل فعال
active site موضع فعال
active sodomy بچه بازی
active sodomy لواط
active sodomy لواطه
active sonar رادار دریایی فعال
active sonar ردیاب فعال
active status وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
active status خط مشی فعال توپخانه
active stock موجودی فعال
active stock موجودی انبار که مورد استفاده قرارمیگیرد
active therapy درمان فعال
active vocabulary واژگان فعال
active defense دفاع عامل
active service خدمت کادرثابت
active balance مانده مثبت
active balance موازنه مثبت
active balance مانده فعال
active avoidance اجتناب فعال
active army ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
active area ناحیه فعال
active analysis تحلیل فعال
active algolagnia ازارگری جنسی
active aircraft هواپیمای درگیر در رزم
active aircraft هواپیمای فعال
active absorption جذب فعال
active a ccount حساب متحرک یا جاری
active army ارتش کادر
politically active از لحاظ سیاسی پرتحرک
active force نیروی فعال
active service خدمت زیر پرچم
active capacity گنجایش مفید
active storage گنجایش مفید
active component مولفه موثر
active centers مراکز فعال
active center مرکز فعال
active cell خانه کاری
active cell سلول فعال
active cell سل فعال
active conductor سیم برق دار
active carbon کربن فعال
active current شدت موثر
active database پایگاه دادههای فعال
active defense پدافند عامل
active participial abjective صفت اسم فاعلی
active participial abjective اسم فاعلی که بطورصفات بکار رود
the active powers of the mind قوای عامله متحر
active fiscal policy سیاست مالی فعال
active duty for training اموزش زیر پرچم
active earth pressure فشار عامل خاک
active earth pressure رانش موثر خاک
active acoustic torpedo اژدر صوتی عامل
active homing guidance هدایت خودکار با استفاده ازامواج ارسالی یا دریافتی
active federal service قسمت کادر
active federal service خدمت کادر
active earth pressure رانش محرک خاک
surface active agents مواد فعال در سطح
active labor force نیروی کار فعال
active earth pressure رانش کاری خاک
active air defense پدافند عامل هوایی
active fiscal policy منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
zone ناحیه
zone منطقه
zone منطقه عمل
zone مدار
zone ناحیهای شدن
zone محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
inner zone منطقه اتش داخلی
inner zone منطقه داخلی
zone بخش
zone قلمرو
zone حوزه
zone منطقه ناحیه
zone مدارات
zone ناحیه دسته بندی
zone نوار
zone حیطه محدوده
zone زون
zone منطقه Prohibited-Neutral-Occupation
zone محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود
zone منطقه دفاعی
zone دفاع منطقهای
zone کمربند حبه باروت
zone کمربند
zone ناحیه یا بخشی از صفحه تصویر که برای چاپ مخصوص بیان شده است
zone محوطه
command active sonobuoy system وسیله اکتشاف زیردریایی
separation zone منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
sensitive zone منطقه حساس
separation zone منطقه حد
shadow zone منطقه کور عمق اب
skip zone منطقه کور رادیویی
somatosensory zone منطقه حسهای تنی
landing zone فضای دیسک سخت که داده عبور نمیکند
landing zone منطقه فرود
strike zone منطقه خط سیر
strike zone سیرمجاز گوی چوگان زن
saturated zone منطقه اشباع
safety zone بلندی وسط خیابان مخصوص عابرین
landing zone منطقه نشست هوایی
limnetic zone لایه نورگیر اب
landing zone نوک وارد این ناحیه میشود و به دیسک یا داده آسیبی نمیرساند
neutral zone منطقه خنثی
neutral zone منطقه بی طرف
neutral zone منطقه بیطرف
oral zone ناحیه دهانی
photic zone نوار نوری
pickup zone منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
plastic zone منطقه ثانویه قیف انفجارگلوله
plastic zone منطقهای که در ان خاکها زیر و رو میشوند
prohibited zone منطقه ممنوعه
prohibited zone حریم
red zone دایره قرمز صفحه هدفگیری
life zone منطقه زیست شناسی
sublittoral zone نوار زیر کرانهای
sublittoral zone زون زیرکرانهای
zone of contact محل برخورد
zone of dispersion منطقه پراکندگی گلوله ها
zone of fire منطقه تیر
zone of fire منطقه اتش منطقه تیراندازی
zone punch سوراخ دسته بندی
zone purification تصفیه منطقهای
zone refining پالایش منطقهای
zone ride کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
zone time وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
attacking zone منطقهحمله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com